رهبر و ارجاعات وارونه تاریخی

رضا علیجانی
رضا علیجانی

رقابت ها و کشمکش های سیاسی داخلی هر چه به زمان دو انتخابات آخر سال به خصوص انتخابات سرنوشت ساز خبرگان نزدیک می شود شدت بیشتری می گیرد.

در این میان این که آقای خامنه‌ای بگوید مذاکره با آمریکا ممنوع است، حرف جدید و بعیدی نیست. هر چند بنا به سخنان روشن و صریح علی‌اکبر صالحی در مصاحبه با ویژه‌نامه روزنامه ایران این مذاکرات با اجازه شخص آقای خامنه‌ای و حتی با تأکید ایشان مبنی بر مستقل و پنهان ماندن آن از دولت وقت (دولت احمدی‌نژاد) آغاز شده باشد. از نظر آقای خامنه‌ای این مذاکرات یک استثناء (و نه قاعده) بوده و منظورش فقط حل و فصل مسئله هسته‌ای و پایان یافتن تحریم‌های اقتصادی است. وی می‌تواند از نظر فقهی این امر را بنا به “ضرورت” و بر اساس “احکام ثانویه” (مانند اکل میته) توجیه کند که به هدایت وی شروع شد و در دولت آقای روحانی با تیمی کارآمدتر با اجازه وی با انجام چند “نرمش قهرمانانه” به پایان رسید. یعنی رهبر این امر را یک حاشیه در “متن” سیاست دشمن‌محور/ توطئه‌نگر نظام می‌داند. بر اساس این گفتار مشروعیت/هویت بخش، هم نیروی پیاده‌نظام سرکوب‌گر را تربیت می‌کنند و هم هر منتقد و مخالفی را متهم و محبوس و محکوم.

اما رأی ملت در سال ۹۲ به این رویکرد که در آرای سعید جلیلی متجلی بود، هواداران این فکر بسیار اندک اند. ولی در ایران و در نظام دوگانه جمهوری/ولایی و با تیغ برنده ضدملی نظارت استصوابی، اقلیت بر اکثریت حکومت می‌کند. و البته بنا به تعبیر شگفت‌انگیز و محیرالعقول رهبر جمهوری اسلامی این نظارت سانسورگر جزئی از “حق‌الناس” است! البته در اینجا باید در معنای ناس (مردم) تجدید نظر کرد. از نظر ایشان “مردم” فقط طرفداران خاص رهبر را در بر میگیرد، نه “مردم” به معنایی که هر عقل طبیعی درک می‌کند.

اما دولت برآمده از نظر اکثریت شرکت‌کننده در انتخابات ۹۲، تلقی دیگری از مذاکره با آمریکا طی مذاکرات هسته‌ای داشت و آن را نه یک استثناء بلکه یک قاعده عقلی و دموکراتیک (مورد توافق اکثریت ملت) مبتنی بر تنش‌زدایی از روابط خارجی کشور و ارتباط معقول و منطقی بر اساس منافع و مصالح ملی با دیگر کشورها از جمله آمریکا (و یا کشورهای منطقه) می‌داند.

آقای خامنه‌ای اما تلاش می‌کند آب رفته را به جوی برگرداند. به همین خاطر مذاکره خارج از بحث هسته‌ای با آمریکا را “ممنوع” اعلام می‌کند تا هم نظام تحت امرش از گفتار دشمن محوری که ایشان مرتب بر طبل تکرار آن می‌کوبد “منحرف” نشود و هم دولت روحانی از این امتیاز برای افزایش مشروعیت و پایگاه رأی خود سود نجوید.

تا اینجای مسئله اتفاق جدیدی نیفتاده و امری دور از ذهن رخ نداده است. اما نکته جالب این است که دو طرف ماجرا؛ طرف ولایی (اقلیت پرزور متکی به بیت و سلاح و نفت) و طرف جمهوری (اکثریت مبتنی بر رأی و تمایل مردم) هر دو به مستندات تاریخی دینی ارجاع می‌دهند. یکی می‌گوید امام حسین نیز اهل مذاکره بود و از زاویه‌ای متفاوت به واقعه عاشورا که در طول تاریخ سمبل مبارزه و جهاد و شهادت بوده نقب می‌زند و طرف مقابل می‌گوید این مذاکره معامله و بده بستان نبوده است. به نظر می‌سد هر دو تا حدی درست می‌گویند!

اما آنچه در گفتار رهبر جمهوری اسلامی شگفت‌انگیز است و یادآور سخنان سیاست‌زده آقای خمینی است که در اوج عصبانیت به اشتباه می‌گفت در قرآن سوره ای به نام منافقین داریم ولی سوره ای به نام کافران نداریم؛ این نکته است که ایشان هیچ اشاره‌ای به “صلح حدیبیه” توسط پیامبر اسلام با سران قریش حاکم بر مکه نمی‌کند. “مذاکره” پیامبر مورد احترام همه فرق و جریان‌های مسلمان؛ مذاکره‌ای به روشنی و با جزئیات منطبق بر همین معنای مذاکره‌ است که وی آن را به شدت رد کرده است.

اهل اطلاع می ‌دانند شش سال پس از مهاجرت مسلمانان اولیه از مکه به مدینه، آنها به قصد زیارت کعبه و انجام مناسک حج که سنتی متداول قبل از اسلام بود، به سمت مکه رفتند. آنان وقتی پس از چند سال دوباره پا به شهر و دیار خود می گذاشتند هیجان زیادی داشتند و توان و قدرت خود را برای رسیدن به چنین مقصودی کافی می‌دیدند. اما نیروی غالب و قوی قریش راه را بر آنان بست و پیامبر برخلاف هدف اولیه خود و تمایل بسیاری از افراد به خصوص افراد هیجانی‌تر و تندروی همراه، خود وارد مذاکره با سران قریش شد.

باز همگان می‌دانند که در چنین مذاکراتی که پیامبر و نماینده قریش در حال گفت و گو بودند و متن‌ توافقات را نیز علی می‌نوشت چه گذشت. پیامبر می‌خواست این توافقنامه را با “به نام خدا(الله)” شروع کند که آنها مخالفت کردند و گفتند ما خدای تو را به رسمیت نمی‌شناسیم و پیامبر از این عبارت چشم پوشی کرد و کوتاه آمد و علی نیز با مکثی معنادار و شاید مقداری با سوال و ابهام چنین کرد. پس از آن باز پیامبر می‌خواست نوشته شود این پیمانی است بین “محمد رسول‌الله” و نماینده قریش، که باز آنها معترض شدند که ما که تو را “رسول‌الله” نمی‌دانیم؛ باز محمد پذیرفت که به جای محمد رسول الله نوشته شود محمد بن عبدالله و باز علی با تردیدی معنادار چنین کرد. تا اینجا پیامبر از توحید و نبوت کوتاه آمده بود! و به اصطلاح آقای خامنه‌ای بده- ‌بستان و معامله کرده بود که در ازای آن امتیاز و بردی را نصیب خود کند. در همین توافقنامه دو شرط دیگر نیز به پیامبر تحمیل شد و او پذیرفت که بنا به تعبیری حتی در ظاهر خفت‌بار به نظر می‌رسید. یکی آن که هر فردی از قریش که از مکه به مدینه فرار کرد باید مجددا تحویل قریشیان شود! اما اگر فردی از مسلمانان به مکه آمد نباید برگردانده شود! معنای این اصل این بود که نومسلمان‌های مکه پس از فرار به مدینه باید دوباره به مرکز فشار و شکنجه برگردانده شوند!(در تاریخ ذکری از عمل کردن به چنین شرطی مشهور نیست. البته این آمده است که چند زن و دختر جسور که از مکه به مدینه فرار کرده بودند با این تفسیر پیامبر که الفاظ مربوط به این اصل در متن قرارداد اشاره به مردان داشته و نه زنان، از تحویل آنها خودداری شد!). شرط مشکل ساز بعدی این بود که این قرارداد از سال بعد اجرا می‌شود و مسلمانان امسال حق مکه رفتن ندارند و باید به مدینه برگردند و سال بعد به حج بیایند!

 پیامبر این شرط دردسرساز را هم پذیرفت تا بتواند این امتیاز را بگیرد که ده سال بین مسلمانان و قریش صلح برقرار شود و هیچ یک به دیگری حمله و شبیخون نداشته باشند و هر سال طی چند روز مسلمانان بتوانند در امنیت کامل و متقابل وارد مکه شوند و مناسک حج به جای آورند و دین‌شان را تبلیغ کنند!

برخی از شروط این توافقنامه آن چنان به نظر برخی صحابه پیامبر توهین آمیز و خفت بار بود که یک صحابه‌ بزرگ پیامبر بعدها گفت من همیشه به محمد ایمان داشتم، فقط یک جا به نبوت او شک کرده و به تردید افتادم و آن هم هنگام امضای این شروط بود.

فضای پیرامون رسول در رابطه با این توافقنامه صلح آن چنان سنگین بود که خود پیامبر مستأصل شده بود و نمی‌دانست چگونه یارانش را بر توافق و بیعت روی این صلح نامه راضی کند. یکی از همسران رسول به نام ام سلمه که زنی روشنفکر و فهیم و تیزهوش بود به او مشورت داد که تو با اصحاب هیچ حرفی نزن، شخصا برو و قربانی‌ات را به جای آر و همین جا بدون اجرای مناسک حج از احرام خارج شو و عزم مدینه کن. او چنین کرد و فضای سرد و سنگین محیط ترک برداشت. آن گاه یک به یک اصحاب نیز چنین کردند و آن سال بدون ورود به مکه به مدینه بازگشتند و این قرارداد از سال بعد به اجرا درآمد. جالب آن که قرآن نه به فتح مکه، بلکه به انعقاد این قرارداد عنوان “فتح‌المبین” داده است…

حال با این مثال معروف و مشترک بین همه فرق اسلامی، آیا سیاست زدگی آن چنان چشمان آقای خامنه‌ای را بر این حقیقت آشکار بسته است تا در تاختن به نقطه ضعف منطق و گفتار و ارجاع طرف مقابل به سفسطه بپردازد و دین و تاریخ دین را در خدمت سیاست دشمن‌محور و توطئه‌نگر خود در آورد؟

 مرحوم مهندس سحابی و شیخ مهدی کروبی به درستی می‌گفتند این حکومت دیگر نه تنها “جمهوری” نیست بلکه “اسلامی” نیز نیست. دین و هویت دینی و تاریخ دینی مردم این سرزمین بازیچه‌ای شده است برای حفظ قدرت و ثروت و توجیه سرکوب و فساد. البته به تعبیر دقیق و عمیق آقای صفایی فراهانی؛ دیگر به جای فساد باید گفت:غارت! آنچه در سالیان اخیر در ایران اتفاق افتاده است “غارت” بوده است، نه فساد. اما چرا فقط در بخش سیاست خارجی است که رهبر جمهوری اسلامی یاد تاریخ اسلام و منطق و سیاست علی و حسین و … می افتد و در بخش اقتصادی یاد سیاست سخت‌گیرانه “علی” در بیت المال نمی‌افتد و ارجاعی نمی‌دهد؟

“علی” امام اول شیعیان در سیاست آسان‌گیر بود و در اقتصاد سخت‌گیر. اما آقای “علی” خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی درست برعکس عمل می‌کند. همان گونه که در ارجاع به تاریخ دین وارونه ارجاع می‌دهد.