حرف اول

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

3 سینما گر همراه کودتا چیان

تحریم جشنواره فیلم فجر، بیش از آن که – به باور و توهم کودتاچیان- یک حرکت از پیش طراحی شده باشد، تبلور خواست و اراده  مردم بود و نشان دهنده  میزان اهمیت و تاثیرگذاری شگرف آنها در شکل گیری و یا عدم شکل گیری یک جریان یا رخداد.

 این از معدود تجربه های جنبش سبز بود که نشان می داد عدم مشارکت مردم در هر حوزه ای، تا چه حد می تواند موجب هراس حکومت شود - بی آن که کمترین هزینه ای را در بر داشته باشد. اولین بار بود که حکومت با دچار شدن به یک تضاد به این نتیجه می رسید که بدون حضور مردمی که مخالفشان است، نمی تواند کارش را پیش ببرد.

 

جشنواره تحریم شد. بی رمق ترین جشنواره فجر شکل گرفت. اما حقایق تلخ در پس این تحریم، نگذاشت شیرینی این پیروزی به کام چشیده شود. حقیقت آن بود که خیلی از سینماگران ما، با سری پایین و گردنی کج و چشمانی دوخته بر دستان حکومت، چشم انتظار ملاطفتی بودند که از انها دریغ شد. خیلی ها موافق تحریم بودند، به شرط آنکه فیلم خودشان به جشنواره ارائه شود. خیلی ها درست پس از آن که فیلمشان از گردونه انتخاب خارج شده بود، روغن ریخته را نذر امامزاده کردند و بعضی ها با استناد به این که حق اعمال نظر بر تهیه کننده های دولتی خود را ندارند، حضور فیلمشان در جشنواره را توجیه  کردند.

اما  در میان آنها بودند کسانی مثل تهمینه میلانی که نه تنها هیچ حرفی از تحریم به میان نیاوردند، که به گونه ای به استقبال جشنواره رفتند که انگار نه انگار که شهر به هم ریخته و  کمتر آدم صاحب نام و معتبری به این جشنواره فیلم می دهد. از آن لیست بلند بالای فیلم هایی که قرار بود زینت بخش جشنواره باشند، تقریبا اثری به چشم نمی خورد، مگر “تسویه حساب” خانم کارگردانی که داعیه دفاع از حقوق زنان و حقوق شهروندی و مطالبات مدنی و دمکراسی خواهی اش گوش فلک را پر کرده. فیلمی که با بودجه شخصی ساخته شده، همچون آثار دیگر سازنده اش می تواند پر فروش باشد و برای مطرح شدنش نیازی به حضور در جشنواره نیست.

حرفم این نیست که چرا او به جبهه تحریمی ها نپیوسته. اما تعجبم از این است که در شرایطی که کمتر چهره شناخته شده ای حاضر بوده خود را آلوده بدنامی حضور در جشنواره کودتاچیان کند، او با چه حساب و کتابی به این نتیجه رسیده که حضور در جشنواره برایش نفع بیشتر از ضرر دارد؟ در مقابل خشم و تحریم مردمی که می توانند او را در لحظه ای با خاک یکسان کنند، چه به دست آورده که تن به چنین کار پر خطری می دهد؟ مگر ندیده که شریفی نیایی که زمانی جزو محبوب ترین ها بود، یک شبه در چشم مردم به منفور ترین ها بدل گشت؟

گیرم که پیشنهاد رفع توقیف از فیلم خانم تهمینه میلانی او را به حضور در جشنواره متقاعد کرده باشد. این رفع توقیف که نه حسنی دارد و نه تضمینی. نه تماشاگر فهمیده ای که از پشت کردن ایشان به مردم عصبانی است حاضر می شود برای تماشای این فیلم در اکران عمومی پولی بدهد و نه جشنواره چی هایی که می توانند به سادگی آب خوردن-همزمان با رفع توقیف فیلم او- فیلم دیگری (پاداش کمال تبریزی) را توقیف کنند تضمین معتبری هستند برای اکران اثر ایشان

نمی خواهم به طرح این موضوع بپردازم که تحریم جشنواره برای سینماگران یک وظیفه یا تعهد اجتماعی به شمار می آید یا نه. اما می خواهم به این نکته اشاره کنم که کسانی مثل خانم میلانی حتی اگر نه بعنوان هنرمند، که به عنوان یک تاجر هم به موضوع نگاه درستی داشتند، قطعا تصمیمی جز این می گرفتند.

ظاهرا به نظر می رسد دو سه نام شناخته شده ای که در جشنواره تحریم شده فجر حضور داشتند، با این هدف و انگیزه وارد گود شدند که در نبود رقبای جدی، و با قرار گرفتن در کنار اسامی نا آشنا و فیلم هایی ضعیف، بیشتر دیده شوند و بیشتر مورد تقدیر قرار گیرند. اما این کار آنها یاد آور همان دونده ای است که در مسابقه ی دو، سوم شده بود. از او پرسیدند چند نفر بودید، گفت سه نفر!

خیلی واضح است که حضور در جشنواره ای که هیچ نام معتبری حاضر به پذیرش داوری در آن نیست و هیچ رقیب قدری هم میل ورود به رقابت درآن را ندارد،  نمی تواند افتخار یا سودی به همراه داشته باشد.

این تحریم، گذشته از پیام روشنی که به دولت کودتا داد، حساب بعضی از کارگردانان را هم روشن کرد. کسانی که به روشنی می بینند دولت نامشروع دهم با تیشه ای تیز تر از گذشته به جان سینمای ایران افتاده و با ناعادلانه ترین شیوه ها با سینماگران برخورد می کند، اما باز هم در جشنواره اش شرکت می کنند دیگر هیچ حقی برای گلایه و شکایت از سانسور و تحدید و نظارت  بر کارشان را ندارند.  خودکرده را تدبیر نیست.