نگاه

نویسنده

نگاهی به فیلم “بازنشسته ها” ساخته محسن ربیعی

تصویری خام از قشری خاص!

 

نویسنده و کارگردان: محسن ربیعی، مدیر فیلمبرداری: اسماعیل آقاجانی، صدابردار: کامران کیان ارثی، طراح صحنه و لباس: آبتین برقی، طراح گریم: حسین یزدی، برنامه ریز: عاطفه باقری، دستیار اول کارگردان: فریاد بابایی، تهیه کننده: مهدی احمدی، سرمایه گذار: داریوش بابائیان، محصول: موسسه فرهنگی شکوفا فیلم.

بازیگران: فتحعلی اویسی، مریم امیرجلالی، یوسف صیادی، آرام جعفری، کاظم افرندنیا، خسرو امیرصادقی، مهدی احمدی، محمد امیرصادقی.

خلاصه داستان:

اسد که به تازگی بازنشسته شده است، به دلیل سرزنش های مکررهمسرش تصمیم می گیرد تا شغل جدیدی برای خود پیدا کند. همین امرباعث جستجوی اودرشهرمی شود. تصمیم اوبا حوادثی همراه است که زندگی شخصی اش را دچارتغییرمی کند.

بارها، به صورگوناگون، سینما به عنوان شکل وقالبی عمیق برای ارتباط شناخته شده است. سینما همچون ابزارهای پالایش وپاکسازی یا برآورد آرزو است، وزمینه ای برای تجربه وآزمون اجتماعی، ویک مایه ی الهام وافشای جهان ودنیای مادی، وبه عنوان طریق وراهی برای نمایاندن حقایق جهان وتصویرطبیعت انسان، به شمارمی رود. حال اگرذخایرومنابع بی پایان سینما را دریک دستورالعمل خشک حبس کنیم، چنین تلاشی به همان اندازه به شکست می انجامد وبیهوده خواهد بود که خود زندگانی را به حبس اندازیم، زیرا سینما یک بیان ویک نمایاندن است، وهمچنین شکل وقالبی اززندگانی است. “ بازنشسته ها ” که براساس ژانرکمدی ساخته شده است ازفقدان چنین موردی رنج می برد. انتخاب قالبی متضاد با مضمون ومحتوای مورد نظرنویسنده باعث شکل گیری اثری گردیده که مخاطب تنها با نمای ظاهری قصه همراه می گردد. نویسنده جهان اثرش را برمبنای زندگی مردی استوارساخته است که پس ازبازنشستگی با چالش نبود شغل مواجه می گردد. فشارهای خانواده ازیکسو وناراحتی های روانی ازسوی دیگرمزید برعلت می شود تا وی آرزوی بازیگرشدن را درسربپروراند. خلق چنین موقعیتی برای بازگوکردن قصه محوری اثربه ذات خود، ایده جذابی ست، اما کاستی های فیلمنامه زمانی نمود پیدا می کند که نویسنده درگسترش جهان روایی اثرومعرفی کاراکترها وروابط میان آنها، ناکام می ماند. مخاطب تنها با خصلت هایی مواجه می گردد که همگی آنها بیان کننده یک نوع نگرش درقشری مشخص ازاجتماع هستند. هیچکدام ازخصلت ها وویژگی های رفتاری کاراکترها به مرحله خلق یک شخصیت کامل     نمی رسند. نمونه بارزچنین اتفاقی سکانس مشاجره اسد با همسرش درخانه است. درسکانس فوق، نویسنده تمهیداتی را اتخاذ کرده که بیانگرروابط متفاوت میان دوکاراکترمحوری اش باشد، اما مخاطب درقاب تصویربا زوجی مواجه می گردد که تصویری تیپ گونه اززوج های جامعه ایرانی درآن سن وسال است. نکته دیگرانتخاب واژگان وترکیب جملات برای خلق معانی ازسوی نویسنده است، دیالوگ، علاوه بر کارکرد گفتاری که نخستین شاخصه اش است، باید واجد ویژگی های گوناگونی “ روشن ساختن درونیات شخصیت، انگیزه ها، اهداف، آرزوها، جهان بینی ” باشد. اتفاقی که دراین حوزه رخ می دهد مسبب شکل گیری زبانی تک ساحتی ازسوی کاراکترها درقصه می گردد. درواقع گفتاربیش ازآنکه واجد کارکردهای ضمنی اش باشد، نمایشگرقراردادهای کم مایه ای ست که امروزه درساختارزبانی جامعه ایران شکل گرفته است. نمونه بارزچنین نقصانی استعمال مکررواژگانی نظیر: خفن، تابلو، تریپ و… درساختارزبانی قصه است. نکته دیگرساخت چندپاره لحن درحوزه فرم ومحتوای اثراست. روابط، شخصیت ها بریک موقعیت کمیک طراحی گشته اند، اما درپرداخت بصری ومحتوایی دربرخی فصول مخاطب با تغییرلحن مواجه می گردد. نمونه بارزچنین اتفاقی برخورد اسد با پیرمرد درپارک است. زمانی که اسد با زندگی پیرمرد همذات پنداری می کند، لحن اثربه ملودرام گرایش پیدا می کند. اتفاق دیگری که درساختارروایی اثررخ می دهد عدم هماهنگی میان زمان نمایشی قصه با زمان عاطفی اثراست. کاستی فوق تا فصل پایانی قصه به وضوح قابل مشاهده است وباعث نقص دردیاگرام ارتباطی مخاطب با داستان ودرونیات شخصیت ها می گردد. هنرپیشه شدن مردی “ اسد ” که به تازگی بازنشسته شده طرحی ست که نویسنده تا فصل پایانی برآن تکیه می کند وکامل نشدن طرح فوق را با پایان بندی کلیشه ای رقم می زند. عدم توجه به ترکیب بندی درون قاب، انتخاب تنالیته مناسب اشیاء صحنه با رویدادهای قصه، عدم توازن ریتم اتصال نماها، بکارگیری بافت نامناسب با فضاها ورویدادها ازمهمترین کاستی های حوزه کارگردانی “ بازنشسته ها ” به شمارمی آید. درحوزه بازیگری مخاطب با ترکیب متضادی ازبازی ها مواجه می گردد. فتحعلی اویسی درنقش اسد همچنان برعناصروابزارهایی اصرارمی ورزد که طی سالهای گذشته درفیلمهای کمدی – تجاری ازآنها سود جسته است. تکرارموتیف رفتاری فیزیکی، بکارگیری لحنی یکنواخت وتکراری درنقش های مختلف ازمهمترین عناصری ست که اویسی درنقش اسد برآنها تأکید می ورزد. اتفاق فوق دربازی مریم امیرجلالی هم رخ می دهد. امیرجلالی درنقش فخری تنها با تکیه برکشش های بلند هجایی درگفتار، سعی دربصری کردن شخصیت فخری دارد. تلاشی که به فرجام نمی انجامد. دیگربازیگران هم تصویرخلاقانه ومتفاوتی ازکاراکترها ارائه نمی دهند. “ بازنشسته ها ” با آنکه سعی دارد تا تصویری متفاوت اززندگی بازنشسته ها درجامعه ایران به نمایش گذارد، تصویرگر جهانی ناقص وخام ازموقعیت چنین افرادی درجامعه است.