در پی دستگیری موسویان، اولین ملاقات ایران و آمریکا بین منوچ و کوندی در شرم الشیخ برگزار شد.
گزارشگران گفته اند در این دیدار که از دو ساعت قبل از آن کوندی داشت اشک می ریخت و انتظار دیدار منوچ را می کشید، کوندالیزا رایس هفت بار جلوی آینه رفت و یقه اش را مرتب کرد و هشت بار از مارگریت بکت پرسید: « به نظرت لباسم خوبه؟»
سرانجام در حالی که همه در سالن نشسته بودند، منوچ از در وارد شد و با صدای بلند به همه گفت: « السلام علیکم» و زیر چشمی نگاهی به کوندی کرد و گفت: « آبجی! یقه تو بپوشون!» ناظران آگاه گفتند که در همین هنگام کونالیزا رایس در حالی که پلک نمی زد و به منوچ خیره شده بود، و داشت پرتقال پوست می کند، دستش را برید. مارگریت بکت که به او نگاه می کرد، دستمالی به کوندی داد و گفت: « چی کار می کنی دختر؟ آبرومون رو بردی، اینقدر بروبر نگاش نکن!» و کوندی زیر لب گفت: « الهی قربون هیکلش بشم، دیدی چه جوری راه می رفت، باید براش اسفند دود کنم.»
ناظران آگاه که این ملاقات سه دقیقه ای را پس از 28 سال دوری و جدایی گزارش کردند، گفته اند که خانم رایس پس از چند دقیقه ای در حالی که به چشم منوچ خیره شده بود، به او گفت: « انگلیسی شما از عربی من بهتر است.» اما منوچ به این تعارف مودبانه رایس پاسخی نداد، فقط زیر لب گفت: « تازه ترکی استامبولی حرف می زنم که نتونی فرق من و ابراهیم تاتلیس رو بفهمی.» کوندی که متوجه زیر لب حرف زدن منوچ شده بود، گفت: « جان! چیزی گفتی عزیزم؟» منوچ در حالی که مواظب دوربین ها بود، گفت: « بسه دیگه، داره حالم یه جوری می شه، اینقدر به من خیره نشو.»
در هنگام شام یک خانم ویولون زن به سالن آمد، تا مثلا فضا را تلطیف کند، منوچ به محض دیدن این خانم ویولن زن که لباس مشکی کاملا بسته پوشیده بود، به اینکه چرا این خانم لباس قرمز باز پوشیده اعتراض کرد و هرچه برای او توضیح دادند که این لباس مشکی است و قرمز نیست، به حرف حضار گوش نکرد و رفت. مارگریت بکت، به دنبال این موضوع گفت که کوندی پس از خروج منوچ تعادل خودش را از دست داد. وی گفت: « اگه واقعا خاطرخواهش شدی پاشو برو دنبالش.» اما کوندی گفت: « عمرا! من آدمی نیستم که دنبال کسی برم، حتی اگر دو سال تو تاریکی کنج خونه بشینم و زار بزنم.»
پس از پایان این اجلاس منوچهر میم از پیشنهاد سوئیس در مورد ادامه گفتگو و بحث در مورد برنامه هسته ای ایران استقبال کرد. اما نماینده سوئیس در این دیدار گفت: « ما اصلا پیشنهادی ندادیم که ایشون استقبال کردن.»
جاسوسی برای مجاهدین یا اروپای متخاصم؟
داستان حسین موسویان بیخ پیدا کرد. به نظر می رسد که یا از او برای فشار آوردن برای هاشمی و تیمش استفاده می کنند، یا کاری می کنند که بزودی آزاد شود، از کشور بیرون برود و حالا حالاها برنگردد. مرتضوی اعلام کرد که پرونده موسویان دست وزارت اطلاعات است، با این حساب مشخص شد که بالاخره در یکی از همین روزها تا یکی دو سال دیگر تکلیفش مشخص می شود و اینطور نیست که مثل بقیه متهمین مرتضوی تا ابد بلاتکلیف باشد. وزارت اطلاعات هم رسما اعلام کرد که موسویان برای یکی از کشورهای اروپایی متخاصم جاسوسی می کرد. از طرف دیگر یکی از منابع نسبتا آگاه اعلام کرد که ما کشور اروپایی متخاصم نداریم. ظاهرا قرار است برای اینکه مشکل وزارت اطلاعات بزودی حل شود، ایران یک موشکی، چیزی به فرانسه یا انگلیس یا بلژیک شلیک کند تا ایران وارد تخاصم با اروپا شود و اتهام موسویان درست از آب دربیاید. اما آگاهان باوجود اینکه خودشان اطمینان نداشتند، اطمینان دادند که این کشور اروپایی متخاصم انگلیس نیست. چون احتمالا اگر موسویان جاسوس انگلیس بود، حتما تا یکی دو هفته دیگر برایش یکی دو دست کت و شلوار می دوختند و تصویر پینگ پنگ بازی کردنش را نشان می دادند و با رئیس جمهور ملاقات و از جاسوسی برای انگلیس ابراز ندامت می کرد و بعد هم می رفت خاطراتش را در لندن می فروخت به روزنامه ها. یکی دیگر از آگاهان نیز اعلام کرد که احتمال دارد وزارت اطلاعات، هنوز استقلال آمریکا را قبول نکرده و این کشور را جزو انگلیس حساب می کند و موسویان در حقیقت جاسوس آمریکاست، ولی آمریکا همان انگلیس است. از طرف دیگر وزارت اطلاعات گفت که موسویان متهم است که با یکی از دیپلمات های آمریکایی به مدت طولانی ارتباط داشته است. یک مقام آگاه گفت که اصولا دیپلمات های ایرانی نباید به مدت طولانی با مقامات آمریکایی ارتباط داشته باشند، بلکه باید وقتی کارشان را تمام کردند، زودی دربروند که جاسوس نشوند. اما موضوع بسیار مهم این که موسویان متهم است که به سیروس ناصری گفته است که به ایران برنگردد، چون می خواهند او را بگیرند، اما سیروس ناصری فعلا متهم به چیز خاصی نیست، چون وی به موسویان نگفته بود که زودتر بیا بیرون می خوان بگیرنت. در هر حال به نظر می رسد که جاسوسی موسویان موضوع زیاد جدی ای نیست، چون اگر واقعا جاسوس بود، حتما تا به حال ولش کرده بودند. همزمان با اعلام خبرهای مربوط به موسویان « یک کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس که به جرم جاسوسی به سه سال حبس و دو میلیون و پانصد هزارتومان جریمه محکوم شده است به حکم صادره اعتراض کرد.» این جاسوس که برخلاف موسویان جاسوس حطرناکی نبوده، فقط اطلاعات مهم کشور را به مجاهدین خلق می داد و مجاهدین خلق هم به او تعهد کرده بودند که این اطلاعات را به کشورهای اروپایی متخاصم ندهند. یکی از سربازان کاملا گمنام امام زمان گفت که اگر موسویان اطلاعات را به جای دادن به اروپایی های متخاصم به مجاهدین خلق که اصلا متخاصم نیستند، داده بود، الآن ولش کرده بودند و می رفت سوئیس پیش سیروس ناصری که الآن در تهران است.
گاف رادیو فرهنگ
طبیعتا بدترین نمایشگاه کتاب تهران در 28 سال گذشته در مصلای تهران در حالی که جمعیت بسیار زیادی در خیابانهای دیگر تهران در حال رفت و آمد بودند، بدون هیچ حال و هوای خاصی برگزار شد. در اولین روز نمایشگاه، دعای باران وزیر ارشاد مستجاب شد و کتابهای موجود در نمایشگاه زیر آب رفتند و دیروز نیز کوتاه ترین بازدید آیت الله خامنه ای از نمایشگاه کتاب در سالهای گذشته صورت گرفت. وی به مدت دو ساعت از نمایشگاه کتاب بازدید کرد و چون از هرکدام از کتابهای موجود در نمایشگاه چند نسخه داشت، هیچ کتابی نخرید و رفت. رادیو فرهنگ پس از ذکر خبر دیدار رهبری از نمایشگاه کتاب، گاف داد و گفت: « البته احتمالا در آینده اتفاق در نمایشگاه افتاد، برای شما گزارش خواهیم کرد.»
دانشگاه اسلامی ایجاد باید گردد
به دنبال تصمیم قطعی و روشن و مشخص نظام مبنی بر حل مشکل دانشگاهها، قرار شد بسیج دانشجویی در مرحله اول مشکلات اساسی برای دانشگاهها ایجاد کند، بعدا وزارت علوم این مشکلات را حل کند. در همین راستا، و به فاصله یک هفته از اظهار نظر وزیر شبه محترم علوم مبنی بر اینکه دانشجویان سیاسی را نباید در دانشگاه بگیرند، صدرالدین شریعتی، رئیس دانشگاه علامه در حضور بسیج دانشجویی این دانشگاه که پس از سه هفته تبلیغات فقط 150 نفر در آن جمع شده بودند، گفت: « دانشگاه را برای مخالفین نظام ناامن خواهم کرد.» حاضران گفتند: « تکبیر». هاشم آقاجری نیز نسبت به عزم برخی جریان ها برای به راه اندازی انقلاب فرهنگی دوم هشدار داد. وی که قبلا یک بار دانشگاه را اسلامی کرده بود، گفت: مواظب باشید دوباره اسلامی نشود. در همین راستا، نورالدین زرین کلک، پدر انیمیشن ایران به اتهام توهین به حجاب از دانشگاه تهران اخراج شد. یکی از اعضای بسیج دانشجویی انیمیشن گفت: « ما پیرو قرآنیم، ما پدر نمی خواهیم» وزیر علوم نیز گفت: « استاد توهین کننده به حجاب اسلامی در دانشگاه تهران، حق هیچ گونه تدریسی ندارد.» در همین راستا یکی از مسوولین یک نشریه دانشجویی دانشگاه امیرکبیربازداشت شد و قرار شد اعتراف کند. بخشی از متن بازجویی وی که در هنگام بازداشت به او تفهیم شده بود، بدین شرح است:
بازجو: دقیقا توضیح دهید که چرا به رهبری اهانت کردید؟
دانشجوی مذکور: ما به رهبری اهانت نکردیم و اصولا این اقدام را محکوم می کنیم و خواستار شناسایی و مجازات عوامل آن هستیم.
بازجو: اولا که شما غلط می کنی این اقدام رو محکوم می کنی و ثانیا توضیح بده چرا کاریکاتور رهبری را با کمک عوامل آمریکایی و با گرفتن پول از موسسه هیفوس هلند چاپ کردید و قصد داشتید دست به عملیات انتحاری زده و آن را به گردن مسوولان کشور بیندازید و قبول دارید که این اقدامات را با تصمیم جمعی اعضای شورای مرکزی و با کمک استادانی که فهرست آن را در اختیارتان قرار خواهیم داد، انجام دادید؟
دانشجوی مذکور: من اصلا در جریان نیستم و ما اصلا این نشریات را چاپ نکردیم.
بازجو: پس قبول می کنی که در جریان چاپ این نشریات نیروهای امنیتی آمریکا و انگلیس با شبکه اینترنتی عنکبوت و روزنامه های زنجیره ای و حزب مشارکت و کارگزاران و چند سازمان سیاسی دیگر که بعدا فهرست آن تهیه می شود، انجام شده و شما قصد داشتید که از طریق چاپ این کاریکاتورها به کیان اسلام ضربه زده و از طریق ایجاد اختلاف میان شیعه و سنی و با همکاری رادیوهای بیگانه اسلام را نابود کنید؟ قبول داری؟
دانشجوی مذکور: من اصلا در جریان نیستم، من به شعر و ادبیات مدرن و پائولو کوئیلو علاقمندم.
بازجو: پس اعتراف می کنی که بودجه چاپ این نشریات به میزان 75 میلیون دلار از طریق آمریکا پرداخت شده؟
دانشجوی مذکور: ولی ما فقط دویست هزار تومان در ماه و در سال 2 میلیون تومان هزینه می کنیم که معمولا از جیب خودمان می گذاریم.
بازجو: با توجه به اینکه اعتراف کردید که روزانه دو میلیون تومان یعنی حدود دو هزار دلار هزینه شماست که در سال می شود 730 هزار دلار، بقیه این پول را چه زمانی به تشکیلات زنان و کانون صنفی معلمان و انجمن صنفی مطبوعات تحویل داده و چه همکاری هایی در عملیات بلوچستان داشته و چرا می خواستید بین آذربایجان ایران و کشور جدایی انداخته و در راه جداسازی کردستان چه همکاری هایی انجام داده و قصد شما از دادن آدرس دفتر ایران در اربیل به نیروهای آمریکایی چه بود، پس قبول می کنید؟
دانشجوی مذکور: بله، قبول می کنم. حالا می شه ولم کنید کپه مرگم رو بگذارم و بخوابم؟
بازجو: زکی! فکر کردی خونه خاله است، اعتراف کردی، حالا دیگه آزادی، باید بری خونه خودتون بخوابی. برو گمشو بیرون. فردا صبح آدرسش رو می دم، باید بری خودت برای اعتراف کردن تلویزیون و بعد هم مستقیم می ری ایسنا. بیرون حاج رضا نشسته آدرس جاهایی که باید بری و اعتراف کنی، بهت می ده.
خطر را احساس کنید
فکر کنید در عرض یک ماه هم برف آمد، هم بوران آمد، هم ماه رمضان آمد. هم قرار شد بدحجاب ها تبعید شوند، هم ادارات زنانه و مردانه شوند، هم انقلاب فرهنگی شود. به این می گویند نهایت کارآمدی برای جلب رضایت مردم. البته خودمانیم این آقای ابطحی خوش تیپ هم واقعا بعضی اوقات حرف های بامزه ای می زند. به دنبال اعلام این که طرح عفاف در ادارات و کارخانه ها توسط شورای امنیت عمومی اجرا می شود و اینکه قرار است ادارات زنانه و مردانه می شود. و اجرای طرح مبارزه با بدحجابی و عرق خوری و مزاحمت نوامیس و جلوگیری از ماهواره ها و مبارزه با اینترنت و همه با هم، آقای زادسر گفت: « راه هدایت جوانان اول تذکر، بعد تشر است.» رئیس پلیس تهران گفت: چشم، بعد از اینکه کتک شون زدیم بهشون تذکر می دیم اگر اثر نکرد می گیم توی زندان بهشون تشر بزنند. ابطحی گفت: « خطر را احساس کنید، فشارها بر مردم زیاد است.» به دنبال اعلام این جمله احمدی نژاد نفس عمیقی کشید و در حالی که چشمهایش برق می زد گفت: « جان! دارم احساس می کنم.»