می خواهم از احمد صدر، طالقانی ومصدق کبیر بگویم؛ اینان که خوش نامان، ناکام بودند. هر سه هم در آخر عمر سر به عصا و مضطرب برای فردای ایران رفتند. مصدق در تبعید گاهی، که خانهاش بود با عصا و مظلومانه به فردا مینگریست. طالقانی به ظاهر در اوج قدرت در مجلس خبرگان در ۱۳۵۸ سر به عصا نگران ایران فردا بود. در سال ۱۳۹۰، باز احمد صدر حاج سید جوادی سر به عصا نگران فردایی بود که در راه است. اما درد این است که دست به عصا، که سمبل قدرت است، باشی و در موقع سان دیدن آن را در هوا تکانی دهی. مگر آقای خامنهای دست به عصا در هنگام سان دیدن از پاسداران چنین نمیکند؟
اما رابطه این خوش نامان با عصا داستان دیگری است. اینان سر به عصا بودند و غرق در تفکر که فردای ایران چه خواهد شد؟ انگار اینان سر به عصا میزدند که عصای قدرت را مهار کنند.
این سر به عصا بودن روز ۱۵ آوریل در پاریس، در مراسم بزرگ داشت احمد صدر حاج سید جوادی توجهام را جلب کرد. در صفحه اکران پشت سخن رانان در تمام زمان مراسم، تصویر احمد صدر با عصا بود؛ تصویری که مرا به یاد طالقانی خوش نام و سر به عصا در مجلس خبرگان انداخت و بعد به احمد آباد رفتم و مصدق خوش نام سر به عصا را به یاد آوردم.
اما اینان چرا خوش نام هستند؟ در مراسم پاریس همه مخالفان و موافقان فکری، به پاس احترام احمد صدر، کلاه از سر برداشتند و هر کس به زبان خود به وی ادای احترام کرد؛ همان گونه که برای طالقانی و مصدق کردند. تنوع شرکت کنندگان نشان از مقبولیت زندگی فردی میکرد که با باور مذهبی حقوق بشررا پاس میداشت. در باره آن دو بزرگ هم موافقان و مخالفان چنین کردند، چرا که بزرگوارنه و سخت کوشانه چنین زیسته بودند، پس حق داشتند که تکریم شوند.
اما اینان چرا در سعادتمند کردن مردم ناکام شدند، در حالی که آرزویی چنین داشتند ودراین راه جوانی دادند و پایمردی کردند و چون ارغوان درخشیدند و آسمان روشن کردند. چرا زمین ایران زمین را روشنی مستمر نبخشیدند، اگر چه چنین میخواستند؟
برای من آن دو بزرگوار اسطوره دوران جوانی بودند و هستند اما احمد آقا را از نزدیک و در رابطه با همکاری ملی-مذهبیها و نهضت آزادی و موارد دیگر چون کمیته انتخابات آزاد و سالم ومنصفانه در کانون مدافعان حقوق بشر و چند مورد دیگر دیده بودم و با ایشان هم کاری موقت داشتم؛ کاری که البته طولانی و مستمر نبود. در آن دیدارها مشاهده کردم که وی چقدر منصف و دقیق و حتی تشکیلاتی است. او درعین حال بیریا و دریا دل بود. اگر جای منافع ملی یا جمع در میان بود خود را فراموش میکرد. به کسی به خاطر گذشتهاش سرکوب نمیزد، بخصوص اگر میدید که فرد به راه آزادی نزدیک شده است. داد از بیداد میخواست و صدای هر کسی میشد که بر او بیدادی رفته بود. همان گونه که در مورد پرونده قتلهای زنجیرهای چنین کرد.
و اسفا که این همه دریا دلی باشی و آن وقت بر تو چنین ظلم روا دارند. گویی تاریخ ما شده است داستان بنی عباسها که حاکماند و بنی هاشم که مغضوب قدرت.
احمد صدر در دوره ولایت آقای خامنهای دفن شبانه و سرکوب مردم و قتل دختر در تدفین پدرو قتلهای زنجیرهای….. را مشاهده و هر بار هم اعتراض کرد و با این کلام کهای انسانی که در قدرت هستی، من وکیل تو بودم، اگرمن را زندان کردی در ۸۰ سالگی مهم نیست اما این همه بیداد بر همه چرا؟
خلاصه پا پس نکشید و تا آخر برسر ایمان ایستاد. چون همان دو بزرگ، سر به عصا بود و مات به تقویم ایام تلخ در ایران نگاه میکرد، اگر چه ایمانش اجازه ناامیدی به وی نمیداد. اما فراوان، فراوان، انسانها را دیدهام که از این ناکامی ناامید شده و سپر انداختهاند. حال آنکه حرف آنها این بود که تا کی باید ظلم بر عدل بتازد؟ کجای کارما اشتباه است؟ در این باره با مهندس سحابی که حرف میزدم میگفت تلاش کن جواب را پیدا کنی. به هدی صابر که میگفتم، در جواب میگفت: نزدیک بین نشوی، مبارزه طولانی است. و من هنوز در جستوجوی جوابم: کجای کار ما خراب است؟ در دولت محوری است؟ ریشه در نفت زدگی ایران دارد؟ استبداد زدگی ما مانع است؟ ناتوانی در کار جمعی این خوش نامان را ناکام میگذارد؟ مشکل فلسفی ونظری است؟ عجولی قومی- ملی موثر است؟ شاید همه اینها؟
اگر ملت باز به هیجان آید و حرکت کند آن وقت آقای خمینی سر میزند و مشهور میشود و امثال صدر که سالها مبارزه کردهاند ناشناخته میمانند، پس دوباره میشود روز از نو روزی از نو. چاره چیست؟ آیا ما باید اول دموکراسی اجتماعی بخواهیم بعد به دموکراسی سیاسی برسیم؟ راهی که این خوش نامان نرفتند؟
بیگمان احمد صدر بزرگتر از آن است که من از او یاد کنم. یا بالاتر و بلند ایمانتر از آن است که از خدا برایش آمرزش بخواهم. اما در پاسداشت این خوش نامان، وظیفه امثال من این است که راه پیوند خوش نامی و کامیابی را با هم بکاوییم تا بیابیم؛ راه کامیابی ملی ایرانیان را که آرزوی این بزرگان سر به عصا بود. بیگمان میشود این راه رایافت. ایشان مشعل راه آزادی هستند اما نقشه راه را باید خودمان بیابیم.
پانویس:
انگیزه این کوتاه نوشته در مراسم ۲۵ فروردین در بزرگداشت احمد صدر حاج سید جوادی در پاریس ایجاد شد؛ با توجه به فضای مراسم و تنوع چهرههای شرکت کننده در آن. در این مراسم کسانی بودند که تاثیر آنان بربخشی از تاریخ ۴۰ ساله ایران انکار ناپذیر است. اما…………