گفت و گو با داوود رشیدی
می خواستم فضا آرام تر شود…
داود رشیدی در نشست رسانه ای نمایش “منهای دو” پاسخگوی سوالات خبرنگار روز در تهران شده است. او بر این اعتقاد است که در هنر و نمایش باید به جای منطق به تخیل بشر بها داد، همچنین قاب نمایش، قاب اجراست و استفاده از منطق به معنای روزمره اش در این قاب وجود ندارد… شرح این گفت و گو را در ادامه از پی بگیرید…
“منهای دو” تجربه ای درادامه سبک وسیاق اجراهایتان در مقام کارگردان است. چه شد که تصمیم گرفتید این نمایش را به صحنه ببرید؟
اجرای این نمایشنامه دغدغه یکساله من است ولی در طی یک سال گذشته با توجه به مسائل و اتفاقاتی که در کشور رخ داد، ترجیح دادم که در فضای آرامتری این نمایش را روی صحنه ببرم.
مهم ترین دغدغه شما ازدرون مایه ی نمایش چیست؟
یکی از پیامهای این نمایش، خبر مرگ دو نفر است و بعد از آن تا پایان صحبتی در این مورد مطرح نمیشود. در سراسر نمایش “منهای دو” مردم به آرامش و آشتی دعوت میشوند و این چیزی است که مملکت ما دقیقا به آن احتیاج دارد، در قسمتی از نمایش، کار کردن همزمان دو چشم راست دو بازیگر و در زمانی دیگر حرکت همزمان دوچشم چپ دو بازیگر، نشان از لزوم اتحاد بین دو جناح موجود در کشور است.
درکارگردانی تئاتر، بیشتر جنبه های سرگرمی برایتان مهم است یا اینکه به نکات آموزشی اجرایتان بیشتر پایبند هستید؟
گرچه معتقدم مردم برای درس گرفتن، به تماشای تئاتر نمیآیند اما قصدم این بودکه درکنار سرگرمی های ایجاد شده به نکات آموزشی هم بپردازم. البته درنهایت ارتباط مخاطب امروز ایرانی با این نمایش هدف نهایی من بود که خوشبختانه در این مدت به آن رسیدم.
با نگاهی گذرا به کارهای شما، می توان این طور نتیجه گرفت شما از آن دسته کارگردانانی هستید که به نمایشنامه هایی که اغلب بر پایه دیالوگ نوشته شده اند رغبت دارید. این نتیجه گیری از نگاه شما درست است؟
بله. گرچه اتکا بر دیالوگ در نمایش ساده به نظر میرسد، اما مشکلات اجرایی زیادی در این زمینه وجود دارد که با توانمندی بازیگران و سایر عوامل فیلم قابل رفع است. دربسیاری از لحظات نمایش و تمرینات نکاتی که بازیگران توصیه می کردند مد نظر قرار می گرفت واغلب به اجرا نیز در می آمد.
کمی درباره ساختار مدور این نمایش برایمان بگوئید…به نظرتان شخصیت های این نمایش همواره درحال تکرار وتکرار خود و رویدادهای محیطی نیستند؟
“منهای دو” ساختاری آیینه وار دارد و ساختارهای آیینه وار تا مدتها ادامه خواهد داشت و هم این نوع ساختار، نشان دهنده این است که هیچ چیز جز از طریق انعکاس دیده نمیشود.
در این نمایش که از هفت صحنه تشکیل شده، این نکته قابل فهم است، بعد از صحنه اول در صحنه دوم با تقارنهایی مواجه هستیم … روبهرو شدن با زن حامله و برخورد با خانهای خالی (پل میگوید این پدر من است) و تلاش برای ایجاد تقارن و تغییر گذشته … اینها همگی اموری به شدت لذتبخش هستند اما این تقارنها از مرز تکنیک بالاتر رفته و به هنر میرسد.
نقطه اشتراک نویسنده وکارگردان دراین نمایش برای القای صحنه های کمیک آن چه می تواند باشد؟
درمورد نویسنده تنها می توانم حدس بزنم .البته این حدس از فکتورهایی که در نمایش موجود است می آید . با کمی ریزبینی متوجه خواهیم شد که سایه مرگ روی نمایش است و این دو کاراکتر فقط به مثابه مرگ آگاهی به سمت زندگی سوق داده میشوند و طنز موجود در این نمایش طنزی تلخ است.
بسیاری از تماشاگران ومنتقدان معتقد هستند که با توجه به سن وسال بازیگران و شخصیت های این نمایش، کمی ریتم حرکات دو کاراکتر اصلی نسبت به سالخوردگی اشان زیاد است. موافق هستید؟
در این نمایش بیشتر به میزانسنها و تماشاگر و تکنیک توجه کردم تا به نکات ریز و پنهانی.
اما باید به این نکته دقت کرد که تمام اتفاقات این نمایش در ساعتی از شب رخ میدهد و اگر مانور حرکتی بازیگران (ژول و پل) خستهکننده باشد، تماشاگر دیگر رغبتی به تماشای این نمایش نخواهد داشت.
تا چه اندازه سعی کردید از فاصله گذاری استفاده کنید؟
در جایی که شخصیت مونولوگ میگوید ما از سیر افقی به خط عمودی میرسیم و این فاصلهگذاریها به مثابه تکنیک است، همانطور که حضور نوازندهها روی سن نیز این گونه است.
فکر نمی کنید استفاده از فاصله گذاری در نمایشی که تماشاگرمی خواهد با جریان نمایش همراه باشد ضربه ای به شکل اجرا باشد؟
خیر. در هنر و در نمایش باید به جای منطق به تخیل بشر بها داد، همچنین قاب نمایش، قاب اجراست و استفاده از منطق به معنای روزمرگی وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد آن نمایش دچار نقص است.