همزمان با سالروز 16 آذر، جمعی از دانشجویان ایرانی مقیم لندن با برگزاری یک جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ، با شرکت عطاء الله مهاجرانی و علی انصاری به بررسی جنبش دانشجویی و تحولات دموکراسی خواهانه در ایران پرداختند.در این جلسه مهاجرانی با تاکید بر اینکه “نتیجه انتخابات22 خرداد با طبیعت رای مردم مخالف بود” اظهار داشت: “فریب دادن جامعه ایرانی دشوار و ناشدنی است.” وی همچنین اظهار داشت:“سپاه و بسیج قرار بود از مردم دفاع کنند نه اینکه در برابر آنان قرار گیرند.”
در این مراسم که عصر روز یکشنبه و در سالن اجتماعات دانشگاه لندن برگزار شد، ابتدا دکتر علی انصاری، استاد تاریخ دانشگاه سنت اندروز اسکاتلند ضمن سخنانی به زبان انگلیسی، نخست به ذکر تاریخچه ی جنبش های روشنفکری ایران پرداخت واز جمله گفت: “در زمان انقلاب مشروطه نیز روشنفکران نقش تاثیرگذاری بر پیشبرد خواست مردم داشتند، اما رضا شاه با تاسیس دانشگاه تهران نقطه ی عطفی در تاریخ مبارزات روشنفکری ایران بنا نهاد…”
وی سپس با بررسی نقش دانشگاهیان بر روند انقلاب های معاصر دنیا بدین جمع بندی رسید که حاکمیت ها هماره طبقه ی الیت را در اقلیت دانسته اند اما با این وجود همین گروه همیشه در اقلیت در غالب انقلاب ها و جنبش های معاصر دنیا نقشی تعیین کننده داشته اند.
دکتر انصاری در ادامه به معرفی دومین نقطه ی عطف مبارزات روشنفکری ایران رسید. وی سفر عده ی زیادی از دانشجویان ایرانی به غرب در زمان محمد رضا شاه را دومین نقطه ی عطف مبارزات روشنفکری ایران دانست و افزود: “سفر عده ی بسیاری از دانشجویان ایرانی به اروپا باعث شد تا ذهن ایرانی با علم روز و اندیشه ی دموکرات آشنایی پیدا کند. در واقع همین دانشجویان اروپا دیده بودند که در بازگشت خواستشان را به حکومت تحمیل کردند و خواهان حضور آزادی و دموکراسی در ایران شدند…”
این تاریخ شناس ایرانی در پایان سخنانش به نقش موثر رسانه و ابزار ارتباطات در جنبش امروزین ایران پرداخت و اعجاز ارتباطات در دنیای امروز را سومین نقطه ی عطف در تاریخ مبارزات ایرانیان دانست. وی که پیشتر حضور رادیو و شبکه هایی همچون بی بی سی را عواملی مهم در افزایش آگاهی مردم و پیشرفت انقلاب 57 دانسته بود، تاکید کرد که امروز و با حضور اینترنت نقش ارتباطات بسیار پررنگ تر از قبل شده است.
دکتر عطاالله مهاجرانی، نخستین وزیر فرهنگ دولت اصلاحات سخنران بعدی این جلسه بود که نخست با ارائه آماری درباره ی تعداد دانشجویان ایرانی، کلامش را آغاز کرد: “امروز ایران بیش از سه میلیون دانشجو دارد. در واقع حالا دگر هیچ خانواده ای نیست که دانشجویی در آن عضو نباشد. بنابراین به قول آقای هاشمی فریب دادن یک چنین جامعه ای بسیار دشوار و عملاً نشدنی است…”
وی در ادامه به خاطرات دوران دانشجویی خود اشاره کرد تا از نقش جنبش دانشجویی در انقلاب 57 نیز گفته باشد: “ویکتور فرانکل، روانشناس و فیلسوف اتریشی که خود از جمله ی بازماندگان هولوکاست بود، در کتاب انسان در جست و جوی معنا، عنوان می کند که آنچه به زندگی یک انسان معنا می دهد، آرمان اوست. آری زندگی ما با آرمان تعریف می شود، مخصوصاً در زمان جوانی. اساساً مشخصه ی اول یک جوان آرمان خواهی اوست، حال این آرمان خواهی بعد ها در گذر زمان به مدار واقعیت تبدیل می شود… اما آن زمان آرمان ما چه بود؟…”
دکتر مهاجرانی با طرح این سئوال، به تاریخچه ی تاسیس دانشگاه رسید و گروه های مبارز دانشجویی را به سه دسته ی مجزا تفکیک کرد. نخست دانشجویان سوسیالیست و مارکسیست. دوم گرایش های ملی و سرآخر گرایش های مذهبی که به گفته ی او تنها در چند سال آخر پیش از انقلاب پر رنگ شده بودند.
وزیر سابق دولت جمهوری اسلامی، با معرفی این سه گونه ی مجزا در تاریخچه ی جنبش های دانشجویی ایران، بدین جمع بندی رسید که: “قدر مشترک هر سه گونه ی این گرایشها همان آرمان طلبی آنها بود. نقطه ی اشتراکی که تمام عقاید حتی گاه متضاد را به هم پیوند می داد، آرمان عدالت خواهی بود و آزادی طلبی و در نهایت نوع دوستی. یعنی همه ی ما با ظلم مخالف بودیم و خواهان آزادی در رفتار و گفتار بودیم و دیگر از این دو، تحقق حقوق طبیعی مردم…”
دکتر مهاجرانی با بیان این پیشینه ی تاریخی به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری و نقش نیروی انتظامی در سرکوب مبارزات مردمی پرداخت و در این باره گفت: “من در دوران زندگی ام، جنبش ها و اعتراضات بسیاری را در خاطر دارم. از پیش از انقلاب تا امروز. اما در تمام این مدت هرگز ندیدم که پلیس با باتوم به صورت زنان و دختران ضربه بزند. تا آنجا که ما تجربه کردیم و دیدیم، در مواردی اینچنینی پلیس همواره یک سپر دارد. برای چه؟ برای آنکه در مقابل حملات مردم از خود دفاع کند. یعنی در مبارزات خیابانی مردم حمله می کنند و پلیس از خود دفاع می کند تا جمعیت متفرق شوند. اما امروز در ایران شاهد چنین چیزی نیستیم. انگار پلیس مامور ضرب و شتم مردم است نه متفرق کردن آنها…”
وی در بخشهای پایانی کلامش با یاد آوری این نکته که “نیروهای سپاه و بسیج، در آغاز بنا بود تا از مردم محافظت کنند نه اینکه در مقابل آنها قرار بگیرند” در این باره به ذکر یک خاطره پرداخت و گفت: “خوب در خاطر دارم که در مجلس اول و در زمان دولت بنی صدر، نماینده ی سپاه در مجلس سخنرانی می کرد و اشک می ریخت که وظیفه ی نخستین سپاه دفاع از تمامیت کشور و دادن خدمات به مردم است. او با گریه می گفت، قرار است مدد رسان مردم باشیم. برای نمونه اگر دیدیم پیرزنی توانایی حمل پیت نفتش را ندارد، به او کمک خواهیم کرد و این وظیفه ی ماست… حال میان آن کمک رسانی و این برخورد امروز فاصله ی بسیار عمیق ایجاد شده است…”
مهاجرانی آنگاه به جنبش سبز رسید و در باره ی آرمان این جنبش گفت: “تحقق یک آرمان، نیازمند شناخت آن آرمان است. جنبش سبز نیز با یک شعار ساده و مشخص به وجود آمده و آن اینکه “رای من کجاست؟” این مردم در پی باز پس گرفتن رای خویش هستند چرا که نتیجه ی انتخابات با طبیعت رای مردم مخالف بود.”
پس از سخنان دکتر مهاجرانی، جلسه ی پرسش و پاسخ آغاز شد. در این بخش دکتر انصاری درپاسخ به دانشجویی که درباره ی چرایی فعالیت های اقتصادی سپاه از او سوال کرده بود گفت: “این قضیه به سالها قبل باز می گردد، زمانی که جنگ ایران و عراق پایان گرفت و هاشمی به بچه های سپاه گفت که ازین پس دولت توانایی اداره ی مالی آنان را ندارد و کنون آنها می توانند به فعالیت های اقتصادی و شخصی خود بپردازند. در صورتی که سپاه یک ارگان نظامی است و این امکان همواره وجود دارد که نظامیان برای ربودن گوی رقابت در اقتصاد به زور و اسلحه متوصل شوند…”
دکتر مهاجرانی نیز در پاسخ به دانشجوی دیگری درباره ی سیاست میانه روی آقای هاشمی، معنای راستین سیاست را همین اعتدال و یکی به میخ و یکی به نعل زدن دانست و افزود: “اقای هاشمی به واقع سیاست می کند. او می خواهد که بحران را با کمترین هزینه حل و فصل کند و بنا ندارد تا هزینه ی زیادی به مردم و جنبش تحمیل کند…”
وی در ادامه جلسه پرسش و پاسخ و در پاسخ به سوال یکی از حاضرین، در باره ی جدایی دین از سیاست و حذف مقام ولایت فقیه از سیستم حکومتی ایران گفت: “این مسائل خواست جنبش سبز نیست. در واقع افزودن این خواسته ها به جنبش باعث شکننده شدن جنبش می شود و موجبات شکست آن را فراهم می آورد. فراموش نکنیم که این جنبش از آنجا شروع شد که رای مردم نادیده گرفته شد. یعنی اکثریت مردم به مهندس موسوی رای دادند اما حاکمیت از پذیرش خواست مردم امتناع کرد. از خاطر نبریم که اگر رأی مردم با صداقت خوانده می شد، امروز جنبش سبزی در کار نبود…”