زیر و بم های حزب اتحاد ملت

رضا علیجانی
رضا علیجانی

در فضای بسته سیاسی و ممنوعیت فعالیت بسیاری از احزاب، تشکیل حزب اتحاد ملت خبر خوبی است، اما بگذارید ابتدا به مقدمه‌ای بی‌ربط! بپردازم…

در “انباشت” تجربه تاریخی، مرور گذشته از منظر راهبردی و استراتژیک اهمیت فراوانی دارد. اما مرور استراتژیک گذشته از چه منظر و با چه شاخصی؟ در این جاست که گفتمان‌های دورانی و فضای زمانه و حتی روحیات فردی مرورگر تاریخ به شدت اثرگذار خواهد بود.

در روزهای سالگرد ۲۸ مرداد به عنوان نقطه پایانی (ظاهری) نهضت ملی شدن نفت هستیم. به خوبی به یاد دارم و داریم که در کتاب‌هایی که قبل و اوان انقلاب می‌خواندیم “تجربه” نهضت ملی و کودتای ۲۸ مرداد از منظر رفتارهای سیاسی دکتر مصدق جهت یک جمع‌بندی استراتژیک چگونه ارزیابی می‌شد:

دکتر مصدق به علت خاستگاه طبقاتی اشرافی‌اش جرأت تصمیم‌های جدی و سخت (و انقلابی) نداشت؛ او باید مردم و طرفدارانش را مسلح می‌کرد؛ او نباید جلوی به خیابان آمدن هواداران و برخی احزاب طرفدارش را می‌گرفت؛ او باید پس از کودتای شکست خورده ۲۵ مرداد با سران کودتا شدیدتر برخورد می‌کرد؛ او باید حرف برخی مشاوران و احزاب طرفدارش برای قاطعیت را می‌پذیرفت؛ برخی انتصاب‌های او محافظه‌کارانه بود و باید افراد قوی‌تری و مطمئن تری را بر کارها بخصوص در بخش نظامی و انتظامی می‌گماشت؛ او بیش از حد به شکاف دول امپریالیستی بها داده بود و بسیاری نقدهای دیگر از همین منظر.

امروزه روز اما در همین موضوع یعنی جمع‌بندی استراتژیک دوران نهضت ملی شدن نفت و عملکرد دکتر مصدق، سخنان دیگری به گوش می‌رسد هم چون: او باید پیشنهادات غربی‌ها را می‌پذیرفت؛ او باید با شاه یا روحانیت کنار می‌آمد؛ او از شکست قهرمانانه بیشتر استقبال می‌کرد تا از کامیابی با موفقیت محدودتر؛ او از اختلافات و ناکامی‌ها و بن‌بست‌ها خسته شده بود و به دنبال راهی برای کناره‌گیری آبرومندانه و قهرمانانه بود؛ او روی ملی‌گرایی‌اش جزم‌اندیشی‌های افراطی و زیاده‌روانه داشت و نظایر آن.

اگر به مضمون و فحوای این دو نوع جمع‌بندی در فاصله ای ۳۰ ساله از یکدیگر بنگریم می‌بینیم یکی به طور خلاصه می‌گوید مصدق اگر راست‌روی نمی‌کرد و قاطع‌تر و بابرنامه‌تر برخورد می‌کرد شکست نمی‌خورد و کودتای ۲۸ مرداد پیروز نمی‌شد و دیگری می‌گوید اگر او چپ‌روی نمی‌کرد و انعطاف و تدبیر و اعتدال نشان می‌داد موفق‌تر بود و با کودتای ۲۸ مرداد مواجه نمی‌شد.

به راستی کدامیک از این دو نقد مضمون و جهت‌گیری درست‌تر و “واقعی‌”تری دارند و کدامیک دچار خطای برخورد غیرتاریخی و انتزاعی هستند؟ پاسخ به این سال بسیار مهم خارج از موضوع این مقاله است، اما در این رابطه تنها باید به یک امر اشاره کرد: فضای بحث و نقد ما به شدت “اکنون زده” است و نیز بسیار متأثر از خصایص و سنخ روانی فردی و حتی می‌توان گفت روان قومی و جمعی ما (به تعبیر یونگی آن).

بدون ورود به محتوای این دو دسته نقد، اما پرش و جهش از نقد از یک زاویه به نقد از زاویه‌ای کاملا مقابل، جدا از بحث تغییر پارادایم‌های دورانی؛ خود مستلزم توجهی استراتژیک است: ما ملتی ثنوی هستیم! اهورا-ـ اهریمن تنها در سپهر اندیشه دینی و فلسفی قدیم ما وجود نداشته، بلکه در کنه روح و روان ما نفوذ داشته و دارد. ما افراطی – تفریطی هستیم. سیاه و سفیدی که منطقه میانی خاکستری ندارد. یا شدیدا از منظر چپ به همه مسائل می‌نگریم و یا شدیدا از زاویه مقابل، یا شدیدا پرانرژی و پرشور و سرشار از امیدیم و حتی خودبزرگ‌بین و یا برعکس مأیوس و واخورده‌ایم و تحقیرزده و خودکم‌بین، یا نیروی طرف مقابل را به هیچ می‌گیریم و خود را قدرقدرت می‌بینیم و یا صف مقابل را خدایگان می‌بینیم و خود را بنده.

تشکیل اولین اجلاس حزب اتحاد ملت ایران (“اسلامی”؟) خبری مثبت و انرژی‌بخش بود. پس از تشکیل اجلاس “شورای هماهنگی اصلاح‌طلبان” در بهمن ماه سال گذشته (با این تذکر به آن ها که خاتمی حضور نیابد؛ ولی پیام او پخش شد!)، این دومین گام از رونمایی از سیاست‌های انتخاباتی “نظام” برای ماه‌های آینده است.

البته صدور مجوز برای این حزب که به نوعی تیم دوم اصلاح‌طلبان جبهه مشارکت است و متشکل از افرادی است که کمتر سابقه قضایی دارند، می‌تواند اهمیتی بیشتر از یک سیاست انتخاباتی داشته باشد. اما صدور مجوز برای این حزب و اجازه برای برگزاری نسبتا آزادانه اولین اجلاس آن البته با رعایت برخی خط سرخ‌ها، در کوتاه‌مدت؛ رونمایی از سیاست‌های انتخاباتی است که قطعا نمی‌توانست بدون نظر موافق نهادهای امنیتی و مقامات رأس هرم سیاسی صورت گرفته باشد. آنها به دنبال هر چه باشند “تزویر” یا “تدبیر”، این شروع کارکردهای خاص خود را خواهد داشت.

“تزویر” می‌تواند این باشد که (وقتی بسیاری از احزاب متشکل از افراد چه درون و چه بیرون نظام ممنوع است و همین روزها حتی تشکیل جلسات خانگی برای جبهه ملی ممنوع می شود و توسط وزارت اطلاعات دولت اعتدال دوباره آنها به ارتداد محکوم می گردند!؛) حاکمان چنین تصور کنند که “برای بخشی از اصلاح‌طلبانی که ملایم‌ترند و خط سرخ‌ها را بیشتر رعایت می‌کنند و حاضر به تعامل بیشتر و عمل در محدوده‌های تعیین شده نظام هستند، فضایی کنترل‌شده و حفاظت‌شده باز می‌شود تا آنها انرژی متراکم این طیف را در درون خود جای دهند و به تعادل برسانند و در انتخابات مجلس نیز از یکسو تنور انتخابات را گرم می کنند و از سوی دیگر با استفاده از سلاح نظارت استصوابی، مهندسی و چینش نامزدها به گونه‌ای خواهد بود که اقلیتی ضعیف و البته ناکارآمد و غیرموثر در مجلس تشکیل دهند. مگر اقلیت کنونی مجلس چه خطری برای جناح و جریان مسلط دارد که از شکل‌گیری اقلیتی مشابه در مجلس آینده هراس داشته باشیم؟ ضمن این که با این مجوز، عملا طرف مقابل را مجبور به پذیرش انحلال جریان اصلی و در محدوده خط سرخ قرار گرفتن فعالان باسابقه تر و قوی‌تر شان کرده‌ایم. به علاوه آن که جریان جدید نیز تحت کنترل و اشراف امنیتی است و خود نیز به دنبال کارهای پرریسک نیستند و در صورت کوچکترین تخلف نیز با آنها برخورد خواهیم کرد.”

“تدبیر” اما می‌تواند این باشد که “حذف یک جریان داخل نظام به طور مطلق امکان‌پذیر نیست و درست و به مصلحت هم نیست. امور کشور را باید با هر دو جریان پیش برد، البته جریان وفادارتر خودمان باید دست بالاتر را داشته باشد. حذف و سرکوب یک جریان نیز نتایج مثبتی نداشته و تمرکز قدرت فساد بیشتری به دنبال داشته است. باید چرخش محدود و کنترل شده درون نظامی را پذیرفت. اما افراطی‌ها را از هر دو طرف به حاشیه راند و معتدلین که حاضر به پذیرش ولایت فقیه و رعایت محدوده‌های تعیین‌شده هستند را به بازی گرفت…”.

الان زود است قضاوت کرد که تزویر یا تدبیر در پس پشت صدور مجوز امنیتی برای فعالیت حزب اتحاد ملت، پس از صدور مجوز برای حزب ندا، از سوی مقامات سیاسی و امنیتی که همه مسائل ایران و جهان را از منظر امنیتی می‌نگرند، وجود داشته است.

حال هر چه باشد، این تنها “نیت”، “انگیزه” و “اراده” آنهاست و آنها همه متغیرهای معادله سیاست در ایران نیستند، هر چند متغیرهای مهم و قدرتمندی‌اند. اما در هر حال متغیرهای دیگری نیز مانند دیگر کنشگران سیاسی از جمله فعالان همین حزب و نیز دیگر کنشگران مدنی و اصحاب رسانه و نیز آحاد شهروندان به خصوص قشر تحصیل‌کرده نیز می‌توانند بر این معادله اثرگذار شوند و نتیجه و سمت و سوی آن را علیرغم هر تزویر و تدبیر از پیش اندیشیده‌ای تغییر دهند.

تشکیل‌دهندگان محترم حزب اتحاد ملت نیز خود قطعا جمع‌بندی‌هایی دارند و گفت و گوها و توافقاتی درونی و بیرونی داشته‌اند. مرامنامه آنها و توجه‌شان به فصل سوم قانون اساسی (هر چند بر ضرورت توسعه سیاسی تصریح نکرده اند) و ترکیب مسئولان حزب و نیز ترکیب دعوت‌شدگان به نخستین اجلاس بسی امیدوارکننده است.

به دنبال تشکیل اولین اجلاس افراد بسیاری آشکار و نهان برای گردانندگان اتحاد ملت تبریک و تهنیت‌هایی فرستاده و احیانا نکاتی را دلسوزانه یادآور شده‌اند. این یادآوری‌ها اما نمی‌تواند عاری از آسیبی باشد که در فراز نخست این گفتار با اشاره به روحیه ثنوی ایرانی مطرح شد.

 نگارنده نیز ضمن تبریک به دست‌اندرکاران دلسوز و ملی این جریان نوپا، تصور می‌کند که دعوت به عبرت‌گیری از گذشته باید دارای هر دو جنبه پرهیز از به اصطلاح چپ‌روی و راست‌روی باشد. فضای امروز سیاسی غالب بر بخش زیادی از کنشگران فضای پرهیز از چپ‌روی است. در این باره بسیاری هستند که سخن گفته و می‌گویند. همان گونه که جمع‌بندی از گذشته نهضت ملی به خروجی‌هایی هم چون پرهیز از راست‌روی و به طور عکس هشدار نسبت به چپ روی منجر شد، امروزه باید هشدار داد که عبرت از تجربه‌های گذشته نباید یکسویه باشد. هر چند رسم غالب زمانه، در کوتاه‌مدت البته هراس از چپ‌روی است و ثنویت افراطی – تفریطی ایرانی امروز بر یک پهلویش غلطیده است، اما انصاف باید داشت و عمق‌اندیشی و تأمل بسیط تاریخی که واقعیت و تجربه نشان از آسیب‌دیدگی ما از هر دو سو دارد.

راه دور نرویم در دوران‌ آقای خاتمی تنها از زیاده‌روی‌ها و افراط‌ها (که در مصادیق‌اش هم باید به دقت بحث کرد) ضربه نخورده‌ایم بلکه از برخی تعلل‌ها و عدم بهره‌گیری از ظرفیت ها نیز آسیب دیده‌ایم. در همان واقعه ۱۸ تیر اگر آقای خاتمی کنار نمی‌نشست و با تردید فرصت‌سوز ناشی از برخی مشاوره‌های نادرست برخاسته از ترس متوهمانه کودتای نظامیان سکوت نمی‌کرد، دستاورد بهتر و بیشتری به دست می‌آمد. اگر آقای خاتمی خود شخصا به کوی دانشگاه و در میان دانشجویان می‌آمد و ضمن اظهار همدردی با آنها و با وعده‌هایی برای پیگیری فاجعه پیش آمده که از سوی رهبر نظام نیز شدیدا محکوم می شد؛ دانشجویان را آرام ولی امیدوار می‌کرد آنگاه می‌توانست با چانه‌زنی با آقای خامنه‌ای که در همان روزها دستپاچه شده بود و خود به شدت با دانشجویان آسیب‌دیده همدردی می‌کرد و دچار تردید و تذبذب بود از وی امتیاز بگیرد. اگر مقاومت و ایستادگی آقای خاتمی در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای (که ای کاش با همان اعتدال و متانت خاص ایشان، نیمه کاره نمی ماند و تا آخر ادامه می‌یافت) باعث شد تا غده سعید امامی از وزارت اطلاعات کنده شود و جلوی ماجراجویی‌هایی از این قبیل در داخل و خارج تا سالیانی طولانی گرفته شود و ایستادگی او چپ‌روی تلقی نشد؛ ایستادگی ایشان در رابطه با ماجرای کوی دانشگاه نیز می‌توانست غده سرطانی دیگری که در پوستین نیروی انتظامی عمل می‌کرد را نیز از جا بکند و ضربه دیگری به راست افراطی خشن معتقد به النصر بالرعب بزند.(این تنها یک مثال است و البته در مثل مناقشه نیست و می توان مثالهای متعدد دیگری را مطرح کرد).

به کار گیری این نحوه نگرش دوچشمی(که هم با چپ روی و هم با راست روی مخالف است) هم در رابطه با تجربه نهضت ملی و هم تجربه اصلاحات و هم تجربه جنبش سبز و… بسیار ضروری است. کسانی که به صورت یک چشمی به این سرفصل‌های تاریخی می‌نگرند، تاریخ را تحریف می‌کنند و به ویژه باعث کج‌بینی و ناقص‌بینی تاریخ از سوی جوانان نسل نو می‌شوند. متأسفانه رادیکال‌های سابق خسته و فرسوده‌ و ناامید که فکر می‌کنند در دهه‌های پایانی عمرشان با انبوهی از آرزوهای ناکام و دست نیافته جمعی و فردی هستند بیشتر از بقیه استعداد رواج‌دهی این ناقص‌بینی‌ها و کج‌اندیشی‌ها را دارند. هیچ چیز از یک رادیکال سابق و خسته اما هم چنان پرمدعای امروز که داعیه تجربه‌داری نیز داشته باشد نیروی هرزدهنده و ناامیدکننده نیست (به قول آقای مطهری که می‌گفت برخی به ما آخوندها می‌گویند ملاترمز، ما گاه ملادنده عقب هستیم!). آنها گاه نه تنها سخت پا روی ترمز می‌گذارند بلکه در هنگامی که ماشین باید با سرعتی ولو کم رو به جلو برود دنده عقب را جا می زنند! پس بهتر است به جای هشدارهای محافظه کارانه و جاخورده ای چون چه باید کرد تا وضع بدتر نشود به این فکر کنیم که چه باید کرد که وضع مقداری بهتر شود و گامی فراپیش نهیم. اگر نگاه های گذشته “فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم” چپ روی بود و رمانتیسیسم بی حاصل و نیرو بر بادده، نگاه های نوک دماغی که می خواهد توقعات را با نادیده گرفتن و تخفیف ظرفیت ها به حداقل ترین سطح ممکن تنزل دهد( و البته مهم نیست در چه قالب و زرورق پرطمطراقی پیچیده شود) نیز انرژی بر باد ده است و فرصت سوز. این نحوه نگاه به تاریخ گاه باعث شده فرد و نیروی مظلوم و قربانی خود عامل بلایی که بر سرش آمده- به علت چپ روی های خودش!- قلمداد شود و در این میان عامل اصلی ستمگر نادیده گرفته شده و یا حتی تبرئه و توجیه شود که داشته به طور طبیعی و منطقی عمل می کرده و از منافع اش دفاع می کرده است!

اینک اما به نظر می‌رسد دوستان حزب اتحاد ملت، خود به خوبی واقفند که “نمود بیشتر از بود” نشان ندهند، اما کاملا پرانرژی و با تمام توان واقعی خود در فضای انتخاباتی از ثبت نام وسیع نامزدها گرفته تا فعالیت در همه نقاط کشور و نه فقط در مراکز بزرگ فعال شوند.

هم چنین این عزیزان خود بهتر می دانند که اینک جامعه و فعالان سیاسی تحت فشار کودتای ۸۸ بیشتر از آنچه احتیاج به سروصدا و صدور بیانیه و اعلام مواضع در مورد همه چیز داشته باشند نیازمند “ارتباط”، “آموزش” و انباشت‌اند. امیدواریم این دوستان “فرصت” بسیاری داشته باشند، اما از فرصت کنونی بخصوص در فضای انتخاباتی می‌توانند بیشترین بهره را برای بسط آرام و بی‌سروصدای تشکیلاتی در سراسر کشور ببرند. به جای جلسات و بحث‌های آیین‌نامه‌ای و اداری و حتی سیاسی طولانی و مکرر و پایان‌ناپذیر بهتر است “تخصیص” وقت و البته انرژی بیشتری برای حضور مستقیم در شهرها و شهرستان‌ها برای بدنه سازی و فعال‌سازی حزب داشته باشند. متأسفانه تجربه تلخ معاصر به همه ما نشان می دهد که احزاب می‌آیند و می‌روند اما افراد و آموزه‌های درونی‌شده آنهاست که می‌ماند!آموزش‌های فکری و فرهنگی و دینی (نواندیشی دینی) و سیاسی و تشکیلاتی و بخصوص بررسی تاریخ معاصر (که مرحوم هدی صابر میراث ارزشمندی به زبان جوانان نسل نو از خود باقی گذارد) از مبرم‌ترین زیرسازی‌های بنیادی و باقیات صالحات درازمدت است.

آفت بسیار بزرگ برخی احزاب شاغل بودن و حتی چند شغله بودن بسیاری از دست اندرکارانش و عدم وجود افراد تمام وقت حزبی برای رتق و فتق امور و اتاق فکرهای حزبی و مهم تر از آن کادرها و مسئولانی است که وقت کافی برای امور حزبی بگذارند.

چپ‌روی نکنید را بسیار خواهید شنید(وباید هم شنید و بدان عمل کرد)؛ اما راست‌روی نکنید را هم بشنوید. بزرگترین راست روی ندانستن “قدر” خود و “فرصت” فراهم آمده است؛ عدم استفاده از ظرفیت ها به علت عدم تخصیص کافی وقت و انرژی و هدر دادن زمان و فرصت؛ ندیدن داشته ها و آنچه حتی صادرکنندگان مجوز فعالیت بدان اذعان دارند و به رسمیت شناخته اند. و نیز پوشاندن و کتمان هویت، اهداف و خط مشی خود برای به دست آوردن دل قدرتمندان و نرم کردن آنها. بحث از این سه عنصر ضروری اما خارج از حوصله این گفتار کوتاه است.

تجربه و رفتارشناسی حاکمان نشان داده است که نباید با چپ‌روی آنها را ترساند، اما با رویکرد منت‌کشی نیز آنها هیچ امتیازی نمی‌دهند. الحذر! الحذر! از این دامگه آبروبربادده و بی‌حاصل. تجربه تاریخی نیز نشان داده است که صبوری و استواری آرمان‌خواهان ایستاده بر پیمان باعث امتیازدهی قدرتمندان حتی مغرور و لجباز، حداقل به میانه‌روها شده است.هر چند خود صبوران و مقاومان در این میان فدا شوند و یا هزینه ای گزاف بپردازند. تجربه متأخر این که اگر جنبش سبز و استواری رهبران‌اش نبود، روحانی به راحتی از صندوق‌های رأی بیرون نمی‌آمد. دربار قاجار اعتراض مردم آذربایجان به زیادی باج و خراج و مالیات را سرکوب کرد، اما همان دربار سال بعد به مردمان آن دیار شدیدا تخفیف مالیاتی داد! قدرت بخصوص اگر با عقل نظری نمی‌اندیشد و حقیقت‌محور و نصیحت‌شنو نیست و صرفا و بی‌رحمانه بر مبنای مصلحت و توازن قوا و بر اساس عقل عملی سرد و خشک و بی‌اصول به سیاست می‌نگرد را البته نباید بی‌خودی ترساند، اما او حتما و قطعا باید به اندازه لزوم از شما “حساب ببرد” تا به حساب تان بیاورد و امتیازی بدهد. به قول یکی از بزرگان، آقای خامنه‌ای از خدا حساب نمی‌برد اما از غرب و از مردم حساب می‌برد! بخش مهمی از حساب بردن از یک جریان سیاسی به پایگاه اجتماعی و بسط مردمی‌اش برمی‌گردد و بخشی نیز به ایستادگی‌اش بر هویت و اصول حقیقی و واقعی‌اش. مرحوم مهندس سحابی در یکی از اجلاس‌های تحکیم وحدت در اصفهان خطاب به یکی از مروجان نظریه خودی– غیرخودی با دوراندیشی انباشته از تجربه‌اش گفت شما فکر نکنید با خودی–غیرخودی کردن و دوری از ما مورد اعتماد آنها قرار می‌گیرید و اضافه کرد آنها حتی اگر روزی به ما اعتماد کنند باز به شما اعتماد نخواهند کرد! بودند کسانی که به ایشان و دوستان ملی – مذهبی نصیحت می‌کردند که روی عدم اعتقاد به ولایت فقیه اشاره و اصراری نداشته باشید، اما ایشان و دیگر عزیزان جریان ترجیح می‌دادند بود و نمودشان یکی باشد و قدرت مستقر نیز با مشاهده شفافیت این جریان و علم به اینکه جریان ملی – مذهبی اعتقادی به ولایت فقیه ندارد (جمله معروف حداد، قاضی پرونده ملی - مذهبی‌ها این بود که شماها در همه چیز نظرات‌تان با هم فرق می‌کند مگر در عدم اعتقاد به ولایت فقیه!)، آنها را با همین وضع در محدوده‌هایی تحمل می‌کردند. حال حزب اتحاد ملت هم با همان ممیزات و مختصات شناخته شده اش پذیرفته و تحمل شده است، پس خودتان نباید از پرنسیب‌ها و اصولی که با علم بدان به شما مجوز داده‌اند کوتاه بیایید و کتمان کنید. توجه و تأکید بر توسعه سیاسی، لزوم آزادی های سیاسی و مدنی و پذیرش تکثر جریان های شناخته شده داخلی که حداقل در برگیرنده همه افراد و نیروهایی است که به فعالیت و مبارزه قانونی اعتقاد دارند، تأکید بر آزادی زندانیان و به خصوص رهبران در حصر و حبس، آزادی فعالیت‌های مدنی و صنفی و نظایر آن برخی از این اصول‌اند. حزب اتحاد نباید از خاتمی و موسوی و کروبی و رهنورد کوتاه بیاید (همان گونه که حزب ندا از اسم خاتمی). تکرار نام این عزیزان کمک خواهد کرد هم نام آنها از خط سرخ خارج شود و هم برای قدرت مستقر این وضعیت عادی شده و پذیرفته شود.

شفاف بودن با افکار عمومی نیز اصل مهم دیگری است که نیروهای پنهانی امنیتی که معتاد به هشدارها و فشارهای پشت صحنه اند را عادت خواهد داد که هر برخورد فراقانونی آنها بدون هیچ افراط و تفریطی(نه چشم‌پوشی و نه اغراق و جوسازی)، اما با افکار عمومی مطرح خواهد شد. این رویکرد مانع از آن خواهد شد که حاکمان نظامی - امنیتی از وجود حزب اتحاد ملت سوء استفاده سیاسی و انتخاباتی و حقوق بشری بکنند و در تهران اجازه فعالیت نسبی بدهند اما در شهرستان ها افراد را تهدید کنند و یا به افراد معروف کاری نداشته باشند و از نزدیک شدن جوانان به این حزب با ابزارهای امنیتی جلوگیری کنند.

همان گونه که دوستان محترم و با تجربه تر حزب اتحاد ملت بهتر از همه می دانند داشتن رسانه مستقل برای ارائه مستقیم و بدون اعوجاج مواضع نیز یکی دیگر از ملزومات حرکت جمعی دوستان است.

عدم توجه به مسائل و مشکلات و نیز مطالبات اقتصادی اقشار و صنوف مختلف یک نقطه ضعف بسیار اساسی جریان روشنفکری و سیاسی متاخر ماست که نیازمند مطالعه مستمر جزئیات این حوزه و ارتباط دائمی با نهادهای صنفی ضمن به رسمیت شناختن استقلال فعالیت های شان است.

ارتباط حمایتی – انتقادی و رویکرد مطالبه ای – مشاوره ای با دولت آقای روحانی بحث مهم و استراتژیک دیگری است. این رویکرد که ما به خاطر تحت فشار بودن دولت به آن انتقاد نمی کنیم و یا هیچ خواسته ای نداریم یک برخورد تفریطی شدید و خطای بزرگ استراتژیکی است که هم به ضرر خود جریان و هم شدیدا به ضرر خود دولت و هم خلاف مصالح ملی و مغایر تجربه تاریخی فعالیت های سیاسی در ایران در دوران هایی است که اصلاح طلبان پایی در قدرت داشته اند. این بحث را باید مستقلا دنبال کرد.

سیاست خارجی روشن و بدون هراس از جوسازی های جریاناتی که از دشمن ستیزی و توطئه محوری نان می خورند و قدرت شان را حفظ می کنند بی نیاز از یادآوری است. به طور عام تر اینکه اساسا نباید کیهان و جریانات راست افراطی برای ما خط سرخ تعیین کنند. اگر ما پا به این دام بگذاریم باید مستمرا دچارخودسانسوری و برخوردهای “عکس العملی” شویم و از آنچه حق و به نفع منافع ملی میدانیم مرتب دورتر و دورتر بیفتیم. طرح بحث اساسی نظارت استصوابی از سوی آقای روحانی نمونه خوبی برای تعیین خط سرخ های اساسی از سوی این طرف ماجراست که طرف مقابل را به دنبال خود بکشد نه اینکه ما مرتب در زمین آنها بازی کنیم.

در زمانه ای که با دورشدن افراطی از مضامین و مفاهیم بنیادی انقلاب روحیه و تفکر سلطنت مآبی که انقلاب تضاد بنیادی با آن داشت تحت پوشش های به ظاهر دینی افراطی و به عنوان ولایت مطلقه و منویات رهبری و… احیاء شده است، اگر مستقیما هم نتوان مقابله کرد اما باید به گفتمان سازی های موازی و بدیل دست زد و مستمرا و موکدا پیگیری نمود. گفتمانی موازی که بر دموکراسی و “رای اکثریت”؛ اجرای “قانون”؛ مصلحت و “منافع ملی” و “عقلانیت” و تدبیر و نظرات “کارشناسی” تاکید می کند و مستقیم و غیرمستقیم جای “به فرموده”ها و “بیانات” مقامات معظم شرک آلود و ضد عقلانی و ضد ملی را بگیرد. این عرصه ای ظریف ولی بس ضروری و بنیادی و موثر است…

و بالاخره حساسیت بر روش در منش و رفتارهای داخلی بسیار بسیار حائز اهمیت است. تلخکامانه باید گفت زمانه ما بنا به دلایلی بس مهم زمانه سقوط اخلاقی های بزرگ است. فساد ساختاری قدرت بسیار درس آموز است. بی اعتنایی به روش های غیربهداشتی برای رسیدن به اهداف ولو خوب و سالم چه از سوی جمع و چه از سوی هر فرد نادرست و بسیار خطرزاست. بسیاری از اختلافات و جمع پاشی ها ناشی از سهل انگاری و آسان گیری بر بهداشتی نبودن روش هاست…

مصاحبه اخیر آقای احمدی‌مقدم با رمز عبور؛ سخنان و درس‌های زیادی دارد. اما یک درس مهم آن این است که نیرو و نگاه امنیتی هم چنان از مردم و این که فضای انتخابات دوقطبی شود هراس دارد. قدرت را نباید ترساند اما قدرت باید از مردم و سخنگویان واقعی شان حساب ببرد. این درس مهمی است که هم جلوی چپ‌روی را می‌گیرد هم راست‌روی را. سیاست عملی مخصوصا در زمانه ای که فضای قدرت حاکم پراگماتیستی بی‌اصول است و از آرمان‌های اولیه و اصیل انقلاب به اندازه یک کهکشان فاصله گرفته و (متأسفانه) بخش مهمی از مخالفان مقابلش نیز به رئال‌پلیتیکی بی‌ حد وانتها رسیده‌اند؛ عرصه تناسب قواست. نه عرصه ادعاهای گزاف بی‌پشتوانه که فقط صف مقابل را هراس‌زده و منسجم می‌کند و نه عرصه خودکم بینی و یا حجب و حیا و یا منت‌کشی برای نرم کردن دل‌های سخت شده قدرتمندانی که برای حفظ قدرت یاران قدیم را به بند می‌کشند و اوین و کهریزک راه می‌اندازند. آنها فقط باید حساب ببرند. آنها قدرت‌محورند و از دو چیز حساب می‌برند. اول (متأسفانه) غربی‌ها و دوم مردم ناراضی و معترض و مخالفان صبور و ایستاده بر پیمان. البته شاید بتوان از عنصر سومی هم یاد کرد و آن “هراس‌‌های احتمالی” است. آن گاه که فکر ‌کنند چیزی قدرت‌شان را در آینده به خطر می‌اندازد، آنها هم به ضرورت داشتن اتاق فکر رسیده اند که نتیجه بدی هم نیست. بخشی از کارکرد این اتاق فکرها برای آنها کشف همین هراس های احتمالی است. یکی از این هراس ها نتایج ناشی از به خصوص “بحث‌های کارشناسی” است که مثلا اقتصاد بحران‌زده ای را تصویر می‌کند که نارضایتی و اعتراض امنیتی به دنبال خواهد آورد. در این باره بعدا باید بیشتر بحث کرد.