جمهوری اسلامی و انهدام زمان

محمد رهبر
محمد رهبر

پرواز خمینی مثل هر سال دوباره بر زمین نشست و جشن غمگین انقلاب ۵۷ در حلقهٔ معدود پایکوبانی که ارتباطی با متن جامعه ندارند و در تالار انحصاری صدا و سیما بر پا شد.

 ۳۷ سال از انقلابی گذشت که قرار بود آزادی و رهایی بیاورد و ویرانه‌های ستمشاهی را آباد کند و چنین و چنان کند. اما آنچه پس از رفتن دیو و در آمدن فرشته بر سر ایران آمد، شمه‌ای از وصف جهنم است. آمار و ارقام ویرانی و تباهی پس از انقلاب اسلامی چنان است که اگر کسی تاریخ نخوانده باشد و از انقلاب ۵۷ چیزی نداند، حتم می‌کند که به سرزمین ایران در ۳۷ سال گذشته از چهارسو حمله شده، وگرنه با بودن حکومتی مستقر چنین آواری، باور نکردنی است.

توصیف امروز ایران پس از ۳۷ سال ولایت فقیه به زبان آمار و ارقام تلخ و سیاه و دردناک است. ایران کشوری است تک محصولی و نفت فروش که از فروش ۸۰۰میلیارد دلاری نفت در زمانهٔ بشکه‌های ۱۰۰ دلاری، ذخیره‌ای ندارد و حالا مبهوت و منگ به دوران نفت ۳۰ دلاری رسیده است.

رکود تورمی، اقتصاد ایران را از پا در آورده است و پول ملی بیش از پنجاه درصد ارزشش را از دست داده است. تورم در پایان دولت احمدی‌نژاد به رقم ۴۴ درصد رسید و رشد اقتصادی کشور به منفی دو درصد و این در حالی بود که دولت احمدی‌نژاد، هشت سال نفت را به بالا‌ترین قیمت فروخت.

کشاورزی ایران با خشکسالی عمیق و تدبیر نشده به انحطاط رسیده و بیم آن می‌رود که کشور در تهیهٔ محصولات استراتژیک کشاورزی در تنگنا قرار گیرد. بیش از پنجاه درصد از منابع زیر زمینی آب ایران در سه دههٔ گذشته هدر رفته و تمامی دریاچه‌های ایران به دشتی خشک تبدیل شده‌اند. ایران در رتبه هشتم از لحاظ آلودگی هواست و خشکسالی، عن قریب آخرین باریکه‌های سبز را در مرکز و جنوب ایران خواهد سوزاند.

قسمتِ انسان ایرانی هم مثلِ نصیب سرزمین‌اش سوخته و سیاه است. ایران در رتبهٔ اول فرار مغزهاست و از سویی در قعر جدول آزادی بیان است. یک میلیون و سیصد هزار نفر معتاد دارد و هشت و نیم میلیون نفر بیکار. پس از چین ایران، رکوردار اعدام در جهان است و هشتمین کشور از لحاظ تعداد زندانی با ۲۱۷۰۰۰نفر زندانی. در انظار جهانی هم نام ایران با تروریست گره خورده و پاسپورت ایرانی از بی‌ارزش‌ترین گذرنامه هاست.

برای رسیدن به این فلاکت، سه نسل جوان پس از انقلاب تباه شده‌اند و بزرگ‌ترین فرصت‌های توسعه از دست رفته است و این بر باد رفتگی درست در زمانی بود که بسیاری از کشور‌ها پا در راه توسعه گذاشتند و پیش رفتند. ترکیه همسایهٔ غربی ایران در ربع قرن گذشته توانست بدون یک قطره نفت به جرگهٔ کشورهای تازه صنعتی شده بپیوندد. امروز ترکیه با تکیه بر کشاورزی و صنایع نساجی و غذایی و توریسم، فاصله‌ای عظیم با کشورمان گرفته و تنها صادرات نساجی ترکیه با صادرات نفت ایران برابری می‌کند. در شرق آسیا کشور مالزی نیز در همین برههٔ سی و چند ساله فقر پنجاه درصدی را به پنج درصد رساند و در دو دهه زمامداری ماهاتیر محمد، رشد متوسط اقتصادی ۱۰ درصد و تورم ۳ تا ۵ درصد را تجربه کرد. باز هم باید تکرار و تکرار کرد که مالزی و ترکیه از نعمت نفت نصیبی نداشتند و درست در‌‌ همان دورهٔ زمانی که ایران سقوط کرد، اوج گرفتند.

 

در جستجوی زمان از دست رفته

انقلاب ۵۷ نسلی از جوانان انقلابی را به حکومت رساند که هیچ گونه تجربه‌ای از حکمرانی نداشتند و روش آزمون و خطا در پیش گرفتند. وزرا و نمایندگان مجلس زیر سی سال و فرماندهان ارشد نظامی که ۲۵ سال بیشتر از عمرشان نمی‌گذشت در دههٔ اول انقلاب جولان دادند. اما انگاری جمهوری اسلامی با گذشت زمان به تجربه و عبرت نمی‌رسد و نظام اسلامی، بوتهٔ آزمون است و خطا و خطا.

جمهوری اسلامی، مهارت غریبی در سوزاندن فرصت‌ها و از دست دادن امتیاز دارد و نگاه آرمانی و فارغ از منافع ملی، هر معضلی را به بحران و سپس فاجعه تبدیل کرده است.

در سه گذار تاریخی، رفتار رهبری نظام و مجموعهٔ پیرامونی‌اش هزینه‌ای گزاف به کشور تحمیل کرد و کوچک‌ترین بهره و امتیازی برای ایران نداشت.

 تسخیر سفارت آمریکا اولین رخداد بزرگ در تاریخ جمهوری اسلامی است. آیت الله خمینی اشغال سفارت بی‌دفاع کشوری خارجی را انقلاب دوم نامید و به عنوان رهبر انقلاب به آمریکا که اتفاقا رژیم پس از انقلاب را به رسمیت شناخته بود، اعلان جنگ کرد. نتایج حاصله از اشغال سفارت مسیر تاریخ ایران را دگرگون کرد. دولت میانه روی بازرگان استعفا داد. انقلاب ایران که تا پیش از آنچهرهٔ آبرومندی در غرب داشت به تروریسم متهم شد. اولین تحریم‌های اقتصادی علیه ایران شکل گرفت و در ‌‌نهایت آمریکا، چراغ سبزی به عراق نشان داد و جنگ آغاز شد.

عاقبت نتیجهٔ ۴۴۴ روز گروگانگیری این شد که با محکومیت ایران در نهادهای قضایی بین المللی، گروگان‌ها پس از آزادی غرامت گرفتند و دادگاههای آمریکا به هر کس که ادعای ضرر و زیان از انقلاب می‌کرد، از حسابهای خارجی ایران تاوان و غرامت می‌پرداخت و این شد نتیجهٔ انقلاب دوم.

تجربهٔ بعدی جنگ هشت ساله بود که بنا بر گفتهٔ آیت الله خمینی صلح در آن دفن اسلام بود. جنگ هشت سال طول کشید و حاکمان جمهوری اسلامی در هر مقطعی که صلح و پذیرش قطعنامه‌ای می‌توانست عایدی و منفعتی برای ایران داشته باشد، از قبول آتش بس سر باز زدند. بازپس گیری خرمشهر و فتح فاو که با هزینه انسانی و مادی بسیار می‌سر شد، عملا هیچ امتیازی برای ایران در پی نداشت و با ادامهٔ جنگ و تضعیف قوای ایران و مدیریت بر‌تر جنگ از سوی عراق، خمینی قطعنامهٔ ۵۹۸ را زمانی قبول کرد که تانک‌های عراقی دوباره به جادهٔ خرمشهر رسیده بودند. جنگ پایان یافت و نه صدام سقوط کرد و نه غرامتی به ایران داده شد و از همه بد‌تر اینکه بعد از هشت سال جنگ و قربانی شدن نیم میلیون رزمنده، ایران صلح را در شرایط ضعف پذیرفت.

 حتی با مرگ خمینی هم عقلانیت به نظام اسلامی سری نزد. بزرگ‌ترین بحران خارجی برای نظام اسلامی فاش شدن اسرار هسته‌ای و فعالیت‌های غنی سازی در اوایل دههٔ هشتاد بود. از سال ۸۱ تا امروز چهار بار مذاکره کنندگان هسته‌ای ایران تغییر کرده‌اند و صد‌ها ساعت مذاکره با نمایندگان اروپا و آمریکا انجام شده و با این حال دستاورد نظام در پی ۱۳ سال مذاکرهٔ هسته‌ای، تحریم همه جانبهٔ کشور و از دست دادن بازار نفتی و سقوط اقتصادی کشور بوده است و بهانهٔ این قمار، دستیابی به تکنولوژی غنی سازی برای تغذیه نیروگاه اتمی بوشهر است و تولید هزار مگاوات برق.

زمان هیچ چیز را عوض نمی‌کند

در جمهوری اسلامی زمان عنصر تخریب‌گری است. گذرش آه و حسرتی بر جای می‌گذارد و هر روز دریغ از دیروز است و فردایی دلهره آور را پیش می‌آورد. پس از پیروزی انقلاب، روحانیان سیاسی با فهم فقهی مکاسبی، دانستند که در کدام جایگاه بنشینند که گذر زمان و رای مردم غباری بر ساحتِ روحانیشان ننشاند.

 رهبری نظام با اختیارات گسترده بنابر قانون اساسی یکسره در مالکیت روحانیان در آمد و شورای نگهبان که یادگار شیخ فضل الله مشروعه طلب و مشروطه ستیز بود، دژ مستحکمی شد تا انتخابات را تحت الحفظ کنترل کند که مبادا به قول خمینی نامحرمان به حکومت پا گذارند-جالب است که آیت الله خمینی‌‌ همان حکم فقهی محارم و سبب و نسب را به سیاست آورد- روحانیان پیش از آنکه قوهٔ مجریه را فتح کنند، قوهٔ قضاییه را مغلوب کردند و در‌‌ همان سال اول انقلاب توانستند نظام قضایی عرفی و تقریبا مستقل رژیم سلطنتی را چنان دگرگون کنند که بازگرداندنش به عصر حقوق شهروندی و مدنی، معجزه‌ای می‌خواهد.

 هر چه زمان و مهلتِ نهادهای مدنی و دموکراتیک و سلول‌های جامعهٔ مدنی در جمهوری اسلامی مستعجل است، عمر نهادهای استبدادی طولانی است. شورای نگهبان را در نظر بگیرید، در تمام سالهای پس از انقلاب نگرش سنتی و ضد دموکراتیکی در این شورا حاکم بوده و دست نخوره مانده است.

 احمد جنتی دبیر مادام العمر شورای نگهبان، بازماندهٔ اعضای شورا از سال ۵۹ است که تا به امروز هر قانون و انتخاباتی با نظر او برقرار و برگزار شده است. شورای نگهبان در تمام ۳۵ سال گذشته کمترین تغییرات را داشته است و گاهی فقط مرگ می‌توانسته عضوی را بازنشسته کند. این نهاد قدرتمند و با نفوذ از قضا در تمامی دوره‌ها همگن بوده و روحیهٔ ضد دموکراتیک و متصلبش را حفظ کرده است. خزعلی، امامی کاشانی، محمد یزدی، هاشمی شاهرودی، صادق لاریجانی، محمدی گلپایگانی از شاخصینی هستند که در این شورا آمده‌اند و رفته‌اند و همگی در میزان ندانستن حق رای مردم متفق بوده‌اند و اتفاقا همه از منصوبین رهبری.

 قوهٔ قضاییه نیز از املاک و شکارگاههای انحصاری روحانیان به شمار می‌آمده و حقوقدان مکلایی را به ریاستش راه نیست. پس از آیت الله بهشتی که بعد از انقلاب با جاگیری بسیار عالی به مقام ریاست قوه قضاییه رسید و همزمان دبیر کلی حزب جمهوری را هم عهده دار بود- کسی نپرسید که بالا‌ترین مقام قضایی چرا باید حزب سیاسی را رهبری کند و مگر مقام قضا لازمه‌اش بی‌طرفی در سیاست نیست-دستگاه قضا تنها چهار ریاست را تجربه کرده است و به عنوان یکی از کوشا‌ترین ارکان حاکمیت در محدود کردن احزاب و آزادی بیان و مطبوعات، این نهاد استبداد خو، فارغ از هر گونه نظارت با نظر دلبخواه رهبری ثبات منحصر به فردی داشته است.

 در کنار نمادهای قدرت نظام، بسیاری از بنیاد‌ها و نهادهای اقتصادی هم بوده‌اند که خارج از تیررس رای مردم و تنها به صلاحدید رهبری، چه خمینی و چه خامنه‌ای، ثبات حیرت انگیزی را تجربه کرده‌اند و گذر زمان تغییری در رویه و حتی ریاستشان نداده است.

عباس واعظ طبسی از آنهاست که زمان در برج و بارویش خللی نینداخته است. تولیت آستان قدس رضوی از سال ۵۷ با نام این روحانی که سوابق چندانی هم در مبارزه با رژیم شاه نداشت، گره خورد و می‌توان گفت نصیب و غنیمتی که حضرتش به دست آورد، مسلمین در بدر و احد نداشتند. ۳۷ سال صدارت بر موقوفات رضوی و زندگی زیر گنبد طلا. زمان در قبال بسیاری کسان دیگر و بنیاد‌ها و نهادهای انقلابی در ۳۷ سال گذشته بی‌تاثیر گذشته است. احکام رهبری برای ریاست صدا و سیما، فرماندهی سپاه، ریاست بنیاد مستضعفان و…. کریمانه ده ساله است و پس از آن هم به دایرهٔ خودی‌های جوان‌تر می‌رسد، مثل ارثی که در خاندانی دست به دست می‌چرخد، بی‌هیچ نظارتی و مالیاتی.

 حتی آنجا‌ها که کار و فعالیت موسسه‌ای در چشم هست و هزار داد و فریاد از خلق بر می‌آید هم زمان بی‌تاثیر است. حسین شریعتمداری یکه سوار روزنامهٔ کیهان از اول دیماه سال ۷۲ به کیهان رفت و همچنان پا برجاست. محمود دعایی هم از سال ۵۹ به روزنامهٔ اطلاعات رفت و همچنان‌‌ همان جاست. به این ترتیب قدیمی‌ترین روزنامه‌های کشور زیر نظر ولی فقیه منتشر می‌شوند و اتفاقا پایداری مدیرانشان به همهٔ کارگزاران نظام این درس بزرگ را می‌دهد که در نظام ولایی یا باید جنگاوری کرد و تمام حدود اخلاقی را زیر پا نهاد آنچنان که شریعتمداری یلِ این عرصه است و یا باید خنثی بود و مثل سنگی بر گوری، چنان که محمود دعایی است.

 

آیا زمانی برای اصلاح مانده است

 فعالیت‌های عمرانی جمهوری اسلامی، نشانه‌ای است از اینکه چگونه می‌تواند ساختن عین نساختن باشد و داشتن مبدل شود به نداشتن و اتفاقا عبرتی است از اینکه هر ساختنی ارزشمند نیست چون زمان گذشته است. مثلا نگاه کنید به فرودگاه امام که از سال ۷۴ تا ۸۴ تنها بهره برداری از یک فازش عملی شد و در وقتی که ایران به کلی ترانزیت خاورمیانه را از دست داده بود. از نیروگاه اتمی بوشهر چه بگوییم که سرمایهٔ عظیمی را در سیاهچالهٔ ساختش به عدم فرستاد و پس از ۲۶ سال هنوز هیچ. از میدان گاز پارس جنوبی چه عرض کنیم که آنقدر بی‌سرمایه ماند که اگر روزی و روزگاری تمام فاز‌هایش افتتاح شود، دیگر گازی نمانده و قطری‌ها که بر سر سفرهٔ مشترک گازی‌اش نشسته‌اند، تمامش کرده‌اند.

جمهوری اسلامی نظام بی‌زمانی است. هیچ چیز به سرانجام نمی‌رسد و اگر هم برسد دیگر فایده‌ای ندارد، مثل ورزشگاه نقش جهان که از سال ۶۸ در حال ساخت است و اگر در روز موعودی افتتاح شود، ایران همه المپیک‌ها را از دست داده است و یا از همه نمادین‌تر همین مصلی تهران که پس از ۲۶ سال هنوز شکل و شمایل مسجد پیدا نکرده و شاید روزی افتتاح شود که دیگر نماز خوانی نمانده باشد.

 گذر بی‌حاصل زمان از قضا بر سر اصلاحات هم گذشته است و امروز از هشت سال دولت خاتمی و اصلاحاتش نشانی و یادگاری نیست و همین ناظرِ پریشان احوال را که در کار این مرز و بوم مانده به این تامل می‌رساند که نکند سیر و سلوک اصلاحات با این رهبران چشم دوخته به دست ولی فقیه و عفو شورای نگهبان از‌‌ همان جنس سازندگی جمهوری اسلامی باشد و خدای نکرده اصلاحات، وقتی نتیجه دهد که ایرانی نمانده باشد.