دیدار

نویسنده

گفتگو با علی نصیر

از این سو و آن سوی دنیای هنر…

جریانات نقاشی در دهه های ۶۰ و ۷۰ در آلمان روحی تازه به این مدیا داد. هنرمندان بزرگی چون «سیگمار پالکه» و «گرهارد ریشتر» توانستند در این دهه نوعی جریان رئالیسم کاپیتالیستی را ایجاد کنند و از سوی دیگر کسانی چون «سالومه» و «بازلیتس» با اکسپرسیونیسم تازه بسیاری از قالب های کهنه را فرافکنی کردند و از سویی دیگر بویز و گروه فلاکسوس جریانات تازه یی را با مدیاهای جدید به راه انداختند. علی نصیر در دهه ۷۰ به آلمان رفت و توانست با جستارهای بصری تازه اش در این فضا برای خود جایی باز کند. وی که برگزیده نخستین نمایشگاه بین المللی طراحی تهران نیز هست، از دانشگاه هنر برلین فارغ التحصیل شده و اولین برنده بورس دوسالانه وزارت فرهنگ و آموزش عالی آلمان در سال ۱۹۸۵ است.

 چه زمانی به آلمان مهاجرت کردید؟

 سال ۱۳۵۳، بعد از دوران دبیرستان و حل مساله سربازی.

 

پس می توان گفت هیچ تاثیری از فضای هنری آن زمان ایران نگرفته بودید؟

 ادبیات و شعر آن دوره را به خوبی می شناختم و می شناسم. ولی اگر منظور شما هنرهای تجسمی است، نه. چندان دقیق با آن آشنایی نداشتم. آثار منوچهر شیبانی را، آن هم به خاطر عرق خویشاوندی در حد خبر دنبال می کردم و نیز چند هنرمند مطرح آن زمان را، به خصوص اردشیر محصص که هنوز هم دوستش دارم.

 

 در ایران هم نقاشی می کردید؟

 اتفاقاً چرا، زیاد و به زعم خودم بسیار جدی. اما آموخته هایم در ایران مقداری مسائل تکنیکی و کپی از آثار کلاسیک بود. در ادامه روند مطالعه و کار، با مسائل درونی نقاشی ایرانی درگیر شدم؛ به خصوص نگارگری. البته این اتفاق در آلمان افتاد.

 

تاثیرات سینما نیز در کارتان قابل تشخیص است. آیا نفوذ این رسانه در کارتان عامدانه بوده است؟

بله مدت ها در انتخاب بین سینما، معماری و نقاشی سرگردان بودم. اما با ادامه راهی که باید می رفتم، روز به روز مسائل و دنیای نقاشی در من بیشتر شکل می گرفت تا جایی که تمام ذهنم را دربر گرفت. پس نقاشی را انتخاب کردم با این حال تاثیر معماری و سینما هنوز هم در کارهایم مشهود است و نیز علاقه به هر دو.

 

در سال ۱۹۷۴ در آلمان، نئواکسپرسیونیسم در حال شکل گیری بود. فضای آلمان ۷۴ از دید شما چه شکلی داشت و چگونه با آن کنار آمدید؟

در این سال ها نطفه نئواکسپرسیونیسم بسته شده بود و اندک اندک تمام موازین فکری و فنی آن در آثار هودیکه که پدر این نگرش است پدیدار شد و توسط شاگردانش سالومه، فتینگ، ایمندورف و سیمر و چند تن دیگر اشاعه یافت. باید اشاره کنم کوبرلینگ هم در ایجاد این جریان نقش داشت و نقاشانی چون لوپرتس با حفظ استقلال فکری و عمل انفرادی به این جریان غنا می بخشیدند.

 

 اما در ایران جریان پست مدرنیسم در نقاشی آلمان عموماً با بازلیتس کدگذاری می شود.

بله اما وی در جوار این جریان و با دستیابی به درونمایه های کنش مند نقاشی آلمان، فرم و پیکره را شکل می بخشید و با نمایش باژگونه آثارش تصویری مابه ازای تصویر اصل نمایش می داد و از این منظر موقعیت عناصر آثارش را مورد تردید و پرسش قرار می داد. اما باید اشاره کنم در کنار این جریان، جریانات هنری و منفرد دیگری مانند اشتوره که به دنبال فضاهایی کنش مند با دنیایی شاعرانه بود و آنتس که به دنبال نوعی از دفرمه کردن پیکره بود و نیز جریان قدرتمند و تاثیرگذار فولوکسوس به رهبری بویس و فوستل نیز حضور داشت.

 

 شما در آن دوران با کدام استاد کار می کردید؟

در دانشگاه با پروفسور هیرزیگ کار می کردم که در سال ۱۳۷۹ نیز در بی ینال طراحی ایران حضور داشت.

 

 به دعوت ایران؟

 به دعوت موزه هنرهای معاصر. البته باید اشاره کنم که آن زمان دوستان عزیزم مرتضی ممیز و غلامحسین نامی از من خواستند برای بی ینال طراحی، هنرمندان آلمانی را دعوت کنم. تاکید ممیز بیشتر روی بازلیتس و ریشتر بود که متاسفانه امکان پذیر نشد و تنها آقای هیرزیگ به ایران آمد.

 

در جایی شنیدم که «هولگر ماتیس» یک مجموعه از کارهایش را تحت تاثیر اثری از شما خلق کرده است.

بله، این برمی گردد به زمانی که نمایشگاهی در هامبورگ داشتم. سال ۱۹۸۷ یکی از آثارم را «هولگر ماتیس» پیش از افتتاح نمایشگاه خرید که براساس آن پنج اثر گرافیکی کار کرد.

 

 آنچه آثارتان را از هنرمندان آلمانی جدا می کند، تنوع رنگی آثارتان است. هر چند عده یی نیز شما را در زمره نقاشان اکسپرسیو می شناسند؟ نظر خود شما چیست و آیا مطالعه روی نگارگری تاثیری در کارتان داشته است؟

ببینید در ایران عموماً هر کار کژتابانه و پر ریخت و پاشی که حتی دارای کدی مشخص برای خوانش تصویر نیست با القابی چون اکسپرشن و انواع گونه های آن تعبیر و تفسیر می شود. در صورتی که اکسپرشن برای خود دارای نظامی هستی شناسانه، روش های اجرایی، فنی و خالص خود است تا جایی که روش های پیچیده برای هستی دادن به شکل، تبلور و اداره فرم و درنهایت بازنمایی در غالب موازین خود را دارا است که موقتاً از این مقال خارج است. با مطالعه دقیق و بررسی آگاهانه کارهای من می توان نتیجه گرفت کوچک ترین نشانه یی از این نگرش را یدک نمی کشد، از طرفی بر این نکته واقفم که نزدیکی یا برداشت های آزادانه و خلاق از هر مکتب هنری یا برگزیدن عناصر پویای یک مکتب به مفهوم پذیرش کلیه ارزش های فلسفی یا زیباشناسانه آن مکتب نیست بلکه کوشش در جهت تلفیق عناصر مختلف ارزش گذاری جدید و ایجاد فضایی کاملاً تازه است. در همین راستا نگارگری ایرانی برای من نوعی تخته پرش محسوب می شود.

 

منبع:روزنامه اعتماد