پوپولیسم فرهنگی

نویسنده
مازیار نیستانی

» نگاه/ تاملی بر ساده نویسی

 

  1. گویا در فضای ادبی امروز ساده‌نگاری تبدیل به شیوه‌ای و اگر دقیق‌تر بگوییم دغدغه‌ای برای نگارش شده است – به راستی که نمی‌توان ساده نویسی رایج در فضای ادبی را حتی یک شیوه دانست بلکه بیشتر شبیه به یک دغدغه است – این دغدغه تنها معطوف به شعر و شاعران نیست. بل چو نیک بنگریم رمان فارسی نیز در این سال‌ها رویکردی ساده‌گرا و مخاطب محور داشته است. این رویکرد در رمان فارسی بیشتر زاییده‌ی بازارها و ناشران و متصدیان جوایز ادبی است که با نگاهی اقتصادی به هنر، امری هنری را به کالا تبدیل کرده‌اند و تصویری کالا گونه و فانتزی‌وار از هنر به جامعه منتقل نموده‌اند. شعر نیز از این قافله عقب نمانده و با شعار ساده‌گرایی فتیشیسم رایج در عرصه‌ی فرهنگی را تقویت می‌کند و صد البته نقد ادبی تنها مقوله‌ای بود که می‌توانست در مقابل این روند از فرهنگ‌سازی –و نه هنر‌آفرینی– بایستد؛ که متأسفانه آن نیز در این روزگار بیشتر شبیه یک تعارف است.

  2. تعریفی که از ساده‌گرایی ارایه می‌شود ریشه در پنداشتی ساده‌نگر نسبت به ادبیات دارد. تعریفی که متکی بر عوام‌گرایی و پوپولیسم در عرصه‌ی هنر است. شعری که سعی در ارتباط با مخاطب ساده – بهتر بگوییم عوام – دارد و شیوه‌ی سرایش خود را براساس سلیقه‌ی این مخاطب تنظیم می‌کند هرگز نمی‌تواند از این توهم ساده‌انگارانه راهی به توسعه‌ی زبان و هنر باز کند و بیشتر در حد حرف‌زدنی آهنگین و بعضاً تصویری باقی می‌ماند تا خلق هنری بر مبنای تغییر فرم‌های زبانی و شکستن استبداد قالب‌های زبان فارسی. آن چه که از این نگرش تولید می‌شود بیشتر به این مثال می‌ماند که به جای اجازه‌ی رشد دادن به کودک در رحم مادرش آن را در شیشه‌ی الکل انداخته و تبدیل به یک امر زینتی و مرده کنیم. نتیجه ی ساده‌گرایی در شعر سکون و در جا زدن است مسئله‌ای که امروزه فضای ادبی و نوشتارهای ادبی دچار آن هستند. در حالی که شعر وسیله توسعه‌ی مخاطب و جامعه است و این توسعه هرگز از طریق ساده‌نگاری و ساده‌پنداری تحقق نخواهد یافت. بل شکستن نرم‌ها و فرم‌های زبان نوعی دیگر از مفاهمه با مخاطب را پیش می‌کشد و سبب توسعه و تعریف دیگری از انسان توسعه یافته می‌شود. چنان چه شعر نیما مصداق بارز این روند است. ادبیات به گواه تاریخ‌اش همیشه نشان داده است که گام‌هایش را به جلو بر‌می‌دارد. و هرگاه جریان‌های شعری واپس نشینی کرده‌اند ناگهان ادبیاتی نابهنگام سر برآورده است آن چنان که نیما از دل سنت عقب‌نشینی مکتب بازگشت ادبی سر بر‌آورد. این چنین حرکتی همواره در حال تکرار شدن است: دو گام به جلو یک گام به عقب و گویی این حرکت، حرکت تاریخی انسان ایرانی نیز هست و به تبع آن ادبیات‌اش هم چنین روندی دارد. بدین ترتیب با توجه به فضای تولیدی و ادبیات رایج ظهور ادبیاتی دیگر خواهانه نوین یک بار دیگر دور از تصور نیست.

  3. در ادامه‌ی فتیشیسم هنری و کالایی کردن هنر عواطف و بیان شاعر مسخ و از خود بیگانه می‌شود. زیرا که شاعر باید عواطف و بیان خود را با روند تولیدی حاضر مطابقت دهد- روندی که بازار نشر ایجاد می‌کند – وگرنه هم چون بسیاری از شاعران که در این چند سال از آنها اثری ندیده‌ایم بر اثر عدم حمایت ناشران و موج‌های حاضر حذف و طرد می‌شوند بقولی: هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست! عواطف و بیان شاعر در شعر ساده با ارایه تصویری رمانتیک حتی در امور اجتماعی و نگاهی نوستالیژیک ضمیمه‌ای بر همان شیوه‌ی تولیدی سابق شعری است. این نگاه نوستالژیک و گذشته محور در سنت شعری ما همیشه در حال باز تولید خویش است و نقش باز دارنده‌ای برای بیان شاعر دارد. به دیگر سخن یکی از دلایل عقب‌مانده‌گی شعر فارسی نگاه گذشته محور و نوستالژیک است تا نگاهی تغییر دهند و فردایی شعر ساده ادامه همان نگاه و بیان و همان روند گذشته محور است. این گونه از شعر هیچ تعریف فرمی از خود ارایه نمی‌دهد یعنی از تعریف خود در فرم به عنوان امری هویت بخش و شکل دهند سر باز می‌زند. هنری که جامعه‌ی ما نیازمند آن است هنری فردا‌نگر و مبتنی بر شکستن فرم‌ها و اشکال استبدادی زبان است. هنری که دارای بیان و اجرای زبان براساس ضرورت‌های اجتماعی‌ست هنری که برای بیان چیزها باید آن چیزها را از زبان و شکل عبور دهد و چیزها را وادار کند که خودداری زبان و بیان خویش شود. شکل در بیان فرایندی است که باید ساخته شود و چنین شعری همواره باید نسبت به خود و تاریخ خود ذاتی یگانه و متفاوت داشته باشد.

  4. عده‌ای از منتقدین جریان ساده‌نویسی رایج را به تفکرات چپ منتسب کرده‌اند. این برداشت به گمان راقم این سطور خالی از حقیقت نیست اما آن چه که اهمیت دارد بیان این مطلب است که چنین برداشت‌هایی بیشتر وابسته به چپ ایدئولوژیکی است که ما پیش از این چه در عرصه اجتماعی و چه در عرصه ادبی با آن و نتایج اش آشنا هستیم. با این وجود تفکر چپ اندیشه‌ای کلیت یافته و تعمیم دهنده‌ای نیست؛ بل بیشتر از نقاط انفصالی تشکیل شده است. به بیانی دیگر در سیر تفکر چپ بسیاری از فیلسوفان منقد افکار یکدیگر هستند و تعاریف و کاربست‌های خاص خویش را ایجاد می‌کنند چپ یک دال تهی است که چپ‌اندیشان با تفکرات انتقادی در مسیر تاریخی با آن همراهی کرده‌اند. جریان ساده‌نویسی اخیر بیشتر نشانه‌ای از چپ ایدئولوژیکی است که سعی بر آن دارد تعریفی سطحی و کلیت بخش از اندیشه و نوشتار چپ‌گرا عرضه کنند در حالی متفکران چپ‌اندیشی چون والتر بنیامین و آدرنو از جمله فیلسوفانی هستند که دارای دشوارنویسی خاص خویش هستند. یعنی آن‌گاه که فرآیند اندیشیدن یک رنج و فرآیند دشواری‌هاست بیان آن نیز نمی‌تواند ساده و ساده‌نگر باشد بل با بیان دشوار و ایجاد فرم مخاطب را با فرآیند اندیشیدن آشنا و به منبع اندیشه و ذات تفکر خویش نزدیک می‌کنند. این فیلسوفان با قطعه‌نگاری گونه‌ای خاص از نویسش را ارایه می‌دهند که در راستای نگرش آن‌ها قرار دارد یعنی دفاع از امر جزیی در مقابل کلیت‌طلبی و کلیت بخشی و از این رو به قطعه‌نگاری که حافظ هویت امر جزیی است گرایش پیدا می‌کنند. آدرنو خود همیشه از هنر سخت به خصوص در موسیقی دفاع می‌کند. گی دبور دیگر فیلسوف چپ اندیش همواره نقد خود را بر هنر نمایشی و فتیشیسم هنری و کالا کردن امر هنری وارد می‌کند – امری که این روزها درگیر آن هستیم – آلن بدیو دیگر فیلسوف چپ گرا و هم عصر ما از مدافعان هنری ست که در آن سوژه جایگاه خویش را باز می‌یابد. بدیو تمام تلاش اش بر این است تا هنر آفرینی جانشین فرهنگ سازی رایج شود. و روند تولیدی فرهنگ جای خود را به خلق و آفرینش امر یکتای هنری دهد. وی از مدافعان هنر مدرن کسانی چون مالارمه و بکت است. کوتاه سخن آن که ساده‌نویسان با بهانه قرار دادن فهم عوام به جریان پوپولیسم فرهنگی دامن زده‌اند و با سخن گفتن از عوام بر آنند تا فریبکارانه خود را منزه و اجتماع خواه نشان دهند و این چنین نگرش‌هایی نه تنها هیچ توسعه‌ای در بر ندارد بل دور باطل و تقویت کننده‌ای فضایی است که در آن انفعال ادبی تنها کنش موجود محسوب می‌شود.•