مسعود زندان رفت تا مهسا را آزاد کنند.اطلاعاتی ها گفته بودند که اگر مسعود خود را معرفی کند، مهسا را آزاد می کنند. البته مهسا را هم برای مدتی آزاد کردند، اما مسعود حکم سنگینی گرفت و در نهایت مهسا هم با گرفتن حکم حبس به زندان بازگشت.
اما ابن همه ماجرا نبود. مسعود که سر بزنگاه فرار کرده بود تا گیر نیافتد ناچار شد که با معرفی خود، زمینه آزادی موقت مهسا را فراهم کند.
همه این اتفاق ها در اوایل جنبش سبز رخ داد.اما زمانی که مسعود در بند شد و به زندان رفت، با وجود همه دلتنگیهای دوری از همسر، مهسا زبان مسعود شد و تلاش کرد از بیدادی که بر او، شوهرش و دیگران رفته، سخن بگوید.
در هر قراری حاضر شد، با هر مقامی مواجه شد، با هر زندانی که به مرخصی می آمد دیدار کرد تا به دیگران بگوید که سزای آزادی خواهی، زندان نیست و چنین کرد تا برای اجرای حکم به زندان فراخوانده شد. حال هر دو با هم در زندان هستند اما دور از هم.
شاید بد نباشد بدانید که این جوان پر شور در انتخابات دو مرحله ای مجلس ۱۳۷۸ در شهر اراک ۴۰ روز به خانه نرفت تا ژولیدگی، انگیزه و شورش عاملی شود تا در میان دوستانش به محمل ستاد رحمان کارگشا معروف شود. هر چند که شاهد بود چگونه تمام آن شور و انرژی او در ۲۱ سالگی چگونه توسط شورای نگهبان تار و مار شد و از ورود منتخبی که با جان و دل برایش فعالیت کرده بود جلوگیری شد.
اما جوانی و شور حال مسعود، خبرنگاری پر کارو پرتلاش از او ساخت، زبان آزادی شد با وجود همه فراز و نشیبهای زندگی. بیگمان اینگونه عمل کردن، یعنی پرونده قطور قضایی برای خود ساختن و سه بار تجربه زندان در دوران فعالیت خود تا کنون، گواه زیبایی از نمایش شور و حال اوست.
شاید هیچگاه فکر نمیکردم جوان متولد ۱۳۵۷در اراک که برای اولین بار در سال ۷۸ در اراک با او مواجه شده بودم سالها بعد جوان جستجوگری شود که بهایی سنگین برای شور و حال و حقیقت جویی خود بدهد.
اما او و مهسا، یا مهسا و او همدیگر را در فضای شاعرانه یافتند. می گویند اولین آشنایی های جدی او با مهسا، که گرمی شمالی ها را دارد در مراسم بزرگداشت شاملو بود. دلدادگی اینها به یکدیگر در همان دیدار جدی شده بود، مسعود به همراهش در آن مراسم گفته بود که از مهسا خوشش آمده است. به عبارتی عشق و علاقه چون جرقه ای می آید و بعد از آن حجم می گیرد.
پیوند مسعود و مهسا در روز عید فطر بود. جالب آنکه مسعود در مرخصی دو روزه زندان شش ماهه اولش در اراک با مهسا ازدواج می کند.
انگار واژه زندان در زندگی این دو جایگاه یافته است؛ جایگاهی که در جامعه ای با وضعیتی اینچنین آشفته و حکومتی ناباب و بس بی مروت، حق امثال مسعود باستانی و مهسا امرآبادی است.
سالگرد ازدواج شان را تبریک می گویم. امیدوارم سالها و سالها در آزادی و بودن برای آزادی عاشقانه با یکدیگر زیست کنند.