تماشا

لیلا سامانی
لیلا سامانی

به تماشای دنیای ادب و فرهنگ

حماسه ی دریانوردان پیر در گوش دریاها…

اشاره

در این شماره ی تماشا، بار دیگر به چهارسوی دنیای ادب و فرهنگ سفر کرده ایم. یادی از بنیان گذار باله ی مدرن کرده ایم در سالروز روز جهانی رقص؛ همراه غزاله علیزاده و مرگ بهاری اش شده ایم و به بهانه ی شصت ساله شدن پیرمرد و دریا، یادی از نویسنده ی با ذوق داستان کرده ایم که در صفحاتی کوتاه، آموزگار امید و نهراسیدن شده، برای بسیاری از مردمانی که پوچی زندگی را دریافته اند. مجموعه ی این روایات و بیشتر از اینها را در یازدهمین شماره ی تماشا از پی بگیرید…

 

رقص بی تکلف…

سی و یک سال پیش کمیته‌ی رقص انستیتوی تئاتر یونسکو روز بیست و نهم آوریل مصادف با زادروز “ژان ژرژ نوور“، بنیان‌گذار باله ‌ی مدرن را به عنوان روز جهانی رقص ثبت کرد. این رقصنده و طراح رقص برجسته ی فرانسوی در قرن هژدهم با از میان برداشتن ساز و کارهای اشرافی گری رقص باله نظیر لباسهای فاخر و تجملاتی، تحولی عظیم در این هنر به وجود آورد ، تا جایی که تلاشهای او زمینه ساز ظهور باله ی روایی شد و - در شکل عمومی تر - رقص نگاری را فراهم آورد. “ژان ژرژ نورر” رقص را به مثابه ی نمایشی موزون از احساسات درونی و حقیقی آدمی تعریف می کرد و ماهیت اصیل آن را با آرایش های پر زرق و برق و تصنعی در تناقض می دانست.

کمیته ی رقص تئاتر یونسکو هدف خود از این نامگذاری را ارج نهادن به رقص به عنوان زبانی جهانی عنوان کرده است؛ زبانی که انسان‌ها را در صلح و دوستی به هم نزدیک می‌کند.

 

نشانه هایی از کهنگرایی در نثر امروزین

نثر خاص “ابوتراب خسروی”، موجب شده است که رمانها و حتی داستان های کوتاه این نویسنده بیشتر میان خوانندگان ویژه ی علاقه مند و شیفته ی ادبیات طرفدار داشته باشد. قصه هایی که خسروی می آفریند، در فضایی غریب و گاه سورئالیستی روی می دهند، او با درنوردیدن محدوده ی زمان، بسیاری از مرزها و تعلقات را بی معنا می کند و روایتی تو در تو و پیچیده را بازگو می کند که عناصر تشکیل دهنده ی آن، نه از منطق زمانی مالوف پیروی می کنند و نه فضاهای مکانی شان با یکدیگر سنخیت دارد.

خسروی خود دوستیش با قلم را، مدیون آشنایی با “گلشیری” می داند، شاید از همین روست که نثرش مشابه آنچه گلشیری در “معصوم پنجم” و “ جن نامهگ پیاده کرده است، به کهن گرایی ، پراکندگی و پوشیدگی تمایل دارد.

“رود راوی”، یکی از آثار اینچنینی اوست، داستانی نمادین با فضاهای سورئالیستی‏. داستانی که بر اساس بر هم ریختگی ساختار معمول بنا شده و خواننده را در فضایی میان وهم و واقعیت درگیر می کند، اما در نهایت، می توان از میان همه ی این عناصر به ظاهر از هم گسیخته و پراکنده، هدف و معنای کلی داستان و معانی نمادهای راز آلودش را دریافت.

رمان، در قالب تمثیل و نماد، مذهب را به چالش می کشد، خسروی در حقیقت با بیان نوع برخوردها و تقابلات دو فرقه ی کاملا مذهبی و متعصب، جامعه ی مذهبی پوسیده ای را به تصویر کشیده است که انسانها در آن مسخ شده و از خود بیگانه اند، تصویری که نمود آن در”تسلیب” و اعضای مصنوعی بیماران دارالشفا، به خوبی ملموس است. فضای مخوفی که از انسانهای با اعضای تسلیبی ایجاد شده است، از اجزای سورئال داستان است و حکایت از انسانهایی دارد که از هویت و اصالت خود جدا شده اند.

 

نوشتن جای زندگی، کلمه جای انسان

هفده سال از انتحار بهاری “غزاله علی زاده” می گذرد. نویسنده ای که در زمره ی نسل اول زنان داستان نویس ایرانی قرار می گیرد و به همراه چهره های دیگری چون، “ سیمین دانشور”، “مهشید امیر شاهی”، “گلی ترقی” و “شهرنوش پارسی پور” در سیر تحول داستان نویسی در سالهای بعد از دهه ی چهل نقش عمده ای را به خود اختصاص داده است.

نثر علی زاده نثری ست شاعرانه و آهنگین، که با وجود بهره گیری از استعارات و تشبیهات قوی و فاخر، و هم چنین دایره ی واژگانی گسترده، ساده و قابل درک است و به نوعی تلفیقی از ادبیات مردن و ادبیات کلاسیک را به دست می دهد. او با آن که با عواطف و لایه های تو در تو و پیچیده ی آدمها دست به گریبان می شود، اما بیانش موجز، سلیس و بی پرده است:

“جزیره بوی زندگی داشت: بربر خانه‌ها رخت های گسترده بر شاخه‌های خشک موج می خورد، بر چمن خواب و بیدار بچه‌ها می دویدند، زنهای چهارشانه خوش آب و رنگ کنار درها با هم گفتگو می کردند، از اجاق های دور و نزدیک، دودی آبی رنگ می‌رفت رو به آسمان. کنار تخته سنگی، سگی لاغر و گوش بریده لمیده بود و با چشمهای میشی مغرور آن‌ها را نگاه می کرد” ( داستان جزیره، فصل پنجم)

 

روایت پر شور نمردن در تنهایی پیرمرد دریانشین

شصت سال پیش در چنین روزهایی “ارنست همینگوی” برای شاهکارش “ پیرمرد و دریا” موفق به دریافت جایزه ی پولیتزر شد. کتابی که برخی آن را کتاب بلوغ همینگوی بر شمرده اند و آن را یکی از دلایل اصلی اهدای جایزه ی ادبی نوبل سال ۱۹۵۴ به این نویسنده می دانند.

پیرمرد و دریا روایت گر نبرد یک ماهی گیر پیر کوبایی به نام”سانتیاگو” برای زنده ماندن است. همینگوی در پیرمرد و دریا با زبانی ساده حماسه ای دلچسب از امید و نبرد را برای رهایی از پوچی خلق کرده است، حماسه ای که شکست ناپذیری و ابدیت را بر جای احساس حقارت و درماندگی می نشاند و این جمله را بر ذهن خواننده حک می کند: “ آدم برای شکست آفریده نشده، ممکن است نابود شود اما هرگز شکست نخواهد خورد.”

 

یادی از بزرگترین فیلسوف سینما….

روزهای پایانی آوریل مصادف است با سالروز تولد “تئو آنجلوپولوس” شاعر، نقاش و فیلسوف سینما. هنرمند فقیدی که هفتاد و هشت سال پیش در سرزمین اساطیری یونان دیده به جهان گشود. اما از زمانی که خود را شناخت سرزمینش را یا – در جریان جنگ جهانی دوم - در اشغال نازی ها دید و یا درگیرجنگهای داخلی. مسائلی که بعد ها زمینه ی اصلی بسیاری از فیلم های او را شامل شدند. او پس از کودتای نظامی در یونان و در فاصله ی سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۴ که مصادف با اوج حاکمیت دیکتاتوری در یونان بود به فیلمسازی روی آورد. او با ساخت فیلم “بازیگران دوره گرد” در سال ۱۹۷۵ موفق به کسب جایزه ی فیپرشی از جشنواره کن شد، اما از آنجایی که ماجرای فیلم نقدی جسورانه بر خفقان عظیم فرهنگی یونان بود، به مذاق حکومت نظامی آن کشور خوش نیامد و منجر به محرومیت آنجلو پولوس از حرفه ی روزنامه نگاری شد. او که حالا دیگر حربه ای جز فیلم سازی نداشت، قلموی شاعرانه اش را بر جوهر اندیشه اش زد و آثاری آفرید که به رغم سیاسی بودن، هرگز به زمختی و نیرنگ سیاست آلوده نشدند. فیلم های او چونان اشعاری هستند که استعاره های تصویری را جایگزین استعاره های ادبی محصور بر کاغذ می کنند و تلفیقی از نقاشی و شعر و موسیقی را بر پرده ی نقره ای به رقص می آورند.

او با روش منحصر به فرد و آرامش ذاتی خود و با بهره گیری از مایه های نوستالژیک و وطن دوستانه، زیرکانه سیاستمداران قدرت طلب و سلطه جو را به چالش کشید و در عین حال با استفاده از سکانس های آرام وطولانی نگاه شاعرانه ی خود را به پیرامونش حفظ کرد، این گونه است که سازش ناپذیری مداوم او در عرصه ی سیاست هرگز رنگ شعار زدگی و کلیشه را بر خود نگرفت.

آثار آنجلو پولوس همگی با جوهره ی تراژدی و حماسه و اسطوره ی یونان باستان گرهی ناگشودنی خورده اند. او در تلاش بود که وقایع هستی را در بستر تاریخ و رخدادهای اجتماعی و سیاسی بیان کند و در این میان از هیچ کوششی برای کشاندن بیننده به اعماق تاریخ یونان دریغ نمی کرد. خود او می گفت:

“من از تو انتظار ندارم که بفهمی چه چیزی را می‌خواهم با فیلم‌هایم بگویم؛ من از تو انتظار دارم آن‌چه که روح‌ات از فیلم‌هایم می‌گیرد دریابی. درست مثل یک شعر”

 هم چنین نمی توان از نقش موسیقی ، به عنوان یکی از ارکان اصلی فیلم های او غافل شد، موسیقی ای که گاه تصویر را هم به مدد می طلبد و خود را در رقصهای جادویی دو نفره به نمایش می گذارد.