عصر جاهلیت را نه فقط دورهای از تاریخ، بلکه باید سیر یک رفتار تاریخی و قابل تکرار دانست؛ عصری که سران و صاحبان قدرت به نام خدایان و به کام خود، دستورها صادر کردند و گردنها زدند و به صلیبها کشیدند و قربانیها گرفتند. به بهانه معبود، برای تکریم خود معبدها ساختند و برای آسایه خویش، بر مخالفین تاختند.
امروزه گاهی دور از ذهن مینماید تکرار آنهمه خودخواهیها و خودکامگیها اما، برخی وقایع یادآور آن تلخیها میشوند و تمام آن جنایات را به عینه در دنیای پسا مدرن به تصویر میکشند. فی المثل، خبر محکومیت قاضی سعیدمرتضوی به بهانه آمریت در جنایات کهریزک، ذهن را ناخودآگاه، پس از بررسی اجمالی چند دهه اخیر، به سدههای گذشته پرواز میدهد. بیراه نیست قیاس این اتفاق با رفتار سران جاهلیت! کسانی که برای خود بتها میساختند و برای منافع خویش، دون پایهها را قربانی بتها و تابوهای خود ساخته میکردند.
البته فینفسه و فارغ از هرگونه نیتخوانی، شاید بتوان بر این رفتار دستگاه قضا صحه نهاد اما، با نگاه نقاد و باتوجه به عملکرد و سابقه این بیدادگاه قضایی، بیتردید خواهیم دانست مرتضوی هم مهرهای بود که عمرش به پایان رسیده و باید قربانی شود تا حرمت تابوها نشکند. این نیز اتفاق جدیدی نیست.
هنوز سعیدامامی از یاد ملت نرفته است. کسی که همچون مرتضوی، وقتی تاریخ مصرفش به پایان رسید، باید قربانی زیادهخواهیها و فداییطلبها میشد. همه این قبیل اقدامات و اتفاقات، باید زنگ هشداری باشد برای سایرین! آنهایی که امروز میتازند و فرمان میدهند و شاید مصداق “مست از باده و دیوانه ز بنگ” بتوانشان خواند. یا حتی جای تامل دارد برای عدهای تازه به دوران رسیده که از رنگ و لعاب این مناصب، تن به هر منازعهای میدهند و سپر هر بلایی میشوند.
همهشان باید بدانند این قربانگاه، قربانی بیش از این میطلبد و سپر بلا شدن، شاید روزگاری خوش و خرم برای عبد و معبود پدید آرد اما، هیچ یک از این به ظاهر جان برکفان را گریزی نیست! این قربانیطلب سیرایی نمیشناسد! تنها حکایت، حکایت زمان است که فرا خواهد رسید، با دیر و زود و بدون سوخت و سوز …