قاب

نویسنده
میترا سلطانی

نقاشی‌های پیکاسو و زن‌هایش

 

 

نمایشگاه نقاشی های فرزانه کشنج با عنوان” یک قطره از ستاره” در نگار خانه کهفی برگذار شده است.گزارش روز از این رویداد هنری را می خوانید.

هنر، کشف مداوم زندگی است و در هر نفس طرح و نقش و رنگ مایه‌های نو و نا مکشوف را دیدنی می‌سازد.کشف این فضای رمزآلود در آثار فرزانه کشنج، از چند راه می‌گذرد تا به سر منزل واحد برسد. گذر از خاطرات کودکی و مناظر ساکن که گاه اندوهگین می‌نماید، چشم‌اندازهایی از طبیعت جغرافیایی که کودکی‌اش در آن حال و هوا سپری شد.
در آثار متأخرتر در تبدیل و تبلور ساختار اولیه آثارش، چهره‌هایی شکل می‌گیرند، که با در آمیختگی نقش و طرح انتزاعی هر چه بیشتر از شخصیت‌های ملموس و مأنوس روزمره و خاص ادبیات تجسمی این دوره، به سوی صوری مثالی و ازلی گرایش پیدا می‌کنند. چهره‌های انسانی در این دوره تلاشی را در مسیر فراموشی و حذف قواعد اولیه گوشزد می‌نمایند.
چهره‌هایی اثیری و اصیل که صلابت حضورشان گاه از چهره‌های آیینی اقوام گذشته بوده و گاه نبض پرتلاطم اندیشه انسان معاصر را بازگو می‌سازد.

در نخستین نگاه می‌توان گفت که نمایشگاه کشنج یک نمایشگاه تجربی اما موفق است و اگر در مقایسه با نمایشگاه‌هایی از این دست برآییم حرفی برای گفتن دارد و آثار از آن انتزاع دلنشینی سود می‌برند.
کارها همگی در ابعادی نسبتاً کوچک هستند و از تکنیک منوپرینت و اکرلیک در آنها استفاده شده است و نقاش از اتفاق‌هایی درونی آثار خوب استفاده کرده است تا به چشم‌ها و چهره‌های اثیری و استحاله یافته خود برسد. چهره‌هایی که گاه ما را به یاد طرح‌ها و نقاشی‌های پیکاسو و زن‌های نقاشی‌هایش می‌اندازد و گاه فاصله‌ای بسیار دورتر را برای ما یادآوری می‌شوند. شاید بنابر عنوان نمایشگاه این آثار نوعی بیانگری شخصی باشند و چهره‌های نقاشی‌ شده گویای نوعی خودنگاری.

در بین تابلوهای حاضر د رنمایشگاه و با کمی دقت و تامل بر هر یک از آ نها می توان به این نتیجه رسید که اغلب آثار به عنوان سمبل تجدید حیات، غرور، تعصب، مظهر طبیعت پیوند انسان با مظاهر طبیعی شناخته می شوند.زیبایی و شکوه هر یک از این موضوعات در دل طبیعت، هر یک بهانه و دستاویزی است برای آنکه از هر ابزاری و از هر تکنیکی بهره گرفته و با بیان و نگاهی شخصی، این شیفتگی ابراز شود.شاید گذراندن سال ها تجربه به منظور رسیدن به سیر و شیوه های شخصی، پشتوانه ای باشد برای اینکه فرم، رنگ، ابزار و ادارک شخصی در کنار یکدیگر به عنوان عناصر مکمل، حرکت و ناپایداری «لحظه» را در طبیعت به نمایش بگذارند. ناپایداری حتی یک گام، یک نفس، بی قراری، بیم و شتاب در طبیعت بیداد می کند وتنها یک ضربه قلم، شاید، همان گریز پایی را همراهی کند.

مردمان درون قاب ها با اسلوب بازنمایی نقاشی های بومی و گاه با ایماهای اغراق شده شان، غرق در نشانه های و نمادهای زندگی معاصر شهری به نمایش در آمده اند.

زنانی که در هم پیچیده اند و پیکتوگرام ها و تابلوها و نشانه های جهان سایر احاطه شان کرده است.

اینان هویت فردیشان را از کف داده و نقشی شمایلی می پذیرند.

گرچه سازکار بدل شدن هویتِ متمایز فردی به نقشی تمثالی در سنت نقاشی ایرانی ریشه ای دیرینه دارد، لیکن تفاوتی بنیادین میان این دو شق استحاله موجود است.

 در ویرایش نهایی نقاش از سوژه های موجود د رنمایشگاه به این نتیجه می رسیم که مردمان جهان نگاره ها، هویت فردی شان در راه پذیرش شهروندیِ سرزمینِ خیال از کف می دهند.