یادش بخیر اصغر ترقه، معلم مدنی کلاس دوم راهنمائی، خیلی زور زد تا مفهوم قانون “عطف به ماسبق نمی شود” را یک طوری حالی بچه ها بکند. آخرش هم نصف بیشتر کلاس نفهمیدند، نه با زبان خوش و نا با مشت و لگد!
اسمش اصغر بود و افتخارش این بود که بعد از ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، عکسی از او در روزنامه ها چاپ شده که خودش را به خودرو بلیزر چسبانده است. آن بریده روزنامه را همیشه در کیفش داشت و هر وقت با کسی جروبحث اش می شد، بریده روزنامه را بعنوان مدرک نشان می داد که یعنی از مبارزان انقلاب بوده است.
بر اساس آنچه من از قانون عطف به ماسبق فهمیدم، این قانون یعنی اینکه اگر در گذشته کاری انجام داده ای و امروز قانونی بگذارند که انجام آن کار جرم محسوب شود، شمائی که قبل از وضع این قانون مرتکب آن کار شده ای، مجرم محسوب نمی شوی، همین!
یاد گرفتن معنای این قانون اگر در بیست و هفت - هشت سال پیش هیچ سودی نداشت، امروز به کارمان می آید، مخصوصاً با اعلام اینکه هر گونه همکاری با بعضی رسانه های رادیوئی و تلویزیونی در حکم براندازی محسوب می شود. حالا نمی دانیم “هرگونه همکاری” شامل چه کارهائی می شود. از نظر ما تلویزیونی ها، بزرگترین همکاری با یک رسانه این است که آن را تماشا کنی، بخوانی یا به آن گوش کنی. اینطور باشد جماعت مردم همه برانداز محسوب می شوند. یا مثلا شرکت در امتحان ورودی این رسانه ها هم نوعی همکاری است یا نه؟ شانس بیاورم نباشد، گرچه عطف به ماسبق نمی شود! ولی نکته پیچیده اینجاست که خیلی از قوانین، قبل از به تصویب رسیدن اجراء می شوند!
اما آنچه برای من اتفاق افتاد، از این هم عجیب و غریب تر است چون من دو سال پیش به دلیل انجام تخلفی بازجوئی شدم که دوسال بعد تخلف محسوب شد و تخلف من این بود که شش ماه قبل از بازجوئی، در امتحان ورودی شبکه ای شرکت کرده بودم که یک سال بعد از بازجوئی راه افتاد و دو سال بعدترش هرگونه همکاری با آن در حکم براندازی محسوب، و ممنوع اعلام شد! کمی پیچیده است، می دانم… حالا شاید به همکلاسی هائی که معنای عطف به ماسبق را نمی فهمیدند، حق بدهم.
ساعت سه نیمه شبی از ماه آبان سال ۱۳۸۶، به محض ورود به فرودگاه تهران من را خِفت کردند. یکی از دلایلش تفسیر پیچیده همین قانون بود.
نمی دانم اصغر ترقه الان چه حال و روزی دارد و کجاست. خیلی دلم می خواست او را پیدا کنم و از او بپرسم آیا آن بریده روزنامه را هنوز نگهداشته است یا نه؟ و اگر نگهداشته است، به او توصیه کنم که آن را هرچه سریعتر سر به نیست کند. بعید نیست همین روزها قانونی وضع شود که تماس بدنی با هرگونه وسیله نقلیه، به هر دلیل و نحو ممکن، در حکم براندازی محسوب شود و آنوقت معلوم نیست چه بر سر اصغر ترقه دوست داشتنی ما بیاید که روزگاری افتخارش چسبیدن به بلیزر بود. هرچند، لابد باید عطف به ماسبق نشود. اما گاهی می شود!