چند روز دیگر اجلاس سران کشورهای حاشیه بحرخزر در تهران برپا می شود و این می تواند حادثه مهمی برای ما ایرانیان باشد، آن قدر مهم که جای مجامله و شوخی نگذارد. برای این اجلاس قرارست ولادیمیر پوتین به دعوت هشت ساله جواب دهد و به ایران پا گذارد. سئوال من این است که برای چنین قدم رنجه ای ما چه می دهیم. و پیشنهاد مشخصم این است که نمایندگان ایران برای آن که شرمنده تاریخ نمانند امضای هیچ قراردادی را راضی نشوند چرا که در وضعیتی مناسب برای معامله نیستیم و دیگران در وضعیت مناسب تری هستند. این توازن نابرابر با تبلیغات و شعار و خودنمائی به نفع ما نمی شود. چنان که در جریان نیروگاه بوشهر بخت خود را آزموده ایم حالا از تمام مثال های تاریخی اگر بگذریم.
سئوالم از آن جا مایه می گیرد که دیده ایم در همین دو سال، که دولت آقای احمدی نژاد برای دادن زمینه تبلیغات به هوادارانش، در سیاست خارجی گاهی بسیار گشاده دست عمل می کند. مثالش روابط با مصر، مثالش سفر به امارات، مثالش اصرار امروزه برای مذاکره با آمریکا – که هیچ کدام غلط نیست، اما نحوه روبرو شدن ماست که اشکال اساسی دارد، و اگر خلاصه کنیم می شود هیاهو و غوغا در خانه برای شادمان کردن خلق، گردن کج نشستن پیش دیگران در پسله. این از عزت به دورست. ربطی هم به اختلافات مرامی ندارد. منافع کشور را تامین نمی کند چون که حریف این دست را می خواند و گران می فروشد.
پس سئوال از این قرارست که ما چه می خواهیم - به قول مردم دوره قاجار قدم انداز کنیم - ولادیمیر پوتین را که سنگین می آید و دیر آمده است و خوشحالی دولتیان ما از این دیدار ازچشمش نهان نیست. و می توان بدون داشتن چشم مسلح گزارش های سفارت روسیه در تهران را بازخوانی کرد که به کرملین چه نوشته اند از نیاز ایرانی ها به این سفر. که اولین سفر یک رییس کشور بزرگ بعد از بیست و هشت سال خواهد بود.
جلسه هفته آینده دومین باری است که سران کشورهای پنج گانه با هم جمع می شوند دفعه اول سال 1381 بود. در بیست و دو سالی که از فروپاشی عملی شوروی و استقلال جمهوری های آسیای مرکزی می گذرد، یا دست کم در شانزده سالش مدام بر سر تقسیم منافع بحرخزر مناقشه بوده حتی گاهی به سوی مناقشه نظامی هم رفته. آن بار که سران کشورهای حاشیه بحرخزر جمع شدند، ایران از نظر جهانی در بهترین موقعیت سی ساله گذشته اش بود، اما با این وجود هنوز قانعمان نمی کرد سهم زیر سیزده درصدی که می خواستند برای ایران صاحب تمام ساحل جنوب،ی در نظر بگیرند. سعی بر این بود که سهم خود را اگر نه پنجاه در صدی که در گذشته با شوروی بود بیست [یک پنجم به تساوی] قرار دهیم، اما دیگران نپذیرفتند و تفاهم نامه ای امضا نشد. حالا وضع ما از آن زمان هم ضعیف ترست و برای همین معتقدم بهترست پای امضا نرویم.
در این فاصله اتفاق ها افتاده که مهم ترینش قدرت گرفتن دو ضلع ذینفع در بحرخزرست، روسیه و آذربایجان. اگر به خودمان دروغ نگوئیم و تبلیغات خودساخته فریبمان ندهد ما از آن زمان، به دلیل درگیری در پرونده هسته ای و قطعنامه های شورای امنیت ضعیف تر و منزوی تر هستیم. و این دیگران را در مقام باج گیری قرار می دهد. یا دست کم به این فکر می اندازد، البته چنین نیست که جمهوری اسلامی تا به حال هلو بوده باشد که دیگران غورتش بدهند، سخت گلوگیرست. در همین دو سال که معتقدیم پرونده هسته ای به بد جائی رفت اما سرانجام درایت شورای عالی امنیت ملی کار خود کرد و این نقش آخر در مورد مدالیته خوش نقشی بود که ندیدن و نگفتنش از انصاف به دورست. اما به طور طبیعی دیگران در مقام گفتگو با ایران خود را بالادست می بینند. جمهوری آذربایجان را می توان کوچک شمرد که هست، گرچه معلوم نیست با همین معیار آیا دوبی را هم باید کوچک دانست و قطر را که دارند سهام اکثریت صنایع سوئد را هم می خرند. ولی به هر حال اگر قرار باشد باکو با تبریز [عمدا نمی گویم تهران] دماغ به دماغ شود معلوم است که برنده تبریزست، اما در مورد روسیه چنین نیست. روسیه یک قدرت بزرگ جهانی است که از خاکستر شکست استالینیسم و برژنفیسم بلند شده، برخلاف آن که بعضی تصور داشتند با یلیتسین به خاک می نشیند نه که ننشست بلکه به شهادت دشمنانش در حال بازپس گرفتن آن کرسی است که پانزده سالی خالی مانده بود.
اگر کسی جای تردید در ذهنش هست به این آمار توجهی کند. درآمد سرانه روس ها در 1999 کمتر از یکصد و هشتاد و پنج میلیارد دلار بود و حالا در عرض هشت سال 985 میلیارد شده است ،درآمد سرانه شان ماهانه به روبل هزار و پانصد بود و حالا سیزده هزار و هشتصد و ده است، جمعیت 146 میلیون بوده و حالا 141 است، سرمایه گذاری پایه ای در صنایع نفت و گاز صفر بوده حالا سه و نیم تریلیون روبل شده است. بودجه نظامی شش میلیارد دلار بوده و حالا سی و دو میلیاردست در آخرین سال قرن بیستم هیچ میلیاردر نداشت و حالا پنجاه و سه نفر دارد. این ها به معنای داشتن کارنامه درخشانی در حقوق بشر نیست. این ها به منزله خودداری از دخالت در کار همسایگان نیست. این ها به دلیل داشتن دولت حسنه و با اخلاق نیست. فقط به معنای آن است که در بازی قدرت دست بالاتر دارد.
در این شرایط به امضای قرارداد رفتن ، برای همه کسانی که فقط به امروز اندیشه نمی کنند نگرانی ها با خود دارد. نگرانی اصلی هم باید از قضاوت تاریخ و آیندگان باشد. در آن زمان دیگر رسانه های موجود نخواهند بود که به تصور خود سیاه را سفید کنند و دیگر باید حساب پاک باشد چنان شفاف که می دانیم.
ایرانیانی به تازگی از جنگی خونریز باز آمده اند که با همه گفتگوها هزاران جان گذاشتند تا نبازند و هزاران معلول باقی نهادند که هنوز صدای سرفه های دردآگنین شان در گوش جان جامعه طنین اندازست و ضجه دردشان از شیمیائی هائی که به ریه فرودادند به هواستد. و دست کم بیست سال فرصت و ثروت کشور به باد رفت تا جنون سردار قادسیه فروکش کند. پس حق با ماست که نگران باشیم از آن چه در این مغازله و معامله بر سر امضای تقسیم منابع بحرخزر خواهد گذشت. تا پنج سال پیش هم که ایران چنین نبود، کشورهای برآمده از دل شوروی به طفیل ارتباطاتی که با عجله با آمریکا و اروپا جوش دادند در برابر خواست قابل اثبات ایران ایستادند، حالا که دیگر اربابی قدرتمند دارند و با همه تموج ها احساس می کنند در موقعیت ایستائی قرار گرفته اند، سئوال این است که چطور به حق ما راضی شوند.
یکی از درس ها که تاریخ برای ماجراهای حساس به جا نهاده، انتخاب موقع و محل مذاکرات و تصمیم گیری های مهم است.
تهرانی های قدیمی می گفتند عاقل عروس پا به ماه را به تیمچه نمی برد. در این مثل ده ها اشارت هست، مهم ترینش این که چون تیمچه حاجب الدوله وسط بازار بود و از هر طرف تا دهانه های بازار راه کم نبود، زن پا به ماه ممکن بود نیازمند حکیم و قابله شود که در دسترس نباشد.
پس به نظر می رسد عاقلانه ترین کار برگذاری مجلس عقدکنانی است بی تعهد و بی قبول، هم پز اهمیت و مرکزیت ایران را به اروپا و آمریکا دادن و هم منتظر موقعیت زمانی بهتر ماندن.
گاه احساس می شود که برای پایوران سیاست خارجی، کارکردن با روسیه و چین و امثال آن ها که مدعائی در زمینه دموکراسی و ازادی بیان ندارند، آسان تر است. چنان که بارها از زبان مقامات شنیده شده که اگر ایران به خواست های اروپا تن بدهد بعدش آن ها سراغ پرونده حقوق بشر می روند که خواست هایشان در آن زمینه اجرا کردنی نیست. و عجب است که کسی هم قبح این سخن را تذکر نمی دهد. تذکر نمی دهد که چنین استدلالی اصلا چقدر علیه دیانتی است که سنگش را به سینه می زنند.
این پایوران خوب است در عین حال که از فضای کنترل شده و سرد چین و روسیه که رسانه ای مزاحم نیست و افکارعمومی هم رعایت کردنی نیست خوششان می آید در نظر داشته باشند سنگینی فضای حاکم زمانی سنجیدنی است که پای مسلمانان چچن به میان می آید که اصلا صدائی درباره آن ها از تهران نمی شنوند، چه رسد به صدائی به اندازه حمایت از فلسطین. این پایوران خوب است به یاد داشته باشند که در این فضای کنترل شده و منظم در عین حال خرسی خوابیده که رنگش سرخ یا سفید، دستکشش مخملی یا پنبه ای به هر حال خرس است و باید از وی حذر کرد.