“برای امید، انسانیت، صلح و آیندهای نیکوتر برای نسلهای بعدی و نه تنها برای مردم ایران که سزاوار شرایطی بهتر از ایناند، بلکه به خاطر همهی مردم اطراف جهان، صمیمانه آرزو دارم که آقای دکتر روحانی در طی سفرش به سازمان ملل استقبالی گرم و پاسخهایی مثبت و پرمایه دریافت کند.”
عبارت فوق فرازی از تنها نامه ای است که سید محمد خاتمی در طول حیات سیاسی اش در یک روزنامه معتبر خارجی (گاردین) منتشر کرده است؛ نامه ای که تنها یک روز پیش از عزیمت روحانی به نیویورک منتشر شد تا ترجیع بندی باشد بر نامه روحانی در واشنگتن پست.
اینک با پایان سفر روحانی به نیویورک جای تردید برای هیچ ناظر خارجی و داخلی باقی نمانده که این سفر را در همین حد می توان موفقیتی درخشان برای “دولت تعامل سازنده” به شمار آورد گرچه باید به انتظار توافقات عملی دو طرف در آینده نزدیک نشست که آیا این موفقیت ثمره عملی خواهد داد یا نه.
اما، در همین حد وقتی شاهدیم که خیابان های نیویورک مانند زمان سفرهای پوچ و بیهوده احمدی نژاد پر نبود از تبلیغات ضد ایرانی و در حالی که احمدی نژاد در آخرین سفرش فقط موفق به دیدار رییس جمهور کومور، سوازیلند، سنت وینسنت و بولیوی شد، اینک باید مکالمه تلفنی روسای جمهوری ایران و امریکا برای اولین بار در تاریخ پس از انقلاب ۱۳۵۷، دیدار حضوری روسای جمهوری ایران و فرانسه، دیدار و گفتگوی خصوصی وزیران خارجه ایران و امریکا برای اولین بار، نشست های خشنود کننده ایران و ۵+۱ و… را نشان از موفقیت چشمگیر سفر روحانی توصیف کرد که موجب شد آرزوی موفقیت خاتمی برای او در کمتر از یک هفته تحقق مقطعی یافته باشد.
“دوستی بدون مرز”، “جهان علیه خشونت”
پایان ریاست جمهوری خاتمی، پایان تاثیرگذاری او نبود. پیروزی روحانی مرهون تقاضای خاتمی از عارف برای انصراف از ریاست جمهوری وسپس اعلام حمایت خاتمی و هاشمی از روحانی بود. در سال ۸۸ نیز خاتمی، میرحسین موسوی را کاندیدای مورد تأیید جبهه اصلاحات معرفی کرد که به دنبال پایمردی میرحسین (و صد البته کروبی) سپهر سیاسی- اجتماعی ایران دچار دگرگونی و تضعیف جبهه اقتدارگرایان شد.
شخصیت فرامرزی خاتمی موجب شد وی اندیشه گفتگوی تمدن های خود را طی نطقی در دانشگاه سنت اندروز در ۲۰۰۶ با ارائه اندیشه ای تحت عنوان “دوستی بدون مرز” تئوریزه کند. تبلور این اندیشه را می توان در سخنان روحانی در نیویورک یافت که طرح “جهان علیه خشونت و افراط گری” را به مجمع عمومی پیشنهاد داد.
چنین پیشنهادی درمعنا قفل زدن بر دستان خشونت ورز اقتدارگرایان حاکم بر ایران است. دیگر اشارات روحانی در مجمع عمومی مانند محکومیت “خشونت دولتی”، “جلوگیری از تشدید خشونت ها علیه مردم معترض”، ضرورت “مدارا و تفاهم”، همگی قفل هایی بر دستان نظام اقتدارگرایی است که خود بدترین خشونت های دولتی را علیه معترضان از جمله در سال ۸۸ به کار بسته است.
سخنان زیبای روحانی مبنی بر اینکه “زیربنای امید (نامی که برای دولت خود برگزیده)، باور به اراده عمومی مردم جهان برای مبارزه با خشونت و افراط، تغییر پذیری، مخالفت با ساختارهای تحمیلی است”، در واقع سخنانی خطاب به اقتدارگرایان درون حاکمیت جمهوری اسلامی است که ساختارهای تحمیلی خود را با اعمال خشونت و افراط گری بر جامعه ۸۰ میلیونی ایران تحمیل کرده اند.
بازخوانی نامه خاتمی و روحانی
دو رییس جمهور پیشین و کنونی ایران در اقدامی بی سابقه که می توان آن را “دوی امدادی” جبهه اصلاحات محسوب کرد، پیام واحدی را خطاب به خردورزان ایران و غرب مخابره کردند که ادامه روند کنونی جز به نفع “هسته های سخت قدرت” در ایران و غرب و به زیان عموم مردم ایران و غرب منتهی نخواهد شد.
بازخوانی بخش هایی از نامه خاتمی در گاردین و مقایسه آن با نامه روحانی در واشنگتن پست خالی از لطف نیست تا هماهنگی این دو را در دوی امدادی دریابیم.
خاتمی می نویسد: “برنامهی سیاسی دکتر روحانی تحت عنوان تدبیر و امید ترجمهای سنجیده و کاربردی از اندیشهی گفتگوی میان ملتها و تمدنها در حوزه سیاست است؛ آنهم در زمانی که طیفی از “بحرانهای سیاسیِ همپوشان” در حال ساختن یک فاجعهی جهانیاند.”
آنچه خاتمی از آن به بحران های سیاسی هم پوشان (بخوانید برای ایران و غرب) نام می برد عیناً ترجمان این سخن روحانی است که نوشت: “جهان تغییر کرده است. سیاست بینالملل دیگر یک معادله یک مجهولی نیست بلکه به حوزهای چند بعدی تبدیل شده که در آن ممکن است همکاری و رقابت به صورت همزمان شکل بگیرد… جامعه بینالملل در این جهان جدید با چالشهای متعددی از جمله تروریسم، افراطیگری، مداخله نظامی خارجی، قاچاق مواد مخدر، جرایم سایبری و تهاجم فرهنگی، مواجه است، که همه اینها استفاده از قدرت سخت و قوای نظامی را تشدید کرده است.”
بدین ترتیب دو رییس جمهور ایران، فهرستی بلند بالایی از مخاطراتی را که ایران و غرب را یک جا تهدید می کنند برمی شمرده اند تا ضرورت معاضدت و همکاری بین طرفین را طلب کنند.
هشداری به مخاطبان داخلی
نامه خاتمی نه فقط مخاطب خارجی داشت. روی دیگر خطاب او تلویحاً به “هسته سخت قدرت” در داخل کشور نیز بود آنگاه که نوشت: “کسانی که اسیر گذشته ماندهاند…متوجه نکتهای ساده دربارهی نسبت میان سیاست خارجی و سیاست داخلی نیستند. ایشان نمیدانند یا نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند که تحولات سیاست خارجی از تحولات داخلی کشورها آغاز میشود.”
چه سخنی روشن تر از این که اگر رهبر جمهوری اسلامی تا اینجای کار با “نرمش قهرمانانه!” موافقت کرده، موفقیت سیاست خارجی روحانی (سیاست تعامل سازنده) مرهون سیاست داخلی منسجم است. چه تضمینی برای موفقیت روحانی می توان برشمرد اگر به بهانه “کنفرنس برلین” دیگری جمع از فعالان سیاسی- مدنی دستگیر و روانه زندان شوند یا به بهانه “رستوران میکونوس” فعالان سیاسی ترور گردند یا به بهانه “تهاجم فرهنگی” قتل های زنجیره ای توسط عوامل خودسر! رقم خورد یا به بهانه “لانه دشمن” روزنامه ها توقیف گردند یا به بهانه ای واهی سفارتخانه ای مورد یورش قرار گیرد؟
با این رویکرد است که خاتمی نوشت: “رأی مردم ایران به دکتر روحانی و برنامههای تحولطلبانهاش در هر دو عرصهی سیاست خارجی و داخلی فرصتی استثنایی و “شاید تکرارنشدنی”، برای ایران، غرب و همهی قدرتهای محلی و منطقهای فراهم آورده است.”
نتیجه:
گفتگوی کوتاه روحانی و اوباما، حادثه ای تاریخی تلقی می شود. سیاست خارجی خاتمی از این نقصان برخوردار بود که انسجام داخلی را پشت سر خود نداشت. اگر انسجام کنونی در حمایت از روحانی از بین رود، بی تردید موجب شکست سیاست خارجی روحانی نیز خواهد شد.
نامه بی سابقه خاتمی در گاردین، هشداری است به مخاطبان سرسخت داخلی و خارجی که ای بسا در اثر شکست دولت روحانی کل منطقه خاورمیانه دستخوش پیامدهای ناگواری گردد که هم امنیت ایران را فرو خواهد بلعید و هم امنیت جهان غرب را.