شاید این نیز از شگفتی های سیاست در کشورهایی نظیرِ ایران است که به جای پرداختن به علوم و ضوابط سیاسی در معادلات سیاست، مردم و مسولان مشغولِ حل و فصل وبحث در مورد رمالی و کف بینی و نقش اجنه ها در سیستم تصمیم گیری و نظام تصمیم سازی سیاسی می شوند.
دنیا سرگرمِ کشف و پیشرفت علم سیاست و تقویتِ نقش آفرینیِ مردم در امور سیاسی است و دلایل شکست ها و بحران های سیاسی را نیز در دل خود جامعه و نهاد تصمیم ساز کنکاش می کند ما سخت سرگرم کشف و کنکاش در ادبیات جدید دولت و نظام حاکم در امور کف بینی وجن زدگی هستیم و در این رهگذر غافل مانده ایم که این خود راهی برای برون رفت از بحران سیاسی به وجود آمده در چند دهه ی اخیر و به خصوص دو ساله اخیر است و دعوای به وجود آمده بر سر دولتِ اجنه ها و نهاد رهبریِ مخالف با لشکرِ اجنه ها، نوعی فرافکنی از تمامی فساد و فاجعه ی به وجود آمده در همین دو ساله ی بحران است. یعنی آنگاه که جهان منتظرِ نقش آفرینیِ سیاست مداران ایران در دستگیری و پیگیری قضاییِ عاملانِ بحران انتخاباتی کشور و کشته و زخمی و زندانی شدنِ هزاران شهروند معمولیِ معترض است، به جایش خبر دستگیریِ جن گیران و رمالان بر صدرِ اخبار ایران و جهان می نشنید و عاقبت هم رمالِ بیچاره می شود مقصر اصلیِ ناکارآمدی و فاجعه ی به بار آمده در ایران.
اینگونه نیست که دستگیری رمال و وابستگانِ رمالانی که به کابینه ی احمدی نژاد نزدیک بوده اند نقشی درحذفِ یک جریان بی هویتِ سیاسی نداشته باشد و این امر فارغ از معادلاتِ جاری میان محافظه کاران ایران رقم خورده باشد اما ساده انگارانه است که بپنداریم موجِ اخیری که به راه افتاده است راهی برای بهبود و برون رفتِ مردم ایران از بحران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی باز کند و بالاخره منجر به سقوطِ یکی از طرفین و در نهایت پیروزیِ مردم شود.
چرا که از قضا اینبار سیستم قضایی ایران با دستگیریِ یک رمال و بیش از بیست تن از همراهان مرتبط، اتفاقا انگشت بر نقطه ی حساس بخشی از جامعه گذاشت که در قاموس آن بخش از جامعه و مردمِ معمولی اش هنوز رمالی و کف بینی از یک سو و توسل به استخاره و پیشگویی در دیگرسو آنگونه که باید مورد تردید نیست.
نقد جامعه همیشه دشوار است خاصه آنکه با دولتی مواجیم که در بسیاری از مواقع سوار بر جهل بخشی از جامعه می شود و از باورهای غلط سنتی و در برخی موارد مذهبیِ مردم برای پیشبرد اهدافِ خود بهره می جوید. در فضای سیاسیِ ایران احمدی نژاد و مشایی به تنهایی از جمله کسانی نیستند که به پیشگویی و رمالی و ارتباط با اجنه ها باور دارند و ترجیح می دهند برای پیشبرد اهداف خود دست به دامانِ رمالان و کف بینان شوند. هستند مردمی که به جای مشارکت سیاسی و اتکا به قدرتِ مردم در تغییر نظام سیاسی هنوز به معجزه و رمالی و نفرین و دعا بدون هیچ کنش سیاسی باور دارند و نقشی نو درانداختن در فضای سیاسی و یا برانداختن دولت های بیمار را بی فایده و یا ناممکن تعریف می کنند و در ورطه ی بی تفاوتی می افتند.
اگرچه تفکر سیاسی در عهد باستان و در غرب از یونان آغاز شد اما علم سیاست به عنوان یک رشته آموزش عالی در صد سال گذشته رشته و رشد یافت و پیش از آن شاید توجه پیگیرانه سیاست تنها در انحصار شهریاران و سیاستمداران و فیلسوفان وحقوقدانان بود و در این میانه مردم در امور عمومی نقشی آنگونه که باید نداشتند اما اینک در عرصه های جهانی شاهدیم که نقش مردم حتی در نظریه پردازی های سیاسی هم پررنگ تر می شود ولی متاسفانه در ایران و برخی کشورهای مشابه مردم در سیاست همیشه خود را قربانیان ساده دل و فریب خورده ای تعریف می کنند که عرصه را به سیاستمدارانِ بی اخلاقِ خویش باخته اند. این شاید به هیمن دلیل ساده است که بخشی از جامعه منافع طبقاتیِ خود را در در گروی پیروزی این گروه یا آن گروه تعریف می کند در حالی که اگر مردم در روحیه و باور خود تغییری ایجاد نکنند کماکان در پشت عبارات اخلاقی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی و شعارها و وعده هایی که سیاستمداران در بزنگاه های مختلف سیاسی می دهند کماکان قربانی خواهند شد و فریب خواهند خورد.
با همین توصیف شاید در یک فصل، یک بخش از جامعه خرسند شود که بالاخره احمدی نژاد و مشایی و کسانی که به جای تشکیلِ کابینه ی علمی و منطقی و کاربردی ، تن به شیوه های رمالی و کف بینی در شکل گیریِ سیاست های یک دولت داده اند، از سوی نهاد رهبری تضعیف و منزوی شدند. شاید بخشی از جامعه خرسند شود از حرف های آن مدافع رهبری که برای تضعیفِ احمدی نژاد گفته است که حتی همسر رییس دولت هم بر او حرام خواهد بود اگر که آیت الله خامنه ای حکمِ طلاقِ وی را صادر کند. شاید این بخش از جامعه به دلیل نوع ادبیات احمدی نژاد در آن مناظره انتخاباتی که وی همسر آقای موسوی را مورد اهانت قرار داده بود اینک از مورد اهانت قرار گرفتن روابط شخصیِ و خصوصی احمدی نژاد در حریم خانوادگی خرسند است و این خرسندی نیز با توجه به زخم هایی که دولت و در واقع تفکر احمدی نژادی بر پیکره روابط خصوصی و اخلاقی شهروندان وارد کرده است تا اندازه ای قابل درک است. بنابراین صرف نظر از آن بخشی که انتقادات شان مشخصا متوجه ی این نوع تفکر ارتجاعیِ ورود به حریمِ خصوصی افراد است، شاید بشود گفت آن دسته از خوشحالی هایی که مربوط ترویجِ روحیه ی تحقیرِ افراد با استفاده از اظهاراتِ افراد معلومِ الحالی که یک شبه فرمان طلاق همسر رییس دولت را صادر می کنند را عمری دراز نخواهد بود اگر کسی برای “تغییرِ این روحیه” تدبیری نکند.
به تعبیر گنجی نزاعِ کنونی بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی صورت/لعابی دینی به خود گرفته است و طرفین نه تنها لشکرهای زمینی، که لشکریان موجودات رازآلود را به جبهه ی نبرد وارد کرده اند اما مرز ظریفی وجود دارد تا دامنه ی این نزاع جامعه را به خود آلوده نکند و مردم نیز مشی و منش مقاماتی که با هم گلاویز شده اند را مشق نکنند.
در جامعه ای زندگی می کنیم که همان روحیه ی معروفِ احمدی نژاد در مناظره انتخاباتی؛ “ بگم؟ بگم؟” عوض نشده است و هر یک از ما خروار ها ناگفته از دیگری را در پستو نگاه می داریم تا در بزنگاه های ضروری بر رفیق و رقیب بتازیم و تحقیر و زمین گیرش کنیم.
در عصری زندگی می کنیم که ستارهشناسان بیش از صد و پنجاه سیاره را خارج از منظومه ی شمسی کشف کردهاند که بر گرد ستارههای دیگری میچرخند و ستارههای بسیاری کشف شده است که به دور خود مدارهایی دارند که به دور آنها نیز سیاراتی در حال گردش هستند اما هنوز علایق و سلائقِ بخش هایی از جامعه بر مدار خویش می چرخد و به سراغ طالع بینانی می روند که هیچ اطلاع از پیشرفت علوم و نجوم ندارند. ، هنوز بازار طالع بینان و کف بینان داغ است و از عرصه های مجازی و اینترنتی و نیز تلبیغ می کنند برای تعبیرِخواب و طالع بینی و فال ازدواج و فال قهوه و کف بینی و عدد شناسی و تاروت وئی جینگ و غیره و غیره که کم هم نیستند. حکومت کردن بر چنین روحیه ای دشوار نیست. آنچنان که حکومت کردن بر مردمی که از توهین به همسر احمدی نژاد خوشحال می شوند تنها به این دلیل که او روزی به همسر موسوی توهین کرده بود در حالی که موسوی آمده بود تا این روحیه را عوض کند.