چند روزی بیشتر نیست که باراک اوباما رئیس جمهور امریکا شده است. تا بیش از دو ماه دیگر که انتقال قدرت صورت می گیرد، او فقط می تواند مقدمات آغاز کار را تدارک ببیند و اعضای تیم خود را انتخاب کند. سوگند هم مانده است برای بعد. در حال حاضر تغییر مدرسۀ بچه ها، تنظیم شرایط زندگی جدید سگ های خانواده و بسیاری جزئیات در سطح خانوادگی مطرح است. بحران اقتصادی امریکا به وخامت گراییده و نرخ آمار بیکاری رو به افزایش است. آن میلیون ها امریکایی که خیال کرده اند صاحب خانه شده اند دل توی دلشان نیست که بانک های طلبکار یا تضمین کننده ها خانه را از زیر پایشان بکشند. بن بست های عراق، افغانستان، پاکستان و ایران لحظه ای از خبرها نمی افتد. اینها و بسیاری دیگر از گرفتاری ها و بحران هایی که مثل میراث به پرزیدنت اوباما رسیده پیش روی رئیس جمهور منتخب امریکاست.
در محافل تحقیقاتی سوای مشکلاتی که همگان از آن اطلاع دارند، خواسته هایی مطرح می شود که از حدود توانایی یک انسان با وجود امتیازاتی که دارد خارج است و کارها را دشوارتر می کند. چیزی تا شصتمین سالگرد تصویب اعلامیۀ جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد (10 دسامبر 1948) نمانده است. محافل حقوق بشری اعلامیه را مثل پرچم در دست گرفته اند و از عوامل شکست آن سخن می گویند و پیروزی های آن را ستایش می کنند. در تمام این محافل، ناگهان چشم امید به پرزیدنت اوباما دوخته شده تا به یک ضرب ناکامی ها را جبران کند. بی گمان پرزیدنت اوباما زندان گوانتانامو را که مثل غدۀ چرکینی بر ساختار حقوق بشری روییده جراحی می کند اما انتظارات از این حرف ها فراتر است. در جلسه ای که بلافاصله پس از انتخابات در یک گردهمایی آکادمیک تشکیل شد، برخی اساتید حقوق بشری جهان یادآور شدند پرزیدنت اوباما باید ترتیبی بدهد تا افرادی از مقامات امنیتی، نظامی، قضایی و اجرایی امریکا که در حوزۀ نقض گستردۀ حقوق بشر و کشتار غیر نظامیان در این سال ها مسئول بوده اند به دادگاه بین المللی وجنایی لاهه تحویل داده بشوند. من که گاهی به مهمانی این جلسات می روم به یاد آوردم دولت امریکا هنوز در شصت سال گذشته بر بسیاری اسناد حقوق بشری صحه نگذاشته و هنوز سازمان ملل متحد نتوانسته مطالبات خود را بابت حق عضویت های معوقه از امریکا وصول کند. اساسا این دولت قرارداد “رم” را که با محاکمات مورد نظر آن استاد مرتبط است امضا نکرده است. به علاوه اجرایی شدن مسئولیت های فردی با کشوری با مشخصات شیلی کار حضرت فیل بود چه رسد به کشوری با قد و قوارۀ امریکا که خودش حضرت فیل است.
در جایی دیگر از جلسات سالگرد اعلامیۀ جهانی حقوق بشر شنیده شد در شرایط کنونی باید بر حقوق سرخ پوستان امریکا پافشاری کرد. نمایندگانی از این نژاد در جلسه حضور داشتند و ابراز خوشبختی می کردند که با وجود رئیس جمهور جدید می شود به رفع مشکلات سرخ پوستان باقی مانده امید بست. آنها همچنین از آقای اوباما کمک می طلبیدند تا مفاد اعلامیۀ جهانی حقوق بشر شامل حالشان بشود. یک استاد بزرگ حقوق بشر که در این جلسه حاضر بود با مهربانی و احتیاط به آنها توجه داد که اعلامیه از سال 1948 برای اعضای سازمان ملل مسئولیت ایجاد کرده است و عطف به ما سبق نمی شود. البته من هم دلم می خواست پا جای پای سرخ پوستان بگذارم و خواستۀ فعالان حقوق بشر ایرانی را در جلسه مطرح کنم. دردها و غصه های حاضران بسیار بود وفرصتی برای من باقی نماند.
اوباما را داریم مثل مسیح می نگریم که آمده است تا با شکیبایی به ظلم و جور در سرزمینی با اکثریت مسیحی پایان بدهد. نیازمندان را باکی نیست که همزمان مسیح بودن و رئیس جمهور بودن تا چه اندازه دشوار است. این سرنوشت برای همۀ کسانی رقم زده می شود که در دوران های خاصی قدم به صحنۀ سیاست های اجرایی می گذارند و بر پایۀ آرای مردمی که به شدت گرفتار شده اند انتخاب می شوند.
همزمان با اولین مصاحبۀ مطبوعاتی پرزیدنت اوباما در شیکاگو هم جنس گرایانی که خواستار حق ازدواج با یکدیگر هستند در برابر دادگاه عالی سانفرانسیسکو جمع شدند و حلقۀ ازدواج مبادله کردند. از طرفی در محافل حقوق بشری که به مناسبت سالگرد اعلامیۀ جهانی حقوق بشر پیاپی برپا می شود، کارشناسان عموما این کمبود را بر اعلامیه وارد می کنند که در آن بر حقوق هم جنس گرایان تأکید نشده است و نسبت به حق ازدواج آنها با یکدیگر بی اعتنایی کرده اند. در این مورد به خصوص تا جایی که من شاهد بوده ام در جمع اساتید حقوق بشری اجماع وجود دارد. درک این واقعیت اجتماعی که واقعیت امروز امریکاست سبب شد تا اوبامای هوشمند در نخستین پیام خود در جای رئیس جمهور که بلافاصله بعد از اعلام نتایج انتخابات انتشار یافت از حقوق هم جنس گرایان حمایت کند.
در محاصرۀ این همه خواسته، رئیس جمهور ایران هم پیام شاد باش خود را که انباشته از اندرز و نصیحت بود با تأکید بر ضرورت تحکیم ارزش های اخلاقی و خانواده در امریکا ارسال داشت. هرچند این اقدام به تنهایی و صرف نظر از محتوای آن از لحاظ تاریخی ستودنی است، اما باید گفت از عجایب روزگار است که با وجود وسعت امکانات ارتباطی، روسای جمهور جهان تا این اندازه از مسائل داخلی یکدیگر بی خبرند. چه بسا رئیس جمهور جدید امریکا نیز مشکلات داخلی ایران را آن گونه که هست نشناسد و تصور کند عمده مسأله در ایران انرژی هسته ای است و نقض گستردۀ حقوق بشر در این کشور چندان قابل اعتنا نیست. این گونه پیداست که ایرانیان هم از آقای اوباما انتظاراتی دارند و می خواهند بر سنگینی باری که به دوش گرفته است بیافزایند.
هر لحظه که می گذرد آرزویی، انتظاری و نیازی مطرح می شود. نه فقط در امریکا بلکه در سطح جهان. مضمون همۀ خواسته ها عدالت است و به نظر می رسد این همه خواسته از حدود توانایی یک انسان خارج است. ولی در دموکراسی ها آن یک انسان که به رأی مردم و به نام مردم در رأس قدرت قرار می گیرد تنها نیست. عرف دموکراتیک ایجاب می کند تا از علم و تجربه و تخصص کسانی که در کورۀ حوادث آب دیده شده اند بهره مند بشوند و آنها را به یاری بطلبد. در غیر این صورت برندۀ انتخابات دموکراتیک بازندۀ تاریخ می شود. دموکراسی دشوارترین نظام سیاسی جهان است. نیرومندترین بستر ثبات سیاسی است. وقتی هم به دست می آید نگهداری اش بسیار سخت است. با اتکا به آزادی بیان است که دموکراسی ها را زنده نگاه می دارند. دریچه های خبری را باز می گذارند تا همه از آرزوهای خود سخن بگویند. همین درجه از آزادی است که به فرض اجرایی نشدن همۀ آرزوها به مردم تسکین خاطر و اعتماد به نفس می دهد. آراء و عقاید مردم نسبت به حکومت در چالش با یکدیگر قرار می گیرد و در جریان برخورد آزادانۀ آراء و عقاید خطرات زیاده خواهی مردم در درازمدت به حداقل می رسد و روند تحولات چنان پیش نمی رود که دولت را در همان نخستین ماه های تأسیس بی آبرو کند. زیر چتر حمایتی آزادی بیان که سکوی پرش دموکراسی است به تدریج مردم به درجات معین و محدود ظرفیت های سیاسی مدیرانی که انتخاب کرده اند پی می برند. مشاوران زیر بال مدیران را می گیرند و نمی گذارند به سادگی و پیش از وقت سقوط کنند. در موارد نادری که مدیران دموکراسی را ارج نمی نهند و مشاوران را پس می زنند در لحظۀ خروج از مجموعۀ قدرت احساس تنهایی و بی پناهی می کنند. واکنش مردم در برابر این دسته از مدیران همان بود که روز چهارم نوامبر جاری، جهان شاهدی بر آن شد.
اینجاست که دل آدم برای روسای جمهور کشورهایی که از منافع دموکراسی بی خبرند می سوزد. بر پایۀ همین جهل است که در نخستین گام ها تیشه به ریشۀ صاحبان تجربه و تخصص می زنند و لابد پیش خود فکر می کنند اگر کارشناسان چیزی بارشان بود خودشان رئیس جمهور می شدند. بعد که کارشناسان را قلع و قم کردند به جان منتقدان می افتند. با این زیر ساخت ذهنی که منتقدان از بیگانه و دشمن دستور می گیرند تا آنها را ساقط کنند. از همه بدتر موقعی است که خود زنی می کنند. گزافه گویی همان خود زنی است. آنچه را به دست نیاورده اند گناهش را به گردن دشمنان فرضی می اندازند و بر آنچه به دست آورده اند تعدادی صفر می افزایند. انگار نه انگار که ملتی شاهد بر عملکرد آنهاست. ایرانیان به دفعات شاهد بر خود زنی مدیرانشان بوده اند. آنها قرنی است ضرورت نظارت مردم بر حاکمیت را که مطبوعات آزاد مقدمۀ آن است مثل یک داروی شفابخش کشف کرده اند. هرگاه به سویش دست دراز کرده اند از آنها دورتر شده است.
مقایسه ها بی وجه است. فقط کاشکی باب مراوده باز می شد و مدیران سیاسی ایران گاهی سری به خانۀ دشمن می زدند و می دیدند آنجاها رابطۀ مردم با حکومت چگونه است. شاید مهمترین فایدۀ اصلاح رابطه با دولت هایی که آنها را دشمنان جاودانه می پندارند این باشد که یاد می گیرند مشاوران، منتقدان، کارشناسان، هنرمندان، تحصیل کرده ها، دانشجویان و در مجموع نخبگان را جدی بگیرند. شاید ورود پرزیدنت اوباما به صحنۀ پر حادثۀ سیاست جهان به آغاز این مراوده یاری برساند و سیاست خارجی ایران از گرایش به اندرزگویی به تمام جهان و جهانیان چشم بپوشد و خود از آنچه در جهان می گذرد درس ها بیاموزد.