به یاد به یادماندنی ِ بابک بیات !

نویسنده
محمد حسن مقصودلو

» صدا

رازقی پرپر شد “و در آذر ماه پر کشید.

پاییز” در تن ِبابک بیات نشست و رسوب کرد. تن او را در هم شکست.”تن تکیده” ی بابک بیات، توان به دوش کشیدن آن همه ترانه را نداشت. ترانه ها را از “ خورجین “ جدا کرد و در باغ پاییز، تن سبک کرد. از ” خورجین “ او ترانه می ریخت. پَر که باز کرد عقابی بود سبکبال برای فتح بهشت. اینبار او از شرق، وارد بهشت شد.

اما ترانه های او در باغ پاییز، هرز نرفتند. “جوانه “ زدند. قد کشیدند و باغ شدند. باغ زیبای ترانه، که ” سایه “ ها دارد. ” یه سایه ی سبز ! میراث یک باغ !  ”.

بابک بیات، در بهشت نشست. اما به سفارش او، ابرهای باران ساز، برسر جنگل ترانه ی او می بارند.

تا مادامی که بهشت برقرار باشد، “جنگل” ترانه های بابک بیات “سایه” دارد.

یادش گرامی ! آذر ماه، آخر پاییز نیست. شروع پرواز بابک بیات است.

 

این هفته، همه ی گذشته ی ترانه و این روزهای آن را فراموش می کنیم و گلاب می گیریم. از باغ ترانه های او، پنج شاخه گل هم، تاریخ را بس !

باغ بابک بیات در عاشقانه ها پا گرفت. با عاشقانه ها آغاز کرد. زمزمه ساز “ صدفهای شکسته” او بود:

صدف های شکسته:

ترانه سرا: بابک بیات و ایرج جنتی عطایی / آهنگسازو تنظیم کننده ی ارکستر: بابک بیات / خواننده: گیتی

–باغ، که خورشید را دید، گل سرخ را از خود بیرون داد. سالهای جنگل و تیر و اعتراض، او از “ بن بست ” گفت:

بن بست:

ترانه سرا: ایرج جنتی عطایی / آهنگساز و تنظیم کننده ارکستر: بابک بیات / خواننده: داریوش

سوم – برای باغ و جنگل شدن، برای پرو بال گرفتن، باید باغچه ی بابک بیات، باغبانی را مراقب خود می ساخت. باغ باید هرس می شد و کرت بندی! محمد اوشال، باغچه ی بابک بیات را جلوه داد. ارکستر نوشتن را به او آموخت. او بود که “ مولای سبز پوش ” وار،  از بی رنگی ِ شکوفه ها، بی رنگ می شد. او شاعرتر از بهار بود.

مولای سبز پوش:

ترانه سرا: ایرج جنتی عطایی / آهنگساز: بابک بیات / تنظیم کننده ارکستر: محمداوشال / خواننده: ابی

گل بوییدن ها که قدغن شد، باغ بابک بیات دیوارها را شکست. زیباترین عاشقانه،از سرشاخه های غمزده ی باغ می چکید. سکوت باغ، سرشار از ناگفته ها بود.

سکوت سرشار از ناگفته هاست:

شعرخوانی احمد شاملو از اشعار مارگوت بیگل / موسیقی: بابک بیات

 هیچ حصاری ابدی نیست. دروازه ی باغ ترانه بسته بود، اما شهر بی بوی گل می سوخت. بوی روزگاردیگری می رسید. بوی سفر و تازه شدن.

بوی سفر:

ترانه سرا: مسعود کیمیایی / آهنگساز و تنظیم کننده: بابک بیات / خواننده: گوگوش

ششم – به تن زیبای این باغ ِ جنگل شده، تبر نشست. تبر ساقه را زد، اما ریشه ها ؟ شاخه ها را از ریشه جدایی نبود. این جنگل زیبا، این باغ خوشبو، این نام زیبا، آن چشمان غمزده، آن تندیس عاطفه، تا هوا برای نفس کشیدن باشد، سبز می ماند. آخرین گل باغ او را بو کنیم و واپسین غزل او را زمزمه !

غزل:

ترانه سرا: اهورا / آهنگساز: بابک بیات / تنظیم کننده ی ارکستر: بامداد بیات / خواننده: شروین شریعت

 

یادبابک بیات، انسان شلاق خورده را زیباتر می کند.

یادش گرامی!