منطق تک گفتاری

نویسنده

در بستر خرده گفتمان‌های فرا- مدرنیسم سویه‌های معرفت‌شناسی و مدلول‌های نوینی برای دال‌های دیر آشنایی همچون “دوانگاری، تمایز و کثرت” می‌یابیم. دریدا شاخصه‌های اساسی یک گفتمان کلام محور را در دوانگاری متضاد، سلسله مراتب ستیز‌ش‌گر، تک گفتاری، مرکزیت، هیمنه‌طلبی و جهان‌شمولی نهفته در بنیان آن، جستجو کرده و بر آن است تا از رهگذر نقدی واسازانه نشان دهد که شالوده و تاروپود به ظاهر سریر و پایدار چنین گفتمانی، اساسا بر تلی از شن روان ابتناء یافته است. در بستر فرا گفتمان غرب، آن‌گونه که فوکو و دریدا آن را تصویر و ترسیم می‌کنند، همواره انسان غربی هویت خویش را در تضاد و تقابل با دیگری، خود تعریف کرده است. از دیرباز گفتمان و رفتار سیاسی بازیگران جمعی و حرفه‌ای ما نیز [جناح‌ها، گروه‌ها، سازمان ها، احزاب سیاسی] عمدتا متاثر از سویه‌‌های کلام محور یک فرهنگ سیاسی ترکیبی، پیوندی و نامنسجم بوده است.

فکر نامنسجم، از آنجا که از احساس و متفرعات آن چون عاطفه یا میل شخصی آب می‌خورد، گرایش به آن می‌یابد که ناظر به فرد باشد و نه جمع، بدین معنی که اصول و ضابطه کمتر مد‌نظر قرار گیرد و در هر مورد برحسب ندای درونی خودقضاوت کند. وقتی ما به تاریخ چند قرن خود نگاه می‌کنیم، می‌بینیم هر دستاورد تمدنی و فرهنگی که بوده یا از طریق کار فردی بوده یا دستوری. به ندرت گروهی را می‌توانیم، ببینیم که بخواهند به هم متکی شده کاری از پیش ببرند و به شکست نیانجامیده باشد. جمال‌زاده درکتاب “خلقیات ما ایرانیان” از قول‌ حاج‌سیاح به بیماری فرهنگی مشابهی اشاره می‌کند: “…. دو نفر با هم متفق و موافق نیستند و نمی‌شوند و از کثرت نفاق و عدم وفاق و اتفاق است که حقیر و ذلیل شده‌اند.” ارایه تصویری بدبینانه از جامعه و دیگران و تجویز پرهیز از مردمان در فرهنگ عامیانه نیز از منظرهای گوناگون به نظم و نثر درآمده است.

تک و بی‌همتا بودن، آنان را خدایی می‌کند، و فدایی شدن، آنان را اربابان زمین و زمینیان قرار می‌دهد، تردیدی ندارند که صدای آنان گویاترین، بلند‌ترین و رساترین صداهاست. گویی پژواک صدای آنان مجالی برای شنیده شدن صداهای دیگر باقی نگذاشته است. صور آنان صور اسرافیل است که چون بر ابدان مرده هم دمیده ‌شود، حیاتی دوباره می‌یابند. در توهم‌اند که فراگیری گفتارشان، مرز نمی‌شناسد، هم برای تمامی گرایش‌های سیاسی، قومیت‌ها، اقشار اجتماعی و طبقات کارایی دارد و هم برای تمامی ملل و دول دیگر. هم در عرصه مذهب و ایدئولوژی راهگشا‌ست و هم در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و…

و البته واضح و مبرهن است که در تمامی این زمینه‌های رنگارنگ حرف اول و آخر از آن آنان است و لاغیر. به دور منطق تک گفتار خود دیواره‌ای شیشه‌ای کشیده‌اند که هر صدای دیگر، آن را به ارتعاش درمی‌آورد و چون قابلیت جذب ندارند، به دفع آن می‌پردازند. در آیینه اندیشه وگفتار آنان جز خود نتوان دیدن و جز انعکاس صدای خود نتوان شنیدن. هر صدای آشنایی آنان را شکوفا و مشعوف می‌کند و تا مدت‌ها صدای درخواستی‌شان برای پخش مکرر می‌شود. مونتاژ‌گر قابلی هستند، صداهای دیگر را پاره‌پاره کرده و قطعات همخوان را به بدنه فراگفتمان خود مونتاژ می‌کنند. بعضا نیز گفتار خود را، کردار خود را حتی در عالم شخصی و ذهنی، دگراندیشی، کج‌اندیشی و مستحق عذاب و عقاب تعریف می‌کنند. از آنجا که گفتارشان در قالب هیچ صدایی نمی‌گنجد، تلاش می‌کنند صداهای دیگر را به قالب خود درآورند. فرق نمی‌کند چه کلام باری‌تعالی و پیام‌آورش باشد، چه نخبگان جامعه و چه مردم و…

در چنین فضایی بحث‌ در عرصه تمایز و کثرت‌گرایی ابعاد بسیار پیچیده و مناقشه‌انگیزی می‌یابد. از یک‌سو، گفتمان‌هایی که حول مرکزیت و ثقل کثرت و تمایز شکل گرفته‌اند، خود به شکلی اشکال‌گیر گرفتار بیماری تک گفتاری و دوانگاری هستند، از سوی دیگر، عده‌ای از رهگذر گفتار و نوشتار کثرت محور خود، تفرق و انشقاق هویتی جامعه را دنبال می‌کنند و جانب سوم، عده‌ای نیز به هر نوع کثرت و تمایزی به مثابه یک نوع آنومی اجتماعی و آسیب‌پذیری فرهنگی- سیاسی می‌نگرند.

به نظر می‌رسد یکی از راههای برون رفت از این آشفتگی، تلاش علمی برای کالبد‌شکافی هر چه بیشتر این مفاهیم و یافتن مدلول‌های بومی و زمینه پرورده برای آنان باشد.