با پا گرفتن ناگهانی یک دولت اسلامی تروریست در عراق، اغلب به یک نکته کمتر توجه می شود و آن شکست قاسم سلیمانی، فرمانده استراتژیک سپاه پاسداران ایران است. ایران اکنون در مرزهای خود با خطرجدی بی ثباتی روبروست.
بیشتر نظرات درباره وضعیت عراق حول اشتباههای آمریکا و خطرات بالقوه برای منافع آمریکا میگردد. اما شاید میباید نزدیکبینی ملی خود را کنار بگذاریم و ببنیم حوادث اخیر برای ایران با بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر مرز خاکی با عراق چه معنایی دارد. تصویر خوشایندی نیست.
درک هاروی، تحلیلگر اطلاعاتی عراق که اکنون در دانشگاه فلوریدای جنوبی درس میدهد میگوید: “نحوه اداره امور توسط سلیمانی در سوریه و عراق باعث شده واکنش سنیهای عرب تبدیل به افراطگرایی شود. او نتوانست ضمن حفظ منافع ایران اعتدال ایجاد کند. همراهی او با افراطگرایی در سوریه منجر به افزایش تهدید شده است. عدم اجازه او به روند ایجاد اعتدال و بازی دادن گروههای دیگر در دولت المالکی، شرایط مساعدی را برای دولت اسلامی و دیگران فراهم آورد.”
قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران است.
شوربختی سلیمانی در این است که او تبدیل به نوعی شخصیت آیینی در میان کسانی شده که از نیروی قدس پیروی میکنند. به نظر میرسید او میتواند محافل مرتبط با فرماندهان رقیب را اداره کند. اما دیگر اینطور نیست.
از نقطهنظر ایران، اعلام تشکیل خلیفهگری اسلامی در شمال غربی عراق، یک جنبه فاجعهآمیز دارد. ایران در حال حاضر سعی دارد متحدان عراقی را برای حفاظت از فرودگاه بغداد در مقابل شورشیان سازماندهی کند. ایران که شاهد فروپاشی ارتش آموزشدیده توسط آمریکاست، به شبهنظامیان شیعه تحت آموزش قاسم سلیمانی روی آورده. اما این وابستگی به شبهنظامیان تنها پتانسیل خشونت را عمیقتر میکند. در واقع شاید این همان واکنش قطبی باشد که دولت اسلامی امید به ایجاد آن داشته است.
یک جنبه فاجعهآمیز دیگر از اقدامات سلیمانی این است که ظهور دولت اسلامی، استقلال کردستان را سرعت بخشید. پس از فروپاشی نیروهای دولت عراق در موصل و تکریت، کردها به سرعت به سمت غرب رفتند و کرکوک و میدانهای نفتی آنرا اشغال کردند. مسعود بارزانی رهبر کردها خواستار برگزاری رفراندوم برای خودمختاری کردستان شده و نخستوزیر اسرائیل پیشاپیش از کردستان مستقل حمایت کرد. یک کشور کرد میتواند کردهای ایران را که حداقل ۱۰ درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند تحریک کند و باعث بیثباتی داخلی شود.
متاسفانه برای سلیمانی، بهترین شانس برای نگه داشتن کردستان در خاک عراق این است که نفوذ شیعیان در آینده کشور فدرال عراق را کاهش دهد. همچنین بهترین راه برای سرکوب دولت اسلامی این است که جنگجویان قبایل سنی و حامیانشان در عربستان را تقویت کند. این برای سلیمانی یک وضعیت باخت، باخت است.
فرزان ثابت در وبلاگ “war on the rocks” مینویسد، رئیس نیروی قدس ترجیح میداد در عراق و سوریه یک “ردپای کمرنگ” داشته باشد و از طریق واسطههایی همچون حزبالله لبنان و شبهنظامیان شیعه عراق فعالیت کند. اما این دیگر کافی نیست. او مینویسد: “تشکیل یک کشور سنی متخاصم در مرزهای ایران میتواند به دشمنان منطقهای فرصتی عالی برای بیثبات کردن مرزهای غربی این کشور بدهد.”
امید سلیمانی برای اینکه ایران به عنوان یک کشور شیعه و پارسی در مقابل جهان سنی و عرب دیده نشود نیز از بین رفته است. سلیمانی سعی داشت این ترکیب سکولار را با اتحاد مسیحیان در لبنان، علویها در سوریه و سنیها در قلمرو فلسطینیان، ایجاد کند. کریم سجادپور از بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل میگوید: “کاری که آنها در سوریه و عراق کردند، ایران را به عنوان یک قدرت فرقهای نشان داد. سلیمانی بازتاب فرهنگ سیاسی ایران است که اعتقاد دارد مصالحه نشانگر ضعف است و تمایل به ارجحیت تاکتیک در برابر استراتژی دارد.” این فرهنگ سرکش است و اکنون به صخرههای دولت اسلامی برخورد کرده است.
این تحولات در زمانی صورت میگیرد که مذاکرات هستهای ایران به نقطه حساس خود در وین رسیده است. باید گفت که ایران نسبت به چند ماه قبل دست ضعیفتری را بازی میکند.
منبع: واشنگتن پست - 3 ژوئیه 2014