‏ خاتمی بختیار

حسن اسدی زیدآبادی
حسن اسدی زیدآبادی

گرچه سید محمد خاتمی تنها سی و هفت روز پس از اعلام کاندیداتوری آن هم با “جدیت” و بدون “تردید” از دور ‏رقابتهای انتخاباتی کنار رفت و به قول دوستانش از آنچه از ابتدا بدان تمایل نداشت دل کند، اما باید گفت ماجرای ‏این “آمدن و رفتن” سندی شد برای اثبات انتقاداتی که از ابتدای طرح بحث ورود مجدد ایشان به عرصه قدرت در ‏مورد این “بازگشت” مطرح شده بود. ‏

طی ماه‌های منتهی به پایان سال گذشته اگر بخواهیم وجه مشترک انواع و اقسام ایرادات، انتقادات و حتی خاطرات ‏تلخ عنوان شده در رابطه با عملکرد هشت ساله آقای خاتمی را در نظر بگیریم شاید “تردید” و “عدم قاطعیت” ‏عناوین مناسبی باشند. ‏

البته ظاهرا این انتقادات علی‌رغم حفاظت تمام وقت نزدیکان ایشان، طی این مدت به گوش آقای خاتمی و ‏مشاورانشان نیز رسیده و قابل تامل ارزیابی شده بود که در نطق تاریخی اعلام کاندیداتوری، دو محور اساسی را ‏برای طرح سخنان خود برگزیدند، اول اینکه “با جدیت اعلام کاندیداتوری می‌کنم” و دوم هم ذکر این نکته که ‏‏”‌تردید نداشتم،‌ تدبیر داشتم”، موضوعاتی که به نظر می‌رسید در پاسخ به انتقادات پیش‌گفته، مطرح شد؛‌ پاسخ‌هایی ‏البته نه استدلالی بلکه صرفا ادعایی. ‏

به هر حال گرچه از منظر منتقدان جناب آقای خاتمی در صورت ورود به قدرت بازهم دچار تردید و عدم قاطعیت ‏می شدند، اما عملکرد ایشان در جریان انصراف از کاندیداتوری، آفتابی بود دلیل آفتاب و ذهن‌ها را به این سو برد ‏که آیا بهتر نبود دستکم آقای خاتمی از الفاظی نظیر جدیت و عدم تردید در نطق خود استفاده نمی‌کردند؟ ‏

البته آقای خاتمی “سیاستمدار بخت‌یار”ی است، چرا که اگر ماجرای نامزدی اخیر ایشان در مورد هرکدام از دیگر ‏چهره‌های سیاسی که می شناسیم رخ داده بود، قطعا به معضلی بزرگ در راه هر نوع اقدام آتی وی ‌حتی در امور ‏فرهنگی و هنری بدل می‌شد. ‏

پس از طرح مساله “یا من یا موسوی”‌ که البته هیچگاه از سوی مهندس موسوی تایید نشد و سپس برخورد جامعه ‏با حضور همزمان این دو بزرگوار، یاران آقای خاتمی برای توجیه آنچه تعدادی از ناظران آن را “عدم وفای به ‏عهد در صورت ادامه حضور آقای خاتمی” دانستند، بر عدم وفاداری مهندس موسوی تاکید کردند و از لزوم ‏فراموشی “آن بحث‌های گذشته”‌ یاد کردند. یاران خاتمی می گفتند که “تداوم حضور آقای خاتمی هم اخلاقی است،‌ ‏هم الزامی برای نجات کشور”. ‏

با این حال زمانی که آقای خاتمی مطابق آنچه از ایشان انتظار می رفت، کناره گیری کردند، بازهم همین یاران در ‏مقام تمجید این عملکرد برآمدند که این انصراف “ هم اخلاقی بود و هم در راستای اهداف اصلاحات”. ‏

احتمالا این از خوش شانسی آقای خاتمی است که اصولا وقتی بر سر دوراهی قرار می‌گیرند،‌ هر انتخابشان ‏‏”خوب”‌ است و اگر حتی به هر دو راه نیز بروند باز هم بهترین انتخاب را داشته‌اند، چرا که به روایت دوستانشان ‏وقتی به عرصه انتخابات آمدند “بهترین انتخاب”‌ را کردند و وقتی از این عرصه انصراف نیز دادند مرتکب “خیر ‏العمل”‌ شدند. ‏

وقتی میرحسین موسوی اعلام کاندیداتوری کرد، فراموشی وعده “یا من یا میرحسین”‌، “وظیفه‌ای اخلاقی” عنوان ‏شد و وقتی اعلام انصراف کردند دوستداران ایشان این حرکت را سمبل “سیاست اخلاقی” دانستند، بدون اینکه به ‏این نتیجه وضعی استدلال متضاد خود توجه کنند که بنابراین کسانی که معتقد به تداوم حضور ایشان بودند (یعنی ‏خودشان) طبعا در آن مدت در حال “امر به منکر” آقای خاتمی بوده‌اند. ‏

به هر تقدیر آقای خاتمی انصراف داد و مطابق آنچه عرفاً می گویند،وفای به عهد تلقی شد، رفت و احتمالا همین ‏دلیلی خواهد بود متقن برای لغو تمامی انتقاداتی که نسبت به ایشان مطرح شد و البته از سوی “سیاستمدار بخت‌یار” ‏بی پاسخ ماند. ‏

اما پرسش اینجاست که آیا این حق برای منتقدان ایشان محفوظ نخواهد بود که بپرسند فایده این رفتن و آمدن چه ‏بود؟‌ آیا نصیب جریانات اصلاح طلب و تحول‌خواه در این جریان چیزی جز از دست دادن فرصت گرانبهای ‏‏”اجماع” و همفکری بود؟ آیا این نامزدی بی سرانجام، مانع از آن نشد که نیروهای مختلف اصلاح طلب و ‏تحول‌خواه بتوانند طی فرصتی موسع به طرح و ارائه چهره‌های جدید، قاطع و با برنامه به جامعه بپردازند؟ و ‏آیا… ‏