ده راه رسیدن به خدا

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

راههای رسیدن به خدا بسیار است، اما در کشور عزیز ما ایران از همه آن راهها نمی توان به خدا رسید. مثلا یکی از راههای رسیدن به خدا عبادت کردن است، عبادت کردن هم به جز خدمت خلق نیست. خدمت خلق هم خودش یک اتهام است. پس به جای اینکه برسیم به خدا می رسیم به زندان. یا مثلا یکی از راههای رسیدن به خدا اجرای دستورات خداست، دستورات خدا را هم یا باید خودمان بفهمیم که غلط می کنیم خودمان بفهمیم، چون اصلا روحانیون باید به ما بگویند، پس ما باید به روحانیون برسیم، روحانیون هم یک سوم شان حق ندارند از خانه بیایند بیرون، پس اگر سراغ شان برویم می رسیم به زندان، یک سوم شان در خدمت حکومت هستند، و اگر ما بخواهیم به آنها برسیم به جای رسیدن به خدا به فلسطین و لبنان می رسیم، یک سوم روحانیون هم یا لباس شان را درآورده اند یا رفته اند خارج و بعد لباس شان را درآورده اند، که اگر سراغ آنها هم برویم به جای اینکه برسیم به خدا یا می رسیم به پاریس یا واشنگتن یا لبنان. یکی دیگر از راههای رسیدن به خدا مطالعه در آفاق و انفس است. انفس را که من نمی شناسم، ولی اگر جرات دارید آفاق را مطالعه کنید تا در حال مطالعه به دلیل روابط نامشروع با آفاق جان بروید به زندان دایره منکرات ناجا ….. به قول رضا مارمولک هزار تا راه هم که رسیدن به خدا داشته باشد، فعلا اکثر این راهها بسته است.

حالا اینکه آقای احمدی نژاد فرموده که “مردم ایران به دنبال راههای خداگونه شدن انسان اند.” من بررسی های بسیاری انجام داده ام و به این نتیجه رسیدم که در حال حاضر در ایران، برای افراد مختلف ده راه اصلی برای رسیدن به خدا و خداگونه شدن وجود دارد. این هم ده تا راه. بفرمایید بروید ببینم می خواهید کجا را بگیرید؟

راه اول، قادر مطلق: یکی از صفات خداوند که کسب آن باعث می شود انسان خداگونه شود این است که آدم باید “ قادر مطلق” شود. یعنی هر کاری دلش خواست بکند. برای این کار باید رهبر بشوید. وقتی رهبر شدید، امکان خداگونگی را پیدا می کنید، هم قدرت مطلق دارید، هم مملکت را کن فیکون می کنید، هم می توانید هر کسی را خواستید عزیز و هر کسی را خواستید ذلیل کنید و هم چیزهایی می دانید که هیچ کس نمی داند.

راه دوم، غایب لامکان: یکی از صفات خداوند این است که از چشم پنهان است، کسی او را نمی بیند، ولی آثارش همه جا هست. برای رسیدن به این صفت و خداگونه شدن، شما باید جزو مخالفان حکومت باشید. در این حالت، همه کسانی که شما را انکار می کنند، از شما می ترسند و هر چیزی را نشانه توطئه های شما می دانند، ولی می گویند شما هیچ قدرتی ندارید. هنرمندان وابسته به شما هستند، ولی شما اصلا معلوم نیست کجایید، دانشگاهیان مثل شما فتنه گرند، ولی شما معلوم نیست از کجا فتنه می کنید. همه می دانند شما قدرت دارید و یک جایی هستید، تمام نیروی انتظامی هم مواظب اند که شما کاری نکنید، ولی کسی نمی تواند با شما کاری بکند.

راه سوم، المنتقم الجبار القهار: یکی دیگر از خصوصیات خداوند این است که منتقم و جبار و قهار است. برای اینکه از این طریق خداگونه شویم باید ابتدا به عضویت بسیج دربیاییم و بعد هر روز یک شعر برای رهبری بگوییم، از این طریق استراتژیست می شویم و بعد وارد سپاه می شویم و بعد می توانیم هم از همه مردم بابت هر چیزی دوست داریم انتقام بگیریم، هم بزنیم توی سرشان و همه زور هم دست مان باشد.

راه چهارم، المتکبر: یک صفت خداوند این است که “المتکبر” است. برای متکبر شدن، شرط لازم این است که همکلاسی سابق آقای احمدی نژاد یا فامیل آقای لاریجانی باشیم، به این ترتیب عضو یکی از قوای سه گانه یعنی وزیر یا وکیل یا قاضی می شویم و طبیعی است که متکبر هم خواهیم شد و خداگونه می شویم.

راه پنجم، عالم بکل شیئی: خداوند به همه چیز داناست. او همه اسرار ما را می داند و چون حال می دهد آنها را می پوشاند، ولی چون قرار نیست ما خدا بشویم بلکه می خواهیم خداگونه بشویم، می توانیم همه اسرار مردم را بدانیم، ولی نه تنها ستار العیوب نباشیم، بلکه حتی عیب نداشته مردم را هم بگوئیم. برای این کار باید روزنامه نگار طرفدار حکومت، یا عضو وزارت اطلاعات یا همکار وب سایت های خبری حکومتی بشویم. در این حال ما می دانیم که مخالفان حکومت جاسوس دشمن هستند، حتی اگر نباشند، می دانیم همه مردم فاسدند، حتی اگر نباشند، می دانیم همه مردم عنصر مزدور دشمن هستند، حتی اگر نباشند، می دانیم که بعدا مردم چه می کنند، حتی اگر نکنند. مثلا می دانیم نماز جمعه پس فردا با حضور میلیونی مردم تشکیل می شود، حتی اگر پس فردا نماز جمعه به دلیل زلزله تشکیل نشود. پس از این طریق هم می توانیم خداگونه شویم.

راه ششم، النور: خداوند نور است، ما برای اینکه خداگونه شویم می توانیم هاله نور بشویم. برای این کار لازم است اول شهردار بشویم و بعد به مردم وعده بهشت بدهیم، بعدا همه آنها از ما خوششان می آید و ما را ستایش می کنند، هر کسی هم ستایش نکرد، اشکالی ندارد، علیه او کودتا می کنیم. دشمنان ما در این حالت تعدادی خس و خاشاک و همج الرعاع هستند که متشبث به هر حشیشی می شوند و ما هم چون دکترای آسفالت داریم دهان شان را آسفالت می کنیم.

راه هفتم، المعز و المذل: یکی از صفات خداوند این است که بعضی ها را که دوست دارد عزیز و بعضی ها را که دوست ندارد ذلیل می کند. برای اینکه از این طریق خداگونه بشویم، اول باید وارد بسیج بشویم، بعد از طریق بسیج به دانشگاه برویم، بعد وارد رشته علوم قضائی بشویم. بعد منشی دادگاه بشویم. بعد دو سه تا روزنامه را تعطیل کنیم. بعد دستور بازجویی بدهیم، بعد مهم ترین قاضی کشور و عضو مهم قوه قضائیه بشویم و بعد از آن می توانیم هرکسی را دوست داشتیم عزیز کنیم و حتی اگر ده میلیارد دزدی کرد بگذاریم رئیس بانک،  مثل جهرمی یا اگر دوست نداشتیم ذلیل کنیم و اگر ده میلیارد پول داشت مثل شهرام جزایری، ذلیل کنیم و بیاندازیم گوشه زندان بپوسد و از این راه هی خداگونه تر شویم و هی عزیزتر و ذلیل تر کنیم.

راه هشتم، والله جمیل و یحب الجمال: یکی از راههای خداگونگی این است که چون خداوند زیباست و زیبایی را هم دوست دارد، پس ما هم زیبا بشویم و زیبایی را دوست داشته باشیم. برای اینکه از این راه عمل کنیم می توانیم از جراحی بینی، لیفتینگ، تزریق بوتاکس، کلفت کردن لب، نازک کردن پشت چشم و…استفاده کنیم و بیشترین مصرف لوازم آرایشی را در جهان داشته باشیم . البته می توانیم هیچ کدام از این کارها را هم نکنیم، بلکه فقط صبح ها با آب و صابون صورت مان را بشوییم، موهای مان را شانه کنیم و تمیز و مرتب به خیابان برویم. ولی یادمان باشد که چون بزرگترین عاشق خداوند که دست از این عشق هم برنمی دارد، شیطان رجیم است، همین شیطان و شیطان پرستان دائم ما را فریب می دهند. مثلا موهای مان را می بافیم، می شود مدل شیطان پرستی، موهای مان را بالا می دهیم می شود شیطان پرستی، موهای مان را کچل می کنیم می شود شیطان پرستی، روی تی شرت مان دایره قرمز است، می شود نماد شیطان پرستی، مثلث سبز است شیطان پرستی، مربع سفید شیطان پرستی، سیاه خالی شیطان پرستی، راه راه شیطان پرستی، انگشتر شیطان پرستی، لخت شیطان پرستی، با نقاب شیطان پرستی. اصولا شیطان پرستی. اصلا بین خدا و شیطان یک راه باریک است که آن را هم نیروی انتظامی بکلی یکطرفه اعلام کرده.

راه نهم، قدرت لایزال و لایدرک: یکی از خصوصیات خداوند این است که قدرت بسیار زیادی دارد که همه کار می تواند بکند، مثلا می تواند همه دیکتاتورها را از بین ببرد، ولی این کار را نمی کند، می تواند با یک پشه نمرود را بکشد، ولی می گذارد بشار اسد هجده هزار نفر را بکشد و همه پشه ها به جای سوریه می روند جزایر هاوائی، می تواند مثل ابابیل هر کسی یک سنگ اندازه نخودچی دستش بگیرد و سپاه و بسیج که هیچ فیل و کرگدن را هم جیک ثانیه نابود کند، ولی فارسی وان نگاه می کند، می تواند در مقابل حاکم ظالم کلمه حق بگوید، ولی در عوض درباره قد و بالای رهبری شعر می خواند، می تواند با یک موج همه کف های روی آب را کاری بکند بروند، در عوض هی می رود مهمانی و مسافرت و در همان حالی که هست، در همان حال هم نیست. و اصولا بخش مهمی از مردم ایران لازم نیست کاری بکنند خداگونه شوند. اصلا خداگونه هستند. برای اینکه به این طریق خداگونه بشوید لازم نیست هیچ کاری بکنید، همین که هیچ کاری نکنید خودش می شود خداگونگی .

راه آخر، و کن فیکون کردن: مهم ترین خصوصیت خداوند که اصولا همین طوری شد که خدا خدایی کرد، این بود که تصمیم گرفت همه چیز را کن فیکون کند. و یکی از خصوصیات بخش مهمی از جامعه ایران که واقعا خصوصیتی خداگونه دارند، این است که کن فیکون می کنند سنگین. یعنی یک دفعه در عرض شش ماه بزرگترین قدرت خاورمیانه مثل شاه را نابود می کنند و در عرض ده سال کاری می کنند که اصلا مملکت قابل شناسایی نباشد. یا مثلا در عرض دو سال کشور می شود دموکراسی توپ با حمایت کامل مردم، بعد پنج سال بعد کشور می شود اسلام ناب زمان پیغمبر، بعد یک دفعه جنبش سبز اتفاق می افتد که سه میلیون آدم می آیند خیابان و صد نفر کشته می شوند، دو سال بعد برای یکی از همان کشته ها مراسم می گذارند، نه تنها صدنفر برایشان کشته نمی شوند، بلکه صد نفر هم نمی روند که ببینند آن صدنفر چی شدند. یعنی اگر فکر کنید در کشور خداگونگی که کاملا صحیح است، آدم می تواند ناامید بشود، واقعا اشتباه است. من نمی توانم همین الآن که دارم این کلمات را می نویسم تعجب کنم اگر بشنوم که مردم ایران همین فردا همه حکومت را تغییر دادند یا از همین فردا همه تا پای جان شان علیه یک چیزی و به نفع چیزی اقدام کردند یا خاموش شدند. منتهی زمان بندی مردم ایران( قسمت کن فیکون) دقیقا زمان بندی الهی است، یعنی مثل اجل معلق است. نه یک لحظه دیر می شود نه یک لحظه زود، منتهی این اتفاق سه دقیقه دیگر می افتد، نیم ساعت دیگر می افتد، سه روز دیگر می افتد، دو هفته دیگر می افتد، چهار ماه دیگر می افتد، شش سال دیگر می افتد، بیست سال دیگر می افتد، دو قرن… می افتد….. می افتد…… می افتد…….