کاش من روزنامه نگار ورزشی نبودم. یا اگر قرار بوده شغلم همین باشد در ایران به دنیا نمی آمدم – البته من به پیشانی نوشت و این چیزها اعتقادی ندارم. کاش اینقدر به این اخبار ناامید کننده و اتفاقات بد نزدیک نبودم. مجبور نبودم هر روز خبرهای تلخ شکست و ناکامی ورزشکاران هم وطنم را رصد کنم و درباره آن ها قلم بزنم. اما حالا که هستم، نمی توانم چشمم را روی واقعیت ببندم و فقط بنویسم فلان ورزشکار ایرانی در آستانه رسیدن به مدال ناکام ماند، آن یکی به خط پایان نرسید و یکی دیگر هم در بین شد. مخاطبان خاص یادداشت امروزم ورزشکاران ایرانی هستند که در لندن تلاش خود را کردند اما نتیجه خوبی نگرفتند اُم n نفر n
آقایان، خانم ها سرتان را بالا بگیرید. اگر قرار به خجالت کشیدن باشد باید یک عده دیگر به جای شما خجالت بکشند. ما می دانیم شما تا همین جا هم به پشتوانه غیرتتان پیش رفته اید. ما می دانیم اگر شما یک جای دیگری چشم تان را باز می کردید، الان به موفقیت رسیده بودید. یک جایی که برای تان امکانات فراهم بود. جایی که در آن همه با هم دعوا نداشتند. شاید جایی که مدیران ورزشش این قدر زود زود عوض نمی شدند و هر کدام سازی مخالف قبلی نمی زدند. بیایید نگاهی بیاندازیم به عملکرد ورزشکاران ایرانی در المپیک ۲۰۱۲.
۱ - به پیش از آغاز مسابقات برگردیم جایی که هیچ کدام از 2 جودوکار ایرانی که سهمیه المپیک گرفته بودند، نتوانستند به لندن برسند. رودکی به خاطر مصدومیت و محجوب به دلیل عفونت داخلی. مگر المپیک هدف اصلی تمام ورزشکاران جهان نیست؟ پس چرا باید یک ورزشکار در آستانه بزرگ ترین رویداد ورزشی جهان دچار بیماری شود. “ورزش حرفه ای” تا کی قرار است برای ما در حد شعار باقی بماند؟ رئیس فدراسیون قایقرانی هم در حالی از کار برکنار شد که در جلسه هیات رئیسه فدراسیون جهانی در حال رایزنی برای کسب سهمیه رشته بادبانی بود. با اخراج دنیامالی و از بین رفتن این سهمیه، قایقرانان ایرانی که برای المپیک تمرین می کردند، به خانه هایشان برگشتند.
۲ - در بعضی از رشته ها ورزشکاران ایرانی به لندن رسیدند اما نتوانستند در مسابقه به خط پایان برسند. در دوچرخه سواری جاده زرگری و حقی نتوانستند رنگ خط پایان را ببینند. هر دو نماینده کشورمان به دلیل برخوردباسایر دوچرخه سواران حاضر درمسابقه از ادامه رقابت بازماندند. در پیاده روی ۲۰ کیلومتر هم رحیمیان نتوانست خود را به خط پایان برساند. یعنی اگر مثلاً من هم در این مسابقه شرکت می کرد همین نتیجه را می گرفتم. سوال این است که آیا این دوستان عزیز به اندازه کافی برای حضور در المپیک تمرین کرده بودند یا تمام وقت خود را صرف انتخابات ریاست فدراسیون های دوچرخه سواری و دوومیدانی کرده بودند و درگیر یارگیری های مرسوم شده بودند.
۳ – در چند رشته هم ورزشکاران ایرانی یا آخر شدند یا یکی دو تا مانده به آخر. از سولماز عباسی قایقران روئینگ بگیرید تا مهدی سهرابی دوچرخه سوار. ۱۸ ورزشکار ایرانی پس از اولین مسابقهشان در المپیک از دور مسابقات کنار رفتند. سجاد هاشمی در دوی ۴۰۰ متر بسیار ناامید کننده ظاهر شد و رکوردش بسیار پائین تر از دونده آفریقای جنوبی بود که با ۲ پای مصنوعی در مسابقات حاضر شده بود. در بررسی وضعیت این گروه به کمبود حضور ورزشکاران ایرانی در میادین بین المللی پی می بریم. بیشتر آن ها چوب نداشتن تجربه را خوردند. بی شک می توان با نصف بودجه یک فصل استقلال یا پرسپولیس تمام این ورزشکاران را به چند تورنمنت معتبر اعزام کرد.
۴ – اوج مظلومیت ورزش ایران در المپیک لندن در بوکس نشان داده شد. جایی که داور آلمانی با اشتباه فاحشش مظاهری را مقابل بوکسور کوبایی بازنده اعلام کرد و البته پس از آن برای ۵ روز از قضاوت محروم شد. اگر ورزش ایران در بین مدیران و تصمیم گیران ورزش دنیا جایگاهی داشت شاید این اتفاق ها این قدر راحت برایش نمی افتاد. وقتی کرسی های بین المللی را یک پس از دیگری به دلیل اختلافات داخلی از دست می دادیم باید فکر اینجایش را می کردیم.
وقتی سعید محمدپور وزنه بردار دسته ۹۴ کیلوگرم ایران پس از پنجم شدن مقابل دوربین تلویزیون با بغض میگفت: من در تمرین هم فقط یک بار توانسته بودم وزنه ۲۲۶ کیلوگرمی را مهار کنم، دل تمام مردم ایران به درد آمد. او که نامید و مستأصل بود می گفت از کجا معلوم ۴ سال دیگر دوباره بتوانم در المپیک حاضر شوم. او به بقا در ورزش قهرمانی امیدوار نیست چون می داند در این سال ها نمی تواند به حل معضلات اقتصادی اش امیدوار باشد و مدیران ورزش ایران هم فقط از کسانی حمایت می کنند که مدال المپیک داشته باشند. در خبرها داشتیم که پس از ایتالیا و روسیه بیشترین پاداش برای مدال طلای المپیک را دولت ایران به ورزشکارانش می دهد ؛ ۲۰۰ سکه طلا معادل ۷۵ هزار دلار. یعنی پاداشی به مراتب بالاتر از انگلستان، آمریکا، فرانسه و آلمان. اما آیا بهتر نیست همین پول گزاف پیش از مسابقات بین ورزشکاران تمام رشتهها تقسیم شود تا آنها با فراغ بال بیشتری به ورزش حرفهای بپردازند و هر از گاهی هم پیشنهادهای اغوا کننده آذربایجانیها و قطریها وسوسهشان نکند. وقتی میبینیم ۲ تیم ژاپن وکره در بین ۴ تیم برتر فوتبال المپیک لندن هستند و برای حضور در فینال می جنگند و تیم ما به دلیل استفاده از بازیکن محروم از دور مقدماتی مسابقات اخراج می شود به تفاوت مدیران ورزش ما با آن ها پی می بریم نه ورزشکاران. وقتی مجریان تلویزیون _ البته به غیر از عادل فردوسی پور – در گزارش عملکرد تمام ورزشکاران ایرانی فقط به به و چه چه می کنند و از یک سری جملات کلیشه ای برای تعریف از تمام آن ها استفاده می کنند، چه انتظاری باید از ورزشکاران داشته باشیم جایگاه نقد سازنده در ورزش ایران کجاست. به هر حال از نگاه من تمام این ورزشکارانی که باختند قهرمانند. آن ها در شرایط نابرابر با حریفانشان جنگیدند نه از نظر امکانات، نه از لحاظ آرامش روانی و نه از حیث رفاه اقتصادی آن ها و حریفانشان در یک سطح نبودند. کار همه شان به اندازه کیانوش رستمی و حمید سوریان برای من با ارزش است.
منبع:هفت صبح،شماره ۳۶۶