بوف کور

علی اصغر راشدان
علی اصغر راشدان

وکیل مناقع

“احمد موش! این کارا رو باید امروز تموم کنی. اگه یکیشو نیمه کاره بگذاری اون دندونای پیش اومده تو دوباره میرفستم تو دهنت!”

“روچشم اقا، تا حالا کدوم کارو تموم نکرده ونیمه کاره ولش کرده م که کارای امروزی دو یمش باشه!”

“ببن فکتو! بیخودی نخند و دندونای موشی تو ننداز واسم بیرون! خیال ورت نداره که شوخی میکنم آ!دوست دارم غروبی تموم کارا انجام نشده باشه تاخنده رو تو دهنت زندونی کنم، بزمچه هرچی بهش میگم بیخودی نیشاشو واسم میندازه بیرون!”

“خنده روم دیگه، دست خودم که نیست! حالاشو ما خون تونو کثیف نکنین، فرمایشاتو نو بفرمائین تا روز نگذشته برم دنبالشون.”

“پرچونگی موقوف! عوض انجام کارا، دایم واسم خوش رقصی میکنه، بزمجه!”

احمد مو شی که دید صاحاب بنگاه انگار دیشبم مثل هرشب با زنش بزن وبکوب وخرخره کشی داشته واو قاتش خیلی گه مرغیه و ول کن معامله نیست ورضایت نمیده، فوری غیبش زد، خود را به آبدارخونه رسو ند، یه استکان چای لب طلائی کمر باریک دیشلمه تمیز آورد و رومیز درندشت جلو ارباب گذاشت و روبروش دست به سینه و ساکت سیخ شد.

“بعداز اینهمه سال که خرده فرمونا و همه جور کارای دیگه مو انجام دادی، منم عو ضش عصرا گذاشتم بری کلاسای شبونه وبعدش دانشگاو تحصیلاتتو تکمیل کنی و مثلا لیسا نس حقوق بگیری. یادت دادم چی جوری تمو م راه و رسم کارای مجتمع دفاتر وکیلارو قبضه کنی. یه ا طاق انباری ما نند کنار دست شوئی با یه میز و دوتا صندلی بهت دادم. دورتادور اطاقکه رو قفسه بندی فلزی کردم که تموم کارائی رو که ازشروع کارت انجام دادی والانم میدی،کلاسوراشو تو قفسه ها ردیف تاردیف بچینی و واسه خودت بشی یه پا وکیل. هیچوقتم یادت نرده، تو واسه حاجیت همیشه همون احمد مو ش و پا دو هسی آ! اول صب میباس بیائی اینجاهارو سروسامون بدی.منو بسازی و کارائی که دارم و سفارشامو انجام بدی، بعدبری مثلا دفتر وکلاتت آ! حالا شدی بچه آدم. همینجور ساکت وایستا، نتقم نزن وخوب گوشاتو وازکن ببین چی میگم.مثل هر روز میری این مجتمع دفتر وکیلای دیفال به دیفال، که ملک و وکیلاش مال خودمه. به بهانه انجام کاراشون زیرزبون و جیک وپوکشونو میکشی بیرون و مثل هر روز بی معطلی میاری تحویل حاجیت میدی. شنفتم زمزمه میکنن و میخوان شونه از زیربار اجاره اضافی امسال خالی کنن. بهشون میگی نزدیک غروبی که ازخونه وچرت عصرگاهیم ور میگردم، همه شو ن میباس اینجا باشن تا تکلیفمو باهاشون معلوم کنم. زودی برمیگردی. میباس بر ی دنبال کار اون ده هتکار زمینی که توی مثلا وکیل زپرتی نتو نستی ازپیسش وربیائی و خودم کارشو تموم کردم. میباس بری سند صادرشده شو بگیری وبیاری. زود برگردتا کل قضایاشو واسه ت تعریف کنم وبهت بگم ازچی کانالائی میباس دنبال مکا تباتشو بگیری. حالا بزن بچاک که پاک پکرم و اصلا حوصله تو ندارم آ! “

“رفتی مجتمع و سروگوشی به همه چی سپردی؟حالا وقت نیست که خبرای مفصلشو بهم بگی، امروز میباس بری دنبال کارای خیلی واجب تر. حالا که حرف شنو خوبی شدی، یه جفت چای کمر باریک دبش دیگه بریزو بیار، بیشین رو صندلی وگوشاتو واکن. امروز میری اداره کل… شهری. روال کارو خودت حفظی وبهتر از هرکسی میدونی، محض یاد آوری بهت دوباره میگم که بعد نگی یادم رفته بو. این پوشه کلیه مکا تباتو ور میداری، شماره تمو م مکا تبات ونامه های وارده وصادره رو آخرین نامه نو شته شده. اول میری دبیرخونه، شماره نامه رو میدی، بهت میگن مسیرکار رو از کجا باید پیگیری کنی. به احتمال زیاد میباس بری اداره املاک وثبتی، از اونجا راهیت میکنن به اداره واگذاری، ازاونجا میری اداره کل حقوقی، ازاونجا قدم رنجه میفرمائی به کمیسیون ماده دوازده تشخیص اراضی موات. خودتم تااندازه ای درجریان هستی، ده هتکار زمین موکل مارو موات اعلام کردن. شکایت کردیم، چندین وچن مرتبه دادخواستای پرطول وتفصیلشو خودت نوشتی،کار شناسا و مهندسای کمیسیون ماده دوازده تشخیص اراضی چن مرتبه بازدید محلی کردن. محل رو، نهرای اطرافشو، علایم ونشو نه های سالای آزگار کشت وداشت وبراشتو بازدیدو درختهای بیش از ده ساله وفاصله ده متری هر درختو معاینه کردن. زمینو دایر ودرختستون تشخیص دادن. ازاداره ثبت املاک درخواست سند مالکیت جدید کردن، سند صادر شده و الان میباس تو کمیسیون ماده دوازده تشخیص اراضی باشه. اونو میگیری وباوکالتی که از طرف مالک ودفتر وکیلا داری، میتو نی شخصا امضا بدی وبیاری. همه این کارا رو امروز میباس تادینش تموم کنی، بعدنگی نگفتم. حالاچائی رو بنداز بالا و برو. امروز سند رو میاری وتحویل حاجیت میدی و میری تو دفتروکالت تازه و دنبال چپاولای تازه، بزمجه آ!…”

احمد موش خودشو جمع وجور و چائی رو هورت کشید. دستشو بلن کردو مثل شاگرد مدرسه حالتی سئوالی به خود گرفت وگفت:

“اجازه میدین یه چیزی رو بدونم؟ دارم میرم دنبال کار وفکر کنم بهتر باشه همه چیزو بدونم. خونه ما کنار زمینه است، همیشه بایه عده بچه توش فوتبال بازی میکردیم. سالای آزگار موات بود ویه دونه بوته م تو ش نبود. چی جوری پیش ازاومدن گروه بازدید کننده محل،یه شبه پر درخت ده ساله سبز شد؟ از اون به بعد مونده م مات که میتونه چی معجزه ای پیش اومده باشه.چن مرتبه م ازتوش ردمیشدم که برم خونه مون،خواستم امتحان کنم ویکی از درختارو بکشم بیرون، چنتا شو هرچی کشیدم تکون نخورد، انگارده سال پیش کاشته شده بود. اگه بدونم لااقل این کار و کارای بعدی رو با چش واز تری دنبال میکنم!”

“واسه این که بعداز این تو کارات کار کشته کامل باشی واسه میگم، تازه این یکی ازچلتا چشمه ایه که حاجیت بلده. فقط تو بدونی ومن، بو ببرم جائی لب تر کنی، بدون برو برگرد زبو نتو از حلقت میکشم بیرون ونفستو میبرم، حوب حالیت شد؟ بعد نگی نگفتم آ!پنجتا بولدوزر ویه گله عمله ترتیب دادم، شبو نه زمین رو گود برداری کردن وصد ها درخت بیشتراز ده ساله رو با بشکه تو گودالا ئی که بولدوزرا میکندن کاشتن. بعدشم یه شبونه روز آبو بستم به خیک زمین که کارشناسای گروه بازدید محلی نتو نن زیاد توش پرسه بزنن وچند وچون بیارن. سبیل چنتا از بالائیارم حسابی چرب کردم. حواستو جمع کن، فقط من میدونم و تو، مبادا جائی لب ترکنی آ! چائیتو انداختی بالا، حالا بزن به چاک که لنگ ظهره. بازم بهت میگم، اگه خواستی بدون سند برگردی، دیگه برنگرد، خرفهم شدآ! واستا بینم!داشت یادم میرفت،ازبس ازم حرف میکشه بزمجه آ! بعدم میری دنبال استعلاما ی دیگه وگرفتن جواب از دادگستری، اداره ثبت املاک، شهرداری، دارائی ودفتر ثبت املاک واحوال.بانکم یادت نره یه سربزنی وپکارو نقدکنی. مدارکشون همه تو پوشه هه ست. یادتم باشه، حالا دیگه واسه خودت وکیلی شدی مثلا.از فردا میباس کت شلوار نو نوار وبراق با کفشای همیشه واکس زده دست وپاکنی و بپوشی. یه کراوات مناسب با یه پیرهن یقه آهاری و کت وشلوارت میزنی و میائی. اطوی شلوارت میباس خیار قاچ کنه آ!. همیشه م سعی کن به خنده ودندونای جلو اومده و ناصافت حالتی ملیح بدی. کارت اقتضا میکنه مراقب حرف زدنات باشی، اگرم حرف مفت میزنی، مفتی حرف نزنی دیگه. باهمه سنخ ادارات و همه جور آدم ازهرتیپ وطبقه دمخور بودی و رابطه داشتی، تو کارات خبره وکارکشته شدی. نوع کارو برخورد اجباریت تواین سالا با همه سنخ آدم ازت یه هفت خط همه فن حریف ساخته. حالا دیگه لیسا نس حقوقتم گرفتی. ازفردا میباس بری مثلا دفتر وکالت مخصوص خودت تو مجتمع، چش وگو ش حاجیبت بودنم یه لحظه فراموشت نشه آ! بعدم یه خونه توبلندشهر واسه ت دست وپامیکنم، ازدواج میکنی، بچه دارمیشی، دم ودستگاهی هم میزنی و تورشته خودت سری تو سرا میشی. دوره امربریت، دنبال کارای شرخری رفتن، تو سازمانا وادارات بیست و چار سا عته پرسه زدن و اسه یه درصد سهم بردن ازکارای وکیلای دیگه کافیه. تموم رمز وراز کارا رو ازهمه وکیلابیتر میدو نی دیگه. بعد از اینم واسه خودت وتو دفتر وکالت خودت کارکن وتمو م پولائیم که پارو میکنی میمونه واسه خودت، بزمجه آ!

بازانگارخیلی حرف زدم، گلوم پاک خشک شد. یه چای دبش دیگه بیار تا بندازیم بالاو یه گلو ترکنیم. نمیگذاری به کارا برسیم آ! هی حرف تو حرف میاری ومنو میرفستی رو منبرومو عظه آ! “

احمد موش باز با دوتا چای تازه دم از آبدارخونه برگشت. چای رو رو میزگذاشت و رو صندلی نشست. بنگاه چی چای داغ رو با دوقلپ هورت کشید. ته مانده قند رو تو نعلبکی تف کرد وگفت:

“همه این کارارو که کردی، تازه اول عشقه، میشی مثل حاجیت: از بس تفره تقلاو حرص زدم تو جوونیم گرفتار پیری زودرس وهزاردرد ومرض شد م. مرض قند، ورم روده، ترشی معده، خس خس سینه، خرخر گلو، فشارخون وچربی بد، آرترز ودردکشنده شو نه، کمرو همه مفصلا. همین روزا یه سکته قلبی، یامغزی یا ورم و سرطان غده پرستا ت زرتمو قمصور میکنه،الفاتحه!…

واسه تو که هنوز تواول راهی و میباس امید وار باشی، نباس این مزخرفاتو میگفتم، ولی آخروعاقبت کارو دونستن و دنبالش رفتن بیترازاینه که مثل من عینهو یه گاو….. بازمنو انداخت رو چرخ اینور قضیه بزمجه آ! انگارپاک دیوونه شده م ویه ریز پرت وپلا میگم آ!یااله پوشه رو ور دار وبزن به چاک دیگه آ! یادتم نره غروبی این وکیلای بی پدرو مادرو اینجا جمعشون کنی تا نسلشو نو حسابی بگذارم کف دستشون که دیگه هوس لگد پرونی نکنن آ! “

غروبی چارتا وکیل که به تازگی بااحمد مو ش شده بودند پنج نفر،تواطاق پشتی مثلا کنفرانس که فقط خودیا وآدمای مخصوص حق داخل شدن داشتن، آمدن و دور یک میز عسلی رنگ دراز رو صندلیا نشستن.    

بنگاه چی نیم ساعت بعد باتبختر وارد شد. رفت روصندلی بلند میز نشست. گلوشو صاف کرد، شکم جلواومده شو جلوتر دادو بی مقدمه رفت سراغ اصل مطلب و گفت:

“تاحرف میزنم، احدی حق نتق زدن نداره آ! حرف حرفه منه، هرکیم حرف و گپ وحدیثی داره، به عوض پریدن توحرفام، فوری بره وسایل شو جمع کنه و دفتر رو تخلیه وتحویل بده وبره دنبال کارش آ! ده ساله میخوام ساختمو نو خراب کنم وجاش یه آسمون خراش بسازم. فقط ملاحظه شوما رو کردم که از نون خوردن نیفتین آ! حالام اگه حرف وحدیثی رو قرار ومدارهمیشگی دارین، همه تون تخلیه کنین وبزنین به چاک آ! پس فردا بولدوزر زیرپایه هاش میگذارم، تخریبش میکنم، تو کمتر از یه سال یه آسمون خراش مامانی دارم! انگاریه کم خیالات ورتون داشته آ! همه تون یادتون نره اول مثل همین احمد موش از پادوی تو همین بنگاه کارتو نو شروع کردین آ! سالا از همین حاجیتون پس گردنی وتیپا خوردین تا به این جا که هستین رسیدین آ!حالا دیگه انگار جیگراتون کلفت شده و شیکماتون پیه آورده آ! یادتون رفته حاجیتون صاحاب تموم عیاراین بنگاه هزارکاره ست، مالک ده تا مجتمع با تموم وکیلای زپرتیشه،یادتون رفته ستونای مملکت پیش حاجیتون دوره و تعلیمات دیده و اززیر دستش رد شده و تا هنوزم زیردست حاجیتونن آ! یادتون نره، یه لنگ سبیلمو تکون بدم صدتاتونو میریزم تو مبال آ! اروای ننه تون، برین کشکتو نو بسابین آ! خیلی لقد پرونی کنین، با یه اشاره انگشت کوچیکم ماشینی رو که همه تون توش سوارین میرفستم ته دره آ!

ازاون گذشته، شوماها همه تون دست پرورده وهنوزم زیردست وزیرفرمون حاجیتونین، ما چیزی ازهم پنهون نداریم که، مثلا اینجا بنگاه معاملاتیه ومنم بنگاه چی هستم، خیالات ورتون نداره آ! اولندش صغیرو کبیرتون تو قدم اولتون تو همین بنگاه و پیش حاجیتون دوره معامله گری، دو دوزه بازی، سفسطه و چاچول بازی یادگرفتین آ!بانون ونمک همین بنگاه معاملاتی، چکای شرخر ی، پولای حرومی که ازگلوی زن، مردو صغیرو کبیر باهزار بامبول بیرون کشیدین مثلاوکیل شدین آ! خیالات ورتون نداره آ! حالام همون بنگاه چیه تیپاخور حاجیتونین آ! یادتو ن رفته باکمک من وهمین بنگاه معاملاتی رفتین درس حقوق خوندین و مثلا وکیل شدین آ! وکیل شدین؟ هرتی! وکیل نشدین، فرمولا، راه ورسم وپیچ وخمای چپاول، دزدی، رو هستی ونیستی صغیروکبیردست انداختن، حقو ناحق کردن و هزاررذالت دیگه قانونی رو یاد گرفتین ا! من بنگاه چیم، شومام هرکدوم یه بنگاه چیه تو سطح بالاترین آ! تو ماغریبه نیست که، هردوتامون دزدیم، ماکه باهم رودربایستی نداریم آ!شوما راه قانونی دزدی وبنگاه چی گری رو یاد گرفتین آ! درا صل شوما دزدای با چراغین آ! مثلا یه گردن کلفت تموم هستی یه عده ننه مرده رو قلفتی بالا میکشه و یه آبم روش. بعدشم میاد شوما رو به عنوان وکیل اجیرمیکنه و میرفسته دادگستری، با سفسطه بازی یا مثلا دفاعیات مشعشعتون حاکمش میکنین و ازاون یه عده ننه مرده خلع ید و محکومشون میکنین. یایه گردن کلفت که خودشو حاکم و مالک تموم هستی ونیستی و همه چیه مردم میدونه و اون یه عده ننه مرده رو که دربه در دنبال حقشونن، می بنده به رگبار شیشلول و شومارو اجیرمیکنه و میرفسته دادگستری مثلا طبق قوانین قلابی مربوطه اونو محق جلوه وخون اونهمه ننه مرده رو واسه چندر غاز پامال میکنین، بعدشم بازمونده های اونارو دادگاهی میکنین و میرفستین زندون، شومای بلانسبت وکیلا جنایتکارترین یامن بنگاه چی؟ جواب بدین دیگه! برین کشکتونو بسابین اروای ننه تون آ! وکیل مداقع اونان که تو سینه خاک خوابیدن، یا تو زندونا وسلولا عوض آ ب خنک زهرهلاهل نوش جون میکنن یا ازدست جلادا جلای خونه آباو اجدادی کردن و دربه دردیارون و با دیوونگی دست به گریبونن آ! نه شو ما سبزی پاک کنای بزمجه! شماکه دایم توفکر شیکم وزیرشیکمتو نین، سرتون تو آخورو نشخوارتونه و جیباتون اونهمه ورقلمبیده، هرکدومتون توبلندشهر واسه خودتون دم ودستگاه وبرو و بیا درست کردین، جلو هرسگ وگربه ای واسه چندر غاز زمین می بوسین ودم تکون میدین، کجای شوما وکیله آ! شما خائن به وکیلای توسینه خاک خوابیده، وکیلای تو زندون وسلولا، وکیلای دربه دردیارون هستین. تموم کتابائیم که خوندین واسه پیداکردن چم وخم بیتر وبیشتر و قانونی چپاول کردن یه عده ننه مرده به نون شب محتاجه ! چی جوری خجالت نمیکشین و اسم خودتونو میگذارین وکیل آ!شوما که خودم شاهد بودم، مثل خفاش شب، از ناموس موکلاتونم نمیگذرین آ! اسم خودتونو وکیل میگذارین؟شوما وکیل مداقع نیستین، وکیل منافع خودتونین آ! برین دنبال چپاول گریاتون آ! دیگه م نبینم جلو حاجیتون وایستین وگلو صاف کنین آ! وگنه بازم بیشتر پته همه تونو میریزم رو آب آ! بزنین به چاک بینم آ! احمد موشی! که حالامثل اینا شدی وکیل واسه حاجیت، ببن اون نیشتو!بزمجه! بدو یه سینی چای دبش دیشلمه واسه حاجیت و این اوباش بلانسبت وکیلا بیار بینم! لاکردارا! بازپاک پکرو ازکوره درم کردین آ! ماکه توتموم دزدیامون باهم یکی هستیم، از تموم زیروبم همدیگه م  خبرداریم، واسه چی میباس به لنگ وپاچه همدیگه بپریم! کفریم کردین، اختیارازدستم دررفت، باز چاک وبست دهنمو وازکردین! خیلی چیزای پشت پرده رو که نمیباس هیچکس بدونه، نفهمیده ریختم بیرون آ! خوب شد جون شوما غریبه مربیه تو جعمون نبودآ! وگنه باز گرفتار فرقه مصباحیه میشدم آ!آخرش شوما پاچه ورمالیده ها بااین عصبی کردن و بالای منبر بردنم، گلومو میگذارین زیرکارد “مکافات “فرقه مصباحیه آ!آوردی چائی رو! بفرمائین، چی چای خوش رنگ وتمیزی! واقعا دوره تو تو دست وبال حاجیت خوب دیدی وحسابی ازکار دراومدی آ! پس فردا توم یکی ازوکیلای قابل مثل همینا میشی احمد موشی آ! همین جا بهتون تاکید میکنم، شتردیدین، ندیدین آ! یه کلوم از حرفام بیرون درز کنه، خودم میسپرم تون دست گروه مکافات مصباحیه آ!اصلنم تعریف وتعارف حالیم نیست، هرکدومتون شل چونگی کنه، دندونمم باشه، از بیخ میکنم و میندازمش جلو سگ آ!….”