هفدهمین بیانیۀ موسوی، در دو جبهۀ دشمنان و دوستان ایران زمین، بازتاب وسیعی داشت. در این میان کسانی که تلاش دارند شهد پیروزی را از کاسۀ سر جوانان آزادی خواه این مرز و بوم سر بکشند و سایۀ عفریت خشونت و مرگ را بر این آب و خاک مستولی گردانند، بیش از پیش خشمگین شدند. چرایی این همه عصبانیت را باید در کلام ساده، منطقی، جدی و مدبرانۀ موسوی جستجو کرد. کلامی که به درستی، نه از سر ضعف، خواسته های جنبش سبز را متبلور می سازد. جنبشی که اگر بتواند از پیچ های پر خطر بگذرد و از اعوجاج های احتمالی در امان بماند، در قدم اول باید به درخواست های پنج گانۀ موسوی جامۀ عمل بپوشاند. قرابت های جنبش سبز با این اعلام مواضع در چیست؟
اولین نزدیکی در این است که هم کلام موسوی و هم جنبش اخیر مردم ایران، خویی مسالمت جو دارند. این هر دو از خشونت مبری هستند. چرا که مردم ایران در تجربۀ صد و اندی سالۀ بعد از مشروطیت، و به طور ویژه در این سه دهۀ اخیر، دریافته اند که کودکان زاده شده از خون، خونخوار می شوند. با فراخوانی “مرگ” هستی آفریده نمی شود. این درست نقطۀ تقابل مردم ایران با دشمنان داخلی آنها است. شیشۀ عمر خصم ملت ایران در پناه خشونت سالم می ماند. تا زمانی که جرج بوش بر طبل جنگ می نواخت، جشن و پایکوبی دشمنان این مردم برپا بود. آن گاه که اوباما تغییر سیاست داد، پیام تبریک فرستاد و هزار راه نرفته را رفت تا از در دوستی درآید، آقایان دچار سرگیجه شدند و فریاد برآوردند که گویا مشت آهنین در پشت دستکشی مخملین نشسته است تا بر سر و روی مردم ایران فرود بیاید. اما حاصل آن سیاست و این کج فهمی، تنها سه رأی به نفع ایران در شورای حکام بود که آخرالامر هم معلوم شد یکی از آنها اشتباهی بوده است. در این جا باید توصیه ای هم به دوستان عجول درون جنبش سبز داشت که تصور می کنند باید جواب قداره بندان را با شمشیر داد. هم سنگران عزیز، ما در مسابقۀ خشونت ورزی، به ویژه در مقابل انواع جدید شعبان بی مخ ها، پیشاپیش بازی را واگذار کرده ایم. این خواستۀ چماق به دستان اهل توپخانه است که در خیابان ها جوی خون به راه بیفتد، تا دستان گنه آلود خود را در آن بشورند. مردم ایران طی قرون متمادی که مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته اند، آموخته اند راه راست در مدارا و تفوق تفکر و تعقل بر سم ستوران و هیمنۀ وحشیان است. همان مسیری که فرهنگ ایرانی را تا شبه قارۀ هند برد و بر آناتولی مسلط ساخت. این بار هم همین حرکت مردم ایران، به خاطر رفتار عاری از خشونت خود، می رود که الگوی مردم صلح دوست، ترقی خواه و آزادۀ جهان شود.
دومین نشانه ای که حکایت از قرائت درست موسوی از جنبش سبز دارد، تبیین صحیح کارکرد تشکیلاتی جنبش سبز است. او به درستی دریافته است که این خیزش مردمی از یک سازماندهی مدرن برخوردار است که از فرمول های قدیمی و کهنۀ بالا به پایین تبعیت نمی کند. این رفتار دسته جمعی مردم در عین آنکه از یک رهبری واحد و مشخص برخوردار نیست، به حد یک جریان بی شکل و به اصطلاح “توده وار” تنزل پیدا نکرده است. شبکه هایی در میان مردم از طریق روش های نوین ارتباطی شکل گرفته است، که در نهایت توان آن را دارد تا در یک تعامل دسته جمعی، کنش های مورد نیاز عامۀ مردم را تدوین و اجرایی کند. در چنین شرایطی کار مقابلۀ رژیم با سبزها آسان نخواهد بود. کمااینکه آنها به خاطر عدم درک درست نحوۀ حرکت مردم، از روز اول شروع به دستگیری کسانی کردند، که گمان می رفت رهبری حرکت را بر عهده دارند. اما هر چه بیشتر در حبس کردند، کمتر موفقیت داشتند. هم چنان که از بیانیۀ هفدهم بر می آید، حتی از موسوی و کروبی خواسته می شود تا برای عاشورا اعلامیه ای صادر نشود. اما عدم صدور فرمان از سوی آقایان موسوی و کروبی هم کمکی نمی کند و آن چنان شد که افتد و دانی. موسوی به درستی پیام آقایان را در رابطه با قتل خواهرزادۀ خود درک کرده و اعلام می کند کشتن او و دیگر اعضای شاخص این جنبش راه حل مسئله نیست. چرا که او نیک می داند بر خلاف جریانات بعد از دوم خرداد، که مردم به خانه بازگشتند و همۀ مسئولیت را بر عهدۀ خاتمی گذاشتند، این بار مردم قصد دارند به منتخبین خود به چشم قهرمان نگاه نکنند و آنها را تنها نگذارند. از این رو هر گونه اتفاق احتمالی برای موسوی و کروبی، بیش از آنکه مخاطراتی جهت جنبش بیآفریندبرای کودتا چیان مشکل آفرین خواهد بود.
نکتۀ سومی که نشان می دهد تفکرات موسوی از درون این جنبش سیراب می شود، نحوۀ رویکرد اصلاح طلبانۀ بیانیه است. بر خلاف آنچه که برخی از تندروان درون جنبش تصور می کنند و یا آنچه که برخی اصول گرایان مدعی هستند، بویی از عقب نشینی از این بیانیه به مشام نمی رسد. اگر کسانی انتظار دارند و یا تشویق می کنند این جنبش و افراد برگزیدۀ آن به سمت براندازی بروند، می توانند چنین برداشتی هم داشته باشند. اما این جنبش از روز اول نه قصد براندازی که آرزوی بهسازی و نوسازی سیستمی را دارد که تا امروز نتوانسته و یا نخواسته به خواست های به حق مردم پاسخی روشن بدهد. ساختاری که در روز روشن و در مقابل دیدگان جهانیان آرا مردم را نادیده می گیرد، قطعا باید اصلاح شود. از همین روست که مهندس موسوی اکنون در روند اصلاح طلبانۀ خود قدم را فراتر گذاشته، به ابطال انتخابات قبلی بسنده نمی کند و تلاش دارد با تغییر مبانی قانونی آن، امکان هر گونه سؤاستفاده احتمالی بعدی را از بین ببرد. هم چنین است نحوۀ برخورد او با دولت غیرقانونی احمدی نژاد. او به روشنی حداقل در این چند ماه پس از انتخابات، اگر قبلا درنیافته بود، به این درک رسیده است که تا دخالت های فراقانونی پایان نیابد، وجود این دولت یا آن دولت کارگشا نخواهد بود. چون قبل از این هم دیده بودیم دولت خاتمی با چنان رأیی که درتاریخ کشورمان بی سابقه و در جهان کم سابقه بود، بنا بر اقرار رئیس آن، عملا به یک تدارکاتچی تبدیل شده بود. در واقع موسوی در نخستین مادۀ درخواستی خود نه تنها سر تعظیم در برابر اربابان قدرت خم نکرده، بلکه سیاست های جانبدارانۀ آنها را مورد پرسش قرار داده است. از سوی دیگر بی تفاوتی دو قوۀ قضاییه و مقننه در مقابل بی کفایتی قوۀ مجریه به چالش گرفته شده است. بقیه خواست های مطرح از سوی موسوی هم سال هاست مورد پی گیری مردم ایران است.
این همه که موسوی درخواست کرده، هم چنان که کدیور اشاره می کند، خواسته های حداقلی مردمی است که به میدان درآمده اند. این بیانیه توانسته توپ را به زمین مقابل بی اندازد. واکنش های تند افرادی چون احمد خاتمی و علم الهدی و نشریات و سایت هایی چون، کیهان، رسالت، رجانیوز و جهان نیوز نشان از هدف گیری درست آقای موسوی دارد. تلاش موسوی برای ایجاد فضای آرام، از یک سو این امکان را فراهم می کند که عقلای اصول گرایان وارد عرصه شوند و از طرف دیگر باعث می شود تا صدای حبیبی به گوش برسد که فریاد برآورد «انتخابات یکی از راه های براندازی است». دولت ایران عادت به فرصت سوزی دارد. هم چنان که پیشنهادهای دنیا را برای خاتمۀ مسئلۀ هسته ای به باد فنا داد، به احتمال قریب به یقین تلاش های صادقانۀ جنبش سبز را، که در کلام موسوی خلاصه شده است، به تند باد خشونت ورزی خواهد سپرد تا با خود ببرد. اما خوشبختانه، تا به امروز، این خیزش جدید مردم نشان داده که از آن حد از عقلانیت برخوردار شده، تا در دام این فتنه ها نیفتد و به راه تغییرات تدریجی ولی مبتنی بر خرد دسته جمعی وفادار بماند.