حرف روز

علی رضا نوری زاده
علی رضا نوری زاده

فرانسه آزادی سلام!

 

ده سالم بود که با “ ژان والژان ” آشنا شدم به ده سالگی نرسیده انقلاب فرانسه را با همه زوایا در برابر چشم داشتم. از آن هم فراتر نوعی دلبستگی عاطفی به ناپلئون پیدا کرده بودم که بعدها در مصر در جست  وجوی یادگارهاش به حقایق تکان دهنده ای رسیدم.

 

برخلاف همسالانم که همه یک سره دلباخته” ب ب” - همان گربه ملوس فرانسه یعنی بریژیت بارد و-   بودند ؛من عاشق “ک د” شده بودم: کاترین دونو، بانوی راست قامتی که همه ذرات وجودش فریاد می زد، نماد حقیقی فرهنگ فرانسوی ست.

وقتی امیل زولا را شناختم تصمیم گرفتم وکیل شوم و از بی گناهان دفاع کنم. میشل فوکو اما مرا به دنیای سیاست مشتاق کرد که فلسفه اش همه انسان بود و اندیشه اش انسانی. فرانسه برای نسل ما اگرچه در شورش 68 و پیش از آن نبرد الجزایر چهره ای مخدوش یافته بود، اما وقتی برای نخستین بار از پله های تپه شهادت مون ماقت بالا رفتم و شبم را با نقاشان و نوازندگان دوره گرد قسمت کردم ، فرانسه بار دیگر اعتباری یافت که هیچ یک از سرزمینهای دیر و دور صاحب آن نبودند.

در روزهای انقلاب ، دیگر فرانسه قبله میلیونها انسانی شد که دیو را فرشته پنداشته بودند و گمان می کردند وقتی او از راه برسد خوشبختی و عدالت و شربت سیاه سرفه را بین آنها تقسیم خواهد کرد. خمینی از راه رسید و پاسخ فداکاری ملت را با یک “ هیچی ” بزرگ که تعبیری از احساسش بود ، داد.

بر بام مدرسه علوی نخستین قربانیان انقلاب پیروزجان باختند. بار دیگر ایران خونین شد و این بار باز هم فرانسه بود که به روی پناهجویان ایرانی آغوش گشود.  پناهجویانی که در جمعشان نخست وزیر آخرین شاه، رئیس جمهوری اولین خمینی، فرمانده نیروی دریایی، ژنرال تند خوی شاه، دیپلمات های سابق و بعدا لاحق، نویسندگان، زنان روشنفکر و مردان دلبسته فرهنگ و البته هنرمندان نامدار دیده می شدند.

روزی که تنها شش ماه بعد از انقلاب در شماره 17 بولوار راسپای به دیدن دکتر بختیار رفتم و اراده او را در ستیز برای رفع ظلم و براندازی استبداد دیدم، شادمان شدم که فرانسه عزیز ما همچنان پایگاه آزادگان و آزادگی ست.

بگذارید از تاریخ بگویم. یکصد سال یا پیشتر در روزگای که محمد علی شاه قاجار با به توپ بستن مجلس و اعدام و حبس مشروطه خواهان گمان داشت که بساط مشروطه را جمع کرده و بار دیگر در مقام شاه مستبد هر کاری که می خواهد انجام خواهد داد، شماری از آزادیخواهان از جمله جد دکتر بختیار در کافه دوپاله در پاریس هر روز جمع می شدند و به بحث در باب اوضاع وطن می پرداختند. به نوشته مخبرالسلطنه هدایت که عصر شش پادشاه را دیده است کسی از ایران آمده بود که حکایت بسیار از ظالم و جور داشت. سردار اسعد به یکی از نزدیکانش گفت برو و بلیت بازگشت به وطن را بگیر و هفته بعد از مارسی به سوی محمره- خرمشهر- امروز حرکت کرد. هم او بود که به کمک دیگر آزادیخواهان بساط ظلم محمدعلی شاه را برچید و ایران را صاحب حکومت پارلمانی کرد. بختیار، دکتر امینی، سیروس الهی، رضا مظلومان، دکتر قاسملو، دکتر شرفکندی  و ده ها تن دیگر از آنان که در پاریس پایگاه مبارزاتی خود را قرار داده بودند در آرزوی آزادی و دموکراسی به دست جلادان رژیم به قتل رسیدند و یکچند فضای پاریس از طنین خوش مبارزان آزاده خالی شد.

اما بار دیگر پرزیدنت سارکوزی و وزیر خارجه اش با ابراز مهر نسبت به جنبش سبز آزادیخواهی ایران نشان دادند فرانسه به عهد خود با میثاق جهانی حقوق بشر و دموکراسی پایبند است .البته بگذارید گلایه ای داشته باشم >نه از اینکه چرا وکیلی راد، یکی از قاتلان دکتر بختیار و سروش کتیبه آزاد شد. قوانین شما اجازه نمی داد او را بیشتر در زندان نگه دارید اما چرا حالا؟ و تازه وقتی دولت فرانسه مشاهده کرد قاتلی مورد استقبال وزیر امور خارجه و سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و روابط خارجی پارلمان و یک دوجین از فرماندهان سپاه و مدیران وزارت اطلاعات و امنیت رژیم قرار می گیرد، چرا اعتراض نکرد؟

آیا او قاتل فردی نبود که عاشقانه فرانسه و فرهنگ و زبانش را دوست داشت؟ آیا بختیار در جوانی در نهضت مقاومت فرانسه با نازی ها و فاشیست ها نجنگیده بود؟

 

باری به موضوع بازگردم. یکسال پیش در چنین روزی ایران همه لبخند بود و امید، موج سبز بر بستر ناامیدهای مردم شکل گرفته بود. با آنکه موسوی و کروبی دو ستون از ستون های سقف انقلاب  جزوی از ولایت فقیه بودند ،اما در کوتاه زمانی موفق شده بودند قلب میلیونها ایرانی ضد رژیم را فتح کنند. به فاصله تنها یک روز در بزرگ ترین تقلب تاریخ ایران ولی فقیه و خادم کوتوله اش، لبخند را بر لبان مردم ایران قیچی کردند و موج سبز را به خون آمیختند. فرزندان ایران زمین از زن و مرد یک روز پس از کودتا در معرض حمله مغولان جدید قرار گرفتند. زدند و سوختند وشکنجه کردند و مورد تجاوز قرار دادند. و بعد دادگاه های نمایشی بود و اعدام و زندان های طولانی و کمدی درام اعترافات. فرانسه  با ما ماند و هست و از این بابت ممنونیم. اما از امروز به بعد، چشم انتظار حمایتی جدی تر هستیم. نه پول می خواهیم نه سلاح، حتی اعلام همبستگی زبانی نمی خواهیم. آنچه می طلبیم صدق است و یک رویی.

فرانسه همچون دیگر دموکراسی ها نباید به رژیم بر بر صفت امتیاز دهد. نباید مشکل شما فقط پرونده اتمی باشد و فردا با گرفتن امتیاز به روی خامنه ای و احمدی نزاد لبخند بزنید. من فرانسه ژان والژان و امیل زولا را دست دارم. فرانسه کوکتو و سارتر و فوکو را.

فرانسه کاترین دونو وادیت پیاف و ژان میشل ژار را، فرانسه گودار و سنت اگزو پری را، فرانسه دوگل را.

با این فرانسه با همه وجود رفیقیم و دست های یکایک شهروندانش را می فشرم.

آنسو در خانه پدری من میلیونها انسان دربند، چشم به این سو دارند. حالا ما بعد از سی و یک سال بی توجه به گروه و حزب و مذهب و قوم زیر این سقف گرد آمده ایم. حادثه مبارکی است که فقط می توانست در فرانسه اتفاق بیفتد.

 

سخنرانی در پاریس- 21 خرداد