داریوش مهرجویی و خوش رقصی؟
سینمای ایران و یا به روایتی سینمای جمهوری اسلامی، بنا به تعریف و مشاهده سینمایی تماما دولتی ست؛ چه جملگی فیلم ها می بایست از وزارت ارشاد حکومتی اجازه ی ساخت بگیرند و تشکیلات فنی هم غالبا از طریق ارگانهایی تهییه می شود که زیر نظر مستقیم این وزارتخانه به فعالیت می پردازند. همین است که سینمای “ مستقل ” آن طورها که در غرب رایج است در سینمای ایران نمی تواند محلی از اعراب تعریف داشه باشد. با این توضیح کوتاه که صد البته ناگفته هم پیدا بود، می توان از هر فعالیت سینمایی در ایران به گونه ای همراهی با دولت را برداشت کرد.
در این میان بحث عدم مشروعیت دولت ( دول) جمهوری اسلامی ( لااقل برای ارائه ی کار هنری) موضوعی ست که در طی سه دهه ی جمهوری اسلامی از دیرباز محل گفت و گو میان مردم و سینماگران بوده. طیف وسیعی از اهالی هنر به دلیل رضا نبودن با همراهی حکومت در همان سالهای اولیه ی انقلاب اسلامی از گردونه ی فعالیت اجتماعی کناره گیری کردند و بسیاری دیگر هم بعد ها و در طی سالیان، به جمع ناراضیان پیوستند.
در این میان بحث عدم همکاری با سینمای دولتی طی سالهای گذشته و در واکنش به حوادث پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری رواج بیشتری پیدا کرد. بسیاری از اهالی سینما در اعتراض به پایمال شدن حقوق انسانی و سرخ شدن فرش خیابان از خون جوانان ایران، از فعالیت سینمایی کناره گیری کردند.
هم آن روزها بود که بحث “تحریم” جشنواره ی فیلم “فجر” که به روایتی بزرگترین و پر زرق و برق ترین جشنواره ی حکومتی ایران به حساب می آید هم نقل محافل خبری شد. جعفر پناهی، رخشان بنی اعتماد و گروه دیگری از سینماگران هم بر این تحریم مهر تایید زدند و با شرکت نکردن در این جشنواره، به گونه ای اعتراضاشان را اعلام کردند. اهل قوم، نامه و اطلاعیه نوشتند و تحریم لااقل در سطح یک موضوع فکری و یک حرکت اجتماعی به صدر اخبار آمد.
در این میان، کار هیچگاه به تعطیلی جشنواره نکشید، چه ظاهر تر از خورشید تابان است که بسیاری از فیلمسازان به چشم حرفه و “در آمد” به این مقوله نگاه می کنند و گروه دیگری هم دل در گرو رای حکومت دارند و به اصطلاح اهل سیاست، حق الحکومه به حساب می آیند. با این وجود اما نبود نام های بزرگی که در این سالها به جشنواره رونق و اعتبار می داد، باعث شد تا این جشنواره در سال های پیشین سوت و کورترین دوره های خود را تجربه کند.
در بحبوحه ی این بگیر و ببندها هم، دلخوشی اهل حکومت تنها به راضی شدن برخی نام ها محدود می شد تا این جشن حکومتی از تک و تا نیفتند. هر ساله بودند عده ای از سینماگران ( شاید ) درجه اول که هر یک در برابر دریافت قولی و شاد شدن جیبی تن به همراهی جشنواره دادند و شوربختانه از قطار هنرمندان مردمی جدا شدند.
بحث تحریم اما در جشنواره ی سی و یکم جدی تر از همیشه دنبال شد. تعطیلی خانه ی سینما و نامه ی اعتراضی این نهاد مستقل در تهدید به تحریم جشنواره؛ کوچ بسیاری از سینماگران طراز اول طی دو سال گذشته؛ ورشکستگی اقتصاد سینما بنا به احکام سیاست های کلان حکومت و خواسته ی عمومی جامعه در عدم همراهی هنرمندان با حکومت زور و جور باعث شد تا بیشینه ی سینماگران درجه اول نه فیلمی بسازند و نه ( به طبیعت نبود فیلم ) در این جشنواره شرکت کنند. به فهرست امسال که نگاه می کنی نه نامی از سینماگران شناخته شده پیداست و نه حتی رد پایی از چهره های مذهبی اهل سینما.
نمونه اش احمد رضا درویش، که گویا فیلمی ساخته باب زندگی امام سوم شیعیان؛ اما حاضر نشده در جشنواره امسال شرکت کند. روابط عمومی فیلم، نامه ای نوشته و تایید کرده که فیلم از لحاظ فنی کاملا آماده بوده، اما بنا به دلایلی در جشنواره شرکت نمی کند تا به قول معروف بعد ها دیگر حرفی در این زمینه باقی نباشد.
کیومرث پور احمد هم مصاحبه ی جالبی کرده. خودش گفته که یکی از مسئولین پیغام داده بیا و فیلم بساز و من هم قبول کردم. گفته، فیلم نامه نوشتم و فرستادم، معلوم نیست به کجا رفت و چه شد؛ تنها گفتند این فیلم نباید ساخته شود. آخرش هم ( شاید به کنایه) به دیگران این طور طعنه زده که من فیلمسازم و “ خوش رقصی ” بلد نیستم.
در این هیاهو اما تنها چهره ی قدیمی امسال داریوش مهرجویی ست که علاوه بر شرکت در جشنواره، دیگران را هم پند داده که “ اهالی ” سینما باید برای برگزاری با شکوه جشنواره ی فجر، “ اختلاف ” ها را کنار بگذارند. گفتار و کرداری که بیشتر از آنکه بوی عشق به سینما و تحمل مشقات کاری بدهد و یا حتی حسرت غم نان درش پیدا باشد، حال و هوای خدمت به اهل حکومت دارد و میل به بازار گرمی ایشان و یا شاید هم به تعبیر پوراحمد، هم آن تنها “ خوش رقصی ” باشد و لاغیر.
آقای مهرجویی که همین چند سال قبل با فیلم “علی سنتوری خبر ساز شد و برای اکران فیلمش، تن به سانسور فیلم نامه ی تایید شده داد و حتی نام فیلم را به “سنتوری” تغییر داد تا عنوان فیلم هم تقدس قبای آقایان را زیر سوال نبرد؛ لابد در خاطرش مانده که با این همه رضایت و تن دادن به حرف زور، باز هم شاهد پایین آمدن فیلم با مجوزش از پرده ی سینماها بود.
آقای مهرجویی لابد لااقل در برابر شعور و درک خودش می داند که آنها که او “اهالی” سینما نامشان می کند، امثال امیر نادری، پرویز صیاد، ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی، محسن مخملباف، ناصر تقوایی، رخشان بنی اعتماد، بهمن قبادی و بسیاری دیگر را هم شامل می شود و دیگر لابد باز هم می داند که آنچه او “اختلاف” ش نام می کند، به جمله ای در فیلمنامه یا پلانی در فیلم خلاصه نمی شود که همت مردانه ای بطلبد برای از میان برداشتنش. آقای محترم! آنچه شما “ اختلاف” نام می کنید بسیار گسترده تر از آن است که “ اهالی ” سینما بتوانند با فراموشی اش، همه به دور یک سفره بنشینند.