سردار قاسم سلیمانی؛ سوژه‌ی جدید هنری!

نویسنده
یوسف محمدی

» نیم نگاه

ساختن شهروند نمونه، انسان کامل و اسطوره‌ای با معیارهای حکومتی. این بی‌شک از علاقه‌مندی‌های حکومتی بوده که از ابتدا با چهره و ستاره شدن شخصیت‌ها در هر زمینه مشکل داشته. برای همین در این نزدیک به چهار دهه، حتی رزمنده‌گان جنگ هشت ساله هم هیچ‌گاه به مرتبه‌ی قهرمان شدن نرسیدند؛ مبادا در بزنگاهی پشت حکومت را خالی بکنند، به سمت مردم بلغزند و تبدیل به محرکی برای حرکتی بشوند. حالا اما، از هر طرف که نگاه بکنید، از زیرزمین‌هایی که کلمات بی‌مجوز را رپ می‌کنند تا برنامه‌ی رسمی صدا و سیما یک اسم مدام تکرار می‌شود. اسمی به عنوان شمایل یک قهرمان و اسطوره. کشوری که ظاهرا در موقعیت صلح قرار دارد و درگیر جنگ مستقیم نیست، از قهرمان خود که یک سردار نظامی است، پرده برمی‌دارد؛ سردار قاسم سلیمانی.

 

قسمت یک- اسطوره‌ی جوانان تی‌شرت‌پوش

شبکه سه سیمای جمهوری‌اسلامی برنامه‌ی جوانانه‌اش را روی آنتن دارد. برنامه‌ای که میزبان ورزش‌کاران و هنرمندان است و در مصاحبه‌ها‌ی‌ش سعی دارد از آن‌ها الگویی بی‌خطر برای مخاطبان بسازد. برنامه‌ی ویتامین سه. مجری برنامه علی مرادی رو به دوربین در حالت خبردار ایستاده. پشت سرش، روی ال‌سی‌دی، تصاویر رهبر جمهوری‌اسلامی پخش می‌شود. روی تن‌پوش مجری اما که لباسی بی‌آستین است، که پوشیدن‌ش در محیط کاری صدا و سیما جزو ممنوعه‌هاست، تصویری حک شده؛ تصویر قاسم سلیمانی. سردار سپاه. تولد سردار است و این هم جشنی برای کسی که مجری برنامه از او، به عنوان اسطوره‌ی جوانان ایران یاد می‌کند و برای کادوی‌ش از مخاطبان طلب صلوات و کف مرتب می‌کند و بعد می‌گوید با افتخار اعلام می‌کنم که او اسطوره‌ی خودم هم هست و بعدتر هم با یک “به کوری چشم کسانی که نمی‌توانند ببینند” ختم جلسه‌ی اسطوره‌سازی روی آنتن را اعلام می‌کند و به حالت سابق برمی‌گردد؛ خبردار با تی‌شرتی که تصویر سردار سلیمانی به روی‌ش است. القاب و عناوینی که به کار برده شده، به سوی مخاطبان حرکت می‌کند، بل‌که در اذهان‌ ته‌نشین بشوند؛ “خدمت‌گزار ملت”، “سرباز ولایت”، “سردار امنیت” و …

 

قسمت دوم- نامه‌ی رپر به سردار

رپری که تا چند سال پیش در دوبی زنده‌گی می‌کرد، عکس‌ خودش را در کنار بطری‌های مشروب و دلبرکان به هیچ عنوان غم‌گین در فیس‌بوک می‌گذاشت و دست‌ش هنوز تابلو خال‌کوبی و تتو است، یک‌باره به ایران برگشت و بعد از “چند جلسه‌ی دوستانه با نیروهای امنیتی” – به نقل از خودش- تصمیم گرفت “پسر خوبی” بشود. ابتدا به رهبر نامه نوشت و بعد که مجوز نرسید به سراغ سردار رفت تا اسطوره‌ی جوانان ایران را با همان لحن زیربازارچه‌ای و خاکی خطاب بکند و بنویسد “حاج قاسم پرچم‌ت بدجوری بالاست سلطان”. سرباز ولایت ِ روی آنتن، در حوالی فیس‌بوک و رپ و زیرزمین، سلطان خطاب می‌شود تا افتخار مردم ایران مثل عملیات‌ نظامی، این‌جا هم مرزها درنوردیده باشد. تصویری که تتلو از “سلطان” در نامه‌ی کوتاه‌ش می‌سازد یک مرد جنگی است که به سرباز نیاز دارد. سربازی که می‌تواند یک رپر مطرود و بی‌مجوز هم باشد که به گفته‌ی خودش روزی چهار ساعت ورزش می‌کند تا بدن‌ش آماده باشد و بتواند پا به پای سردار بجنگند. جنگی که البته در روشنی خبری از آن نیست و سردار ِ در سایه، حتما به سربازهای گم‌نام‌تری از رپری با یک میلیون لایک فیس‌بوکی احتیاج دارد.

 

قسمت سوم- از سردار سینما به سردار جنگ

ابراهیم حاتمی‌کیا که حالا تام و تمام متعلق به نظام شده و بر کج‌روی‌های ناخواسته‌اش، مثل ساخت فیلم “گزارش یک جشن”، گرد فراموشی نشسته، در مراسمی که موسسه‌ی وابسته‌ به سپاه برای‌ش برگزار کرده و خود را سوار بر موتور سیکلت به آن رسانده، یادی از سردار سلیمانی می‌کند و می‌گوید “خاک پای او هم نیستم!” برای آشنایی کامل‌تر با این رابطه‌ی مرید و مرادی باید به کمی عقب‌تر بازگشت. به نامه‌ی سردار جنگ به سردار سینما و ستایش و پاس‌‌داشت فیلم “چ”؛ نامه‌ای که باعث شد حاتمی‌کیا مهر تایید لازم را برای روایت‌ رسمی‌اش از چمران بگیرد و بعدها به این‌که قاسم سلیمانی به فیلم‌ش نظری انداخته، افتخار بکند. حاتمی‌کیا اما بیش‌تر از همه تصویر و نقش سردار را تکمیل می‌کند و می‌گوید “خجالت می‌کشم که در سوریه نبودم” و بعدتر برای خود آرزوی رست‌گاری دارد که “دعا کنید در بستر نمیرم.” دعایی که شاید معنای‌ش در رکاب بودن سردار است. رکابی که البته از حاتمی‌کیا تا تتلو بخش فرهنگی و تبلیغاتی‌اش را عهده دارند و احتیاجی هم به حضور در میدان نبرد با بدن آماده نیست.

 

قسمت چهارم- در جنگ با اعراب

خبر تجاوز به زائران ایرانی در عربستان که همه‌گیر می‌شود، جنگ جمهوری‌اسلامی با حکومت سعودی در یمن که از پرده بیرون می‌آید و وقتی بازی‌کن تیم پرسپولیس بعد از گل زدن به نماینده‌ی عربستان، با شادی سربریدن را تقلید می‌کند؛ آتش جنگ عجم و عرب شعله‌ورتر می‌شود. این‌جا، جایی‌ست که سایت‌های رسمی با دیپلماسی و سیاست بر آتش می‌دمند و آن‌سوتر در شبکه‌های اجتماعی مردم خشم‌گین شایعه پخش می‌کنند، جوک می‌سازند و به جنگ قومی و نژادی می‌روند. در این آشوب بی‌فرجام، برای تحریک بیش‌تر به مبارزطلبی رپ‌گونه هم احتیاج است. پس یک رپر تقریبا گم‌نام به اسم “بهزاد پکس” قطعه‌ای به نام “عرب‌کش” منتشر می‌کند تا “کوروش بزرگ” را به جنگ “عرب‌ها” ببرد و “لشکر هخامنشی” بسازد و در صدر این ارتش هم نام “سردار سلیمانی” را بیاورد. سرداری که در یک قطعه‌ی رپ، نه برای منافع حکومتی که برای خنک کردن دل ملتی به جنگ اعراب می‌رود تا لرزه بر تن‌شان بیندازد. رپر کلمات را این‌طور انتخاب می‌کند “گربه وحشیه دنیا رو ببین حرفشه همه‌جا؛ قاسم سلیمانی رو داره که یه ارتشه همه‌جا” بهزاد پکس است که بعد از ابراهیم حاتمی‌کیا تصویر را بازتر می‌کند. ارتش تک‌نفره سردار که در همه‌جا، از سوریه تا یمن و عراق و بعدتر هرجا که لازم باشد، حضور دارد. البته حضوری که بی‌شک دلیل‌ش بسط و گسترش فرهنگ کوروش هخامنشی در برابر “اعراب مسلمان” نیست.

 

قسمت پنجم- بسیج هم بالاخره وارد می‌شود

چهره‌های غیرموجه از دید جمهوری‌اسلامی آرام آرام کنار می‌روند. حاتمی‌کیا به ساخت پروژه‌ای جدید با بودجه‌ی میلیاردی دیگری فکر می‌کند و بالاخره جا برای حضور بسیج هم باز می‌شود. جایی به فراخی اخبار ساعت دو شبکه اول سیما که رسمی‌ترین و مهم‌ترین بخش خبری است. جایی که اختصاص به خبرهای مهم سیاسی دارد و معمولا اخبار مربوط به هنر و فرهنگ را پوشش نمی‌دهد. اما ناگهان، این‌بار، خبر شروع ساخت مستندی از سردار قاسم سلیمانی، بر صدر اخبار می‌نشیند. فیلم‌ساز بسیجی که موهای بلند بر شانه دارد و اورکت آمریکایی بر تن، سید سعید حسن‌پور است. بی‌کارنامه‌ای از قبل در هنر و بی‌نامی آشنا در فرهنگ. کسی که می‌گوید برای ساخت این مستند نه نهادی به او کمک کرده، نه سفارشی در کار بوده و ساخت این اثر، فقط و فقط، ایده‌ی شخصی اوست. ایده‌ی شخصی‌ای که یک‌باره تبدیل به خبری از اخبار ساعت دو بعدازظهر شبکه‌ی یک می‌شود. بخشی که مسئولان نظام از جمله سردار سلیمانی مخاطبان‌ش هستند.

 

قسمت ششم- سردار ِ عارف

بعد از انتشار این خبر، سردار سلیمانی در شمایل عارف‌مردی وارسته خطاب به فیلم‌ساز بسیجی نامه می‌نویسد و می‌گوید راضی به ساخته شدنی فیلم درباره‌ی شخصیت خودش نیست. سردار می‌نویسند “حقیر یک سرباز پر از ضعفی هستم که اگر لطف خداوند سبحان شامل نمی‌شد معلوم نبود به هیچ یک از توفیقات عمرم نائل می‌شدم البته نسبت به هر آنچه در شبکه مجازی در مورد حقیر می‌گذرد به شدت اعتراض دارم و بخشی از آن را غلو و غیر واقعی و خلاف مصالح سیاسی و امنیتی کشور می‌دانم و بارها به مسئولین مربوطه در کشور عرض کرده‌ام.” اعتراضی که ادامه پیدا می‌کند و در پایان متن، ختم به اعتراض علیه ساخت چنین مستندی می‌شود تا یک روز بعد مستندساز بسیجی، در نامه‌ای از سردار عذر بخواهد و بنویسند “بنده با توجه به مظلومیت جبهه مقاومت و فقر رسانه‌ای که در این عرصه وجود دارد قصد داشتم با ساخت فیلمی سینمایی تلاش کنم تا در حد امکان و توان خود در این وادی کاری را هرچند کوچک انجام داده باشم.” و در آخر برای به دست آوردن “لب‌خند رضایت سردار” حاضر می‌شود که فیلم‌نامه‌اش را “براساس خواست سردار تغییر بدهد.” تا سردار سلیمانی دوباره وارد وادی هنر بشود و بعد از تکریم فیلم “چ”، مشاوره دادن به سریال در دست ساخت “صدام”، چارچوب فیلم‌نامه‌ی یک مستند را مشخص بکند.

در پایان این روایت، که به سبک فیلم‌های هالیوودی قسمت به قسمت پیش می‌رود و هربار چهره‌ای نو از قهرمان می‌سازد، باز آن‌که بر صدر است، سردار قاسم سلیمانی است که بعد از حضور در مرزهای نظامی، پشت سنگر هنر هم قرار گرفته تا نقش قهرمان را بازی می‌کند. او که در اینترنت تی‌شرت‌هایی با تصاویرش به فروش می‌رسد، قرار است که “رمبوی اسلامی” باشد. شخصیتی فراگیر و جذاب که در آن واحد می‌تواند رپر غیرمجاز و بسیجی مستندساز را جذب و جلب خود بکند و به قول مجری برنامه‌ی ویتامین سه اسطوره‌ی جوانان ایران است. اسطوره‌ای جنگی در زمانی که ظاهرا زمان صلح است و وقت مذاکره و نرمش قهرمانانه.

 

لینک‌‌های مربوطه

فیلم سخنان حاتمی‌کیا درباره‌ی سردار سلیمانی

نامه سردار سلیمانی به فیلمساز بسیجی

پاسخ فیلمساز بسیجی به سردار سلیمانی

لینک ترانه بهزاد پکس

نامه تتلو به قاسم سلیمانی