دیکتاتوری بد دیکتاتوری خوب

بیژن صف سری
بیژن صف سری

می گویند اهل فرنگ (غربیان) وقتی با ایرانیان بر سر موضوع تحول و پیشرفت به بحث می نشینند به طعنه می گویندشما به تعداد اختلاف سالهای تاریخی که بین ما وجود دارد (حدود ششصد سال)، از ما عقب افتاده ترید چرا که با قفل شدن در 1400 سال پیش از امروز تان غافل شدید.

اگرچه این طعنه پر بیراه هم نیست اما بزرگان و اندیشمندان همین اهل فرنگ، از پلوتارک تاریخ نویس تا سیاستمدارانی چون چرچیل، همواره مرور بر گذشته را توصیه کردند و گذشته را چراغ راه آینده دانستند. میگویند چرچیل می گفت هیچ جا سفر نمی کنم مگر آنکه دوره “گیبون” (تاریخ عروج و سقوط رم ) را به همراه داشته باشم؛ از قضا این توصیه گویا بخوبی آویزه گوش اهل اندیشه و قلم، ما ایرانیان بوده که مدام در حال شخم زدن گذشته خود هستیم اما دریغ ازپند گرفتن آن.

یکی از افتخارات ما ایرانیان در میان ملت های آسیائی و خاور میانه این است که بیش از یک صد سال از یک نظام پارلمانی برخوردار بوده و پس از ژاپن دومین کشور آسیائی هستیم که صاحب قانون اساسی یا بقول انقلابیون زمان مشروطه صاحب کانستیتاسیون شده ایم. غیر از این افتخار، بار سنگین دو جنبش بزرگ، یعنی مشروطیت و دیگری خطای سال 57 که به اشتباه انقلاب می نامیم را بر دوش می کشیم اما با این همه هنوز در چنبره ظلم غلط می زنیم و آواز آزادی می خوانیم

هزار بار هم اگر همه  تحلیل ها وکتاب های نوشته شده در باره دو جنبش مشروطیت و انقلاب 57 را مرور کنیم، ماحصل آن چیزی جز این عبارات ساده و کوتاه نخواهد بود که بلا درنگ در ذهن نقش می بندد: “قیام بر علیه حاکمیت دیکتاتوران وقت به امید آزادی و استقرار نظام مبتنی بر حق و عدالت”؛ و این نتیجه حاصل از کندو کاو در دو جنبش آزادیخواهی وقتی تغییر شکل می یابد و بصورت معما تجلی میگردد که برآیند این دو جنبش بزرگ، دوام و بقای دیکتاتوری و باورمندی ایرانیان به این نوع از روش زمامداری (دیکتاتوری ) می گردد؛ چرا که صرف نظر ازناکامی دو جنبش مشروطیت و انقلاب 57 که باعث پذیرش لاجرم نظام دیکتاتوری ، حتی به گونه ای تغییر شکل یافته آن هم بصورت جمهوری گردید، جهانیان نیز قبای این نوع ازحکومت را برقد و قامت مردم جهان سوم می پسندند؛ گاه در قالب نظام شاهنشاهی و گاه در قامت نظام جمهوری اسلامی یا حکومت انقلابی از نوع “مرسی” در مصر.

 

نظام دیکتاتوری، نظام مطلوب یا مطرود؟

 تحولات چند ساله اخیر در منطقه، خاصه در یک سال گذشته، در کشور هایی چون تونس، مصر، لیبی و سقوط حکمرانان دیکتاتور این کشور ها، این بشارت را میداد که دوره حاکمیت دیکتاتوری، چه از نوع “چکمه”ای و یا “نعلین”، به انتها رسیده است اما در عمل، با آنچه هم اکنون شاهد آن هستیم، گویی این بشارت توهمی بیش نبوده، که ماجرای خیزش دوباره مردم مصر و از پرده بیرون افتادن چهره دیکتاتوری حکومت انقلابی این کشور نمونه بارز این مدعا است.

بی گمان قبول این باور سخت است که جهانیان، از ابرقدرت هایی که با دم زدن ازحقوق بشر، خود را محق دردخالت بر امور کشور های استبداد زده می دانند، تا مجامع بین المللی و حتی احزاب و گروه های سیاسی مدعی نمایندگی مردم، همه برای تغییر شکل ظاهری دیکتاتوری ازنوع سنتی به نوع جدید آن در تلاشند و نه حذف آن از صحنه روزگار. این حقیقتی است که باید پذیرفت چرا که تنها نوع حکومت امتحان پس داده شده در جهان، “حکومت دیکتاتوری نه به شکل سنتی که از نوع رنگ و لعاب متمدنانه آن است. با چنین روش زمامداری است که حتی کشور های مدعی دمکراسی هم در تعاملات خود با کشور های فقیر و فرو دست، ازنظامنامه و مانیفست “نظام دیکتاتوری” بهره می برند واز همین رو برای تامین منافع و اهداف منفعت طلبانه خود الزام در حفظ و بقای این نوع از زمامداری در جهان هستند. حکومت کرزای در افغانستان، مرسی در مصر، و حتی حکومت خلیفه گری عربستان که همسو و گوش به فرمان غرب است، نمونه های شاخص چنین باوری از حکومت دیکتاتوری در بین ابر قدرت ها و مجامع تصمیم گیرنده در بر قراری نظم جهانی است و درست با درک چنین حقیقتی است که جمهوری اسلامی با همه دشمنی با آمریکا، با اعزام افراد شناخته شده، حتی مجرمین بین المللی به نام رانده شده از نظام، در همه لایه های تصمیم گیری بزرگترین دشمن خود “شیطان بزرگ” نفوذ میکند و لابی های قدرتمندی را برای تبدیل شدن از دیکتاتوری بد به دیکتاتوری خوب، بشرط حفظ و بقای خود ایجاد کرده است و این در حالی است که اپوزیسیون این نظام ولایی، ضمن در گیری برای رسیدن به اتحاد، از قدرت گرفتن لابی های نظام در خارج از کشور مدام در حال شکوه و شکایت هستند بی آنکه درک صحیحی از واقعیت مطلوب بودن نظام دیکتاتوری در بین قدرت های جهان داشته باشند.

نقل است روزی سیاستمداری در هند به مردمی بر میخورد که در صف ایستاده و صورت گاوی را می بوسند. او نیز در صف می ایستد اما وقتی نوبت به او میرسد به جای سر، ماتحت گاو را بوسه می زند، از آن به بعد باقی منتظرین نیز با تقلید از او ماتحت گاو را می بوسند. وقتی از آن سیاستمدار دلیل بوسه زدن به ماتحت گاو را می پرسند در جواب میگوید: اینان پیشرفت کرده بودند و ممکن بود در آینده، دیگر گاو پرستی نکنند ولی اکنون تا دوباره به سر گاو برسند سالهای زیادی طول میکشد.

 

چه باید کرد؟

جمله ای از توماس جفرسون مشهور است که “آزادی، دریایی متلاطم و طوفانی است، مردان ترسو آرامش استبداد را بر این طوفان ترجیح می‌دهند” اما با این همه برای پاسخ به پرسش تاریخی “چه باید کرد” ابتدا باید باور داشت که دیکتاتوری و فقر و فاقه‌ی گسترده و نبود عدالت اجتماعی، درد مشترک بین همه مردم ستمدیده درجهان است. بی شک در چنین شرایطی، بر خلاف تاکید بر خواست‌های ملی‌گرایانه‌ افراطی و گاه نژادپرستانه، خاصه پرهیز از پافشاری دربنیاد گرایی دینی که گروهی آن را عامل وحدت می شمارند، آزادی وبرابری، می تواند همه آحاد جامعه استبداد زده را، از ایران تا شمال آفریقا و آسیای میانه را، حول یک مطالبه ی معین و مشخص بر علیه دیکتاتور پسندان جهان، چه از نوع خوب و یا از نوع بد آن، گرد هم آورد. در کشور هایی چون ایران هم که دارای ملتی با ریشه های مذهبی است، جدایی دین از حکومت، خود عامل یک پارچگی می گردد چرا که وجود تنوع دینی در بین اقوام ایرانی همیشه باعث تفرقه و از هم گسستگی بین ایرانیان، حتی با دیگر ملت های همسایه در منطقه بوده، مثل جنگ بین شیعه و سنی که هنوز هم وجود دارد و گاها در مقاطعی، نه تنها رژیم بلکه دیگر قدرتمندان جهان با دامن زدن بر این اختلافات مانع وحدت شدند و از آب گل آلود ماهی مقصود را صید کردند. طرفه آنکه باور و قبول سکولاریسم دربرابر اسلامیسم بنیاد گرانه در منطقه، خاصه در ایران، نه به قصد نادیده گرفتن باور های مذهبی یک ملت، بلکه تنها به منظور تفکیک مذهب از نهاد قدرت (حکومت) نیز می تواند پاسخ بخشی از پرسش تاریخی “چه باید کرد” باشد.

 تلقین و درس اهل نظر یک اشارتست / گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم