عاقبت صلح حسن

فرهمند علیپور
فرهمند علیپور

رهبران جنبش عدالت طلب و آزادیخواه امروز ایران که به رنگی سبز آنها را در همه عالم میشناسند، همچنان به هواداران خود توصیه می کنند که از دست یازیدن به خشونت متقابل بپرهیزند و از حاکمان نیز می خواهند تا به جای افزایش کاربرد خشونت ها و برخوردهای قهرآسا، راههای مسالمت آمیزتری را در پیش بگیرند.

اما در تهران به عنوان پایتخت اعتراضی جنبش سبز، هنوز مردم به عرصه عمل رادیکال نرسیده اند، گرچه در پس شعارهای تند و ساختارشکانه ای که در آخرین تظاهرات معترضین شنیده شد، به نوعی اعلام آمادگی برای رویارویی با خشونت های روز افزون نیروهای انتظامی و سرکوبگر نیز  شنیده شد و به گوش آنهایی که می بایست می شنیدند، رسید.

مردم برای اولین بار تصاویر آیت الله خامنه ای را نه  تنها همچون دانشجویان دانشگاه تهران در جریان حوادث 18 تیر 78 پاره کردند که این بار آن را به زیر کشیدند و بر آن راه رفتند و هنوز ساعتی نگذشته  بود که دنیا مبهوت تصاویر آن شد. آنهایی که حوادث تابستان 78 رامرور کرده اند به خوبی به یادمی آورند که این اقدام تا چه اندازه آیت الله خامنه ای را عصبانی کرد و در جمعی  بغض آلود از آن سخن گفت و جمعیت که اغلب از ذوب شدگان وی بودند چه گریه ها و ضجه هایی که سر ندادند.

در روزی که جمهوری اسلامی آنرا به “روز استکبار ستیزی” نام گذاری کرده بود، مردم به خوبی نشان دادند که می دانند خاکستر خانه از آتش کدام مجمع است و این روز را در تقویم اذهان خود به روز “استبداد ستیزی” بدل کردند. آنها در این مقطع مشکلات تاریخی را به دست تاریخ سپردند تا به مشکل حال و آینده کشور بپردازند.

پر واضح است که شعارهای جسورانه و دلیرانه مردم در این روز، خوشایند رهبران اصلاح طلب و میانه روی جنبش سبز هم نبود. اما روند بازی همیشه همانی نیست که رهبران می خواهند. رهبران جمهوری اسلامی با عبرت گرفتن از سقوط نظام سلطنتی - در هنگامه ای که مشروعیت حکومت در اذهان مردم در بستر مرگ قرار گرفته بود و خیزشی عظیم کشور را فرا گرفته بود -  نقطه سستی و عامل فرو ریختن پایه های رژیم سابق را در تسامح  با انقلابیون می دانند. جمهوری اسلامی با آنکه همچون رژیم سلف خود، مخالفان اسلحه به دستی همچون مجاهدان خلق و فدائیان ندارد، اما در برخورد با معترضین، بارها شدیدتر از گاردهای سلطنتی و نیروهای پلیس آن نظام خشونت به خرج می دهد. اینها را نه تنها مهدی کروبی به عنوان یکی از این رهبران جنبش سبز خود به عینه دیده است که این گزاره را در دیدار با میرحسین موسوی دیگر رهبر سبز ایرانیان بیان کرده است.

او در حلقه یاران نزدیک بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بود. پانزده سال با نظام محمدرضا پهلوی مبارزه کرد و بارها طعم زندان و شکنجه را چشید اما در نامه های مکرر خود و سخنان بی پرده اش به صراحت گفت با اعمالی که در زندانها صورت می گیرد” تاریخ درخشان و سپید روحانیت تشیع را تبدیل به ماجرای سیاه و ننگین می کنند که روی بسیاری از حکومت‌های دیکتاتور از جمله رژیم ستمشاهی را سفید خواهد کرد” و البته گفت گمان نمی کند آنهایی که در زندانهای نظام شاهنشاهی بوده اند چنین شکنجه ها و برخوردهایی را “دیده یا شنیده” باشند.

در واقع رهبران جمهوری اسلامی به خوبی از شکست مشروعیت نظام خود در افکار عمومی مطلع هستند و با درک همین موضوع است که آیت الله خامنه ای خونین ترین خط و نشان ها را می کشد و آیت الله خاتمی خطبه جهاد می خواند و سخن از مقابله با “محارب” و “باغی” می گوید. نیروهای انتظامی در برخوردهایشان سنگ دل تر می شوند و سپاه و بسیج، آرایش سرکوب خشن تر می گیرند. تغییر و جا به جایی فرماندهان و مدیران نظامی، شبه نظامی و قضایی و بهره گیری از بدنام ترین افراد در کاربرد شکنجه و خشونت همچون سردار نقدی، بر روی کار آوردن چهره هایی که به عدم مدارا با مخالفین شهره هستند چون آیت الله لاریجانی، افزایش نیروهای بسیج و تبدیل آنها از نیروهایی شبه نظامی به نیروهای نظامی تمام عیار، انجام تغییرات گسترده در مسئولان رده بالای سپاه، دستورآشکار به صدا و سیما برای افزایش سانسور، فرمان های پی در پی آشکار و نهان به مجلس برای هموار کردن راه دولت و افزایش غیر قابل باور خشونت های نیروی انتظامی در حالی که تا پیش از این نیروهای لباس شخصی و سپاه در این زمینه ایفاگر نقش اصلی بودند، همه حکایت از آمادگی جمهوری اسلامی برای رزم با مردمی دارد که سلاحشان تاکنون مچ بندی سبز، شعاری حق خواهانه و البته گوشی های موبایلی است که سرکوب ها و خشونت های بی حد و مرز نیروهای نظامی را ضبط و مظلومیت مردم ایران را در پیش چشم جهانیان به تصویر می کشند.

هر اندازه اعمال خشونت ها از سوی نیروهای نظامی بیشتر می شود،جنبش معترضین حاضر در خیابانها نیز به همان میزان برای دست یابی به اهداف خود مصرتر و رادیکال تر می شوند. اینجاست که صدا های آرام آرام،کمتر شنیده خواهد شد. زیرا به هر میزانی که فرد معتقد به اندیشه عدم خشونت باشد و سعی کند تا به راه  تندروی کشیده نشود اما  به تجربه تاریخ، در جدال واقعیت ها و ایده آل ها، غلبه و پیروزی بیشتر با واقعیت ها بوده است. هنگامی که فردی در خیابان شاهد خشونت عریان نیروهای تا بن دندان مسلح نظامی با مردم بی دفاع است، شعارهای نرم نیز زبرتر می شوند و دست فرد با لرزش کمتری به سوی سنگ می رود.

امروزه به رغم همه مصائب و شکنجه های حامیان جنبش سبز و آنهایی که دست سرنوشت راهی اوین در شمال تهران و یا گورستان جنوب شهر کرد، هنوز آوای صلح خواهی و رفتار مسالمت آمیز از رهبران و طیف عمده مردم شنیده می شود. حتی اگر یکی از این رهبران در میدان مرکزی شهر از گلوله مستقیم یک نظامی جان سالم به در برده باشد، اما در سوی دیگر همچنان صدای فشرده شدن و سایدن دندانها شنیده می شود. آنها تفکر صلح خواهی جنبش سبز را نشانه عجز و ناتوانی مردم و رهبرانشان می پندارند از همین رو به خشونت های بیشتر متوسل می شوند. اما از یاد برده اند که صلح حدبیه مقدمه فتح مکه بود و عاقبت صلح حسن، جنگ حسینی در پی داشت و البته آن زمانی بود که گونه صلح به دست مکیان و یزدیان سیلی خورد.