گرچه سید محمد خاتمی تنها سی و هفت روز پس از اعلام کاندیداتوری آن هم با “جدیت” و بدون “تردید” از دور رقابتهای انتخاباتی کنار رفت و به قول دوستانش از آنچه از ابتدا بدان تمایل نداشت دل کند، اما باید گفت ماجرای این “آمدن و رفتن” سندی شد برای اثبات انتقاداتی که از ابتدای طرح بحث ورود مجدد ایشان به عرصه قدرت در مورد این “بازگشت” مطرح شده بود.
طی ماههای منتهی به پایان سال گذشته اگر بخواهیم وجه مشترک انواع و اقسام ایرادات، انتقادات و حتی خاطرات تلخ عنوان شده در رابطه با عملکرد هشت ساله آقای خاتمی را در نظر بگیریم شاید “تردید” و “عدم قاطعیت” عناوین مناسبی باشند.
البته ظاهرا این انتقادات علیرغم حفاظت تمام وقت نزدیکان ایشان، طی این مدت به گوش آقای خاتمی و مشاورانشان نیز رسیده و قابل تامل ارزیابی شده بود که در نطق تاریخی اعلام کاندیداتوری، دو محور اساسی را برای طرح سخنان خود برگزیدند، اول اینکه “با جدیت اعلام کاندیداتوری میکنم” و دوم هم ذکر این نکته که ”تردید نداشتم، تدبیر داشتم”، موضوعاتی که به نظر میرسید در پاسخ به انتقادات پیشگفته، مطرح شد؛ پاسخهایی البته نه استدلالی بلکه صرفا ادعایی.
به هر حال گرچه از منظر منتقدان جناب آقای خاتمی در صورت ورود به قدرت بازهم دچار تردید و عدم قاطعیت می شدند، اما عملکرد ایشان در جریان انصراف از کاندیداتوری، آفتابی بود دلیل آفتاب و ذهنها را به این سو برد که آیا بهتر نبود دستکم آقای خاتمی از الفاظی نظیر جدیت و عدم تردید در نطق خود استفاده نمیکردند؟
البته آقای خاتمی “سیاستمدار بختیار”ی است، چرا که اگر ماجرای نامزدی اخیر ایشان در مورد هرکدام از دیگر چهرههای سیاسی که می شناسیم رخ داده بود، قطعا به معضلی بزرگ در راه هر نوع اقدام آتی وی حتی در امور فرهنگی و هنری بدل میشد.
پس از طرح مساله “یا من یا موسوی” که البته هیچگاه از سوی مهندس موسوی تایید نشد و سپس برخورد جامعه با حضور همزمان این دو بزرگوار، یاران آقای خاتمی برای توجیه آنچه تعدادی از ناظران آن را “عدم وفای به عهد در صورت ادامه حضور آقای خاتمی” دانستند، بر عدم وفاداری مهندس موسوی تاکید کردند و از لزوم فراموشی “آن بحثهای گذشته” یاد کردند. یاران خاتمی می گفتند که “تداوم حضور آقای خاتمی هم اخلاقی است، هم الزامی برای نجات کشور”.
با این حال زمانی که آقای خاتمی مطابق آنچه از ایشان انتظار می رفت، کناره گیری کردند، بازهم همین یاران در مقام تمجید این عملکرد برآمدند که این انصراف “ هم اخلاقی بود و هم در راستای اهداف اصلاحات”.
احتمالا این از خوش شانسی آقای خاتمی است که اصولا وقتی بر سر دوراهی قرار میگیرند، هر انتخابشان ”خوب” است و اگر حتی به هر دو راه نیز بروند باز هم بهترین انتخاب را داشتهاند، چرا که به روایت دوستانشان وقتی به عرصه انتخابات آمدند “بهترین انتخاب” را کردند و وقتی از این عرصه انصراف نیز دادند مرتکب “خیر العمل” شدند.
وقتی میرحسین موسوی اعلام کاندیداتوری کرد، فراموشی وعده “یا من یا میرحسین”، “وظیفهای اخلاقی” عنوان شد و وقتی اعلام انصراف کردند دوستداران ایشان این حرکت را سمبل “سیاست اخلاقی” دانستند، بدون اینکه به این نتیجه وضعی استدلال متضاد خود توجه کنند که بنابراین کسانی که معتقد به تداوم حضور ایشان بودند (یعنی خودشان) طبعا در آن مدت در حال “امر به منکر” آقای خاتمی بودهاند.
به هر تقدیر آقای خاتمی انصراف داد و مطابق آنچه عرفاً می گویند،وفای به عهد تلقی شد، رفت و احتمالا همین دلیلی خواهد بود متقن برای لغو تمامی انتقاداتی که نسبت به ایشان مطرح شد و البته از سوی “سیاستمدار بختیار” بی پاسخ ماند.
اما پرسش اینجاست که آیا این حق برای منتقدان ایشان محفوظ نخواهد بود که بپرسند فایده این رفتن و آمدن چه بود؟ آیا نصیب جریانات اصلاح طلب و تحولخواه در این جریان چیزی جز از دست دادن فرصت گرانبهای ”اجماع” و همفکری بود؟ آیا این نامزدی بی سرانجام، مانع از آن نشد که نیروهای مختلف اصلاح طلب و تحولخواه بتوانند طی فرصتی موسع به طرح و ارائه چهرههای جدید، قاطع و با برنامه به جامعه بپردازند؟ و آیا…