گفت وگو♦ سینمای جهان ‏

نویسنده
امیر عزتی

کوئنتین تارانتینو یکی از نام های جنجالی در سینمای روزگار ماست و طبعاً قرار گرفتن نامش در عنوان بندی هر فیلمی ‏توجه برانگیز است. تارانتینو در سال های اخیر خود کمتر فیلم ساخته و ترجیح داده در کنار فیلمسازان تازه کاری قرار ‏بگیرد که به نوعی با سلایق وی همسو هستند. بدیهی است فیلمی که نام تهیه کننده اش تارانتینو باشد، به خودی خود حتی ‏قبل از نمایش جنجال هایی به پا می کند و طرفدارانی هم برایش پیدا می شود. آخرین این نوع پدیده ها فیلم سواران ‏جهنمی و کارگردانش لری بیشاب است. فیلمی که قرار است یادآور ایزی رایدر یا فرشتگان دوزخ باشد و احیا کننده فیلم ‏های موتورسیکلت سواری دهه شصت…. بهتر است فیلم را از زبان خود بیشاپ بشنوید. ‏

taranito1.jpg


گفت و گو با لری بیشاپ

شیفته کارهای سرجیو لئونه هستم

لری بیشاپ بازیگر، فیلمنامه نویس و کارگردان آمریکایی متولد فیلادلفیا و فرزند سیلویا روزگار و کمدین مشهور جوئی ‏بیشاپ(عضو گروه ‏Rat Pack‏) است. بعد از تحصیل در بورلی هیلز با راب راینر، آلبرت بروکز و ریچارد دریفوس ‏یک گروه بداهه نوازی تشکیل دادند. اولین بار در سریال تلویزیونی همسر اتفاقی(1966) ظاهر شد و بعد از یکی دو ‏تجربه دیگر با فیلم توحش در خیابان ها(196) به سینما راه پیدا کرد. دومین فیلمش هفت وحشی کم و بیش او ‏را به تهیه کننده ها شناساند. در 1974 نقش عمده رئیس موتورسیکلت سوارها در فیلم ‏Shanks‏ به وی داده شد. بعد از ‏بازی در چند فیلم سینمایی و تلویزیونی کوچک بازی در کنار دریفوس در ‏The Big Fix‏ سبب شد تا کمپانی یونیورسال ‏او را تحت قراداد خود در آورد. از سریال های مشهوری که در این دوره موفق به حضور در قسمت هایی از آنها شد ‏می توان به بارنابی جونز و دوک های هازارد اشاره کرد. فیلم تلویزیونی مجتمع آپارتمانی در 190 و سپس ‏گوش بری 2(نیش 2) بر شهرتش افزود. اما به دلایلی نامعلوم وقفه ای 13 ساله میان این فیلم و بازی بعدیش در دنیای ‏تبهکاران افتاد. فیلمی که بر اساس اولین تجربه فیلمنامه نویسی بیشاپ شکل گرفته بود و و در آن با دنیس لیری و جو ‏مانتنا همبازی بود.‏

البته بیشاپ قبلاً با نوشتن فیلمنامه های تلویزیونی مانند هالیوود پالاس -به همراه راب راینر- تجربه هایی در این زمینه ‏کسب کرده بود و گویا بعد از این استراحت طولانی قصد داشت تا در زمینه های تازه ای به سینما بازگردد. حاصل این ‏دورخیز، نوشتن و کارگردانی اولین فیلمش ‏Mad Dog Time‏ یا دست به ماشه نام داشت که ریچارد دریفوس، جف ‏گولدبلوم، گابریل بایرن و الن بارکین در آن بازی کرده بودند. فیلم با وجود داشتن بازیگرانی سرشناس و قصه کمدی ‏جنایی جذاب در سینماها شکست سختی خورد و فقط از طریق شبکه نمایش خانگی بود که موفق به بازگرداندن هزینه ‏های تولید خود شد. همین امر سبب دوری مجدد بیشاپ از صحنه به مدت سال دیگر شد. ‏

آشنایی اش با تارانتینو و انتخابش برای بازی در بیل را بکش 2 وی را بار دیگر به مقابل دوربین کشاند و سپس سلایق ‏مشترک او و تارانتینو باعث شد تا بیشاپ برای نوشتن و کارگردانی سواران جهنمی اقدام کند. او که در نقش اصلی فیلم ‏نیز ظاهر شده، تا امروز در فیلم های ارزان قیمت متعددی با محوریت موتورسواران بازی کرده؛ از جمله فرشته ‏زنجیرگسیخته (1970)، هفت وحشی، کروم و چرم داغ (1971). ‏

لری بیشاپ(نفر وسط) به همراه اریک بالفور(راست) و مایکل مدسن(چپ)‏

taranito2.jpg


تا جایی که می دانیم این پروژه سال های طولانی که فکرتان را به خود مشغول کرده بود…

‏ این دوره طولانی آبستنی، فواید زیادی برای من داشت. بدترین چیزی که در ذهن دیگران وجود داشت نگرانی شان از ‏توانایی من در ساختن این فیلم لعنتی بود. در صورتی که چنین مشکلی نداشتم، چون 5-6 سال قبل با کوئنتین تارانتینو ‏آشنا شدم. بازیگر زنی که در فیلم نقش دنی را بازی می کند- لورا کایوتی- به من تلفن کرد و گفت که نزد تارانتینو ‏نشسته است و او بهش گفته که یکی از بزرگ ترین دوستداران و طرفداران فیلم های من است. در حالی که من نمی ‏دانستم اصلاً تارانتینو کی هست. فیلم های موتورسیکلت سواری که 30 سال قبل بازی کرده بودم را دوست داشت. در ‏حالی که کسی این فیلم ها را دوست ندارد. فقط چندتا گروه موتورسوار هستند که از این فیلم ها خوش شان می آید. موقع ‏بازی در آن فیلم ها خیلی جوان بودم و از نشان دادن آنها حتی به خانواده ام خجالت می کشیدم. ‏

پس این طوری با تارانتینو ارتباط پیدا کردید؟

بله، از من دعوت کرد به خانه اش بروم و با هم فیلم هفت وحشی -که در 1967 بازی کرده بودم- را تماشا کنیم. موقع ‏پرسیدن این سوال بلافاصله در سرم اتفاق هایی شروع به افتادن کرد. در دهه 1960 هر وقت از کسی مواد می خریدید ‏به شما می گفت که با آن پرواز خواهید کرد، وقتی تارانتینو این حرف را به من گفت چنین احساسی به من دست داد. ‏چیز سورئالی بود، مثل تابلوهای سالوادور دالی… برای دیدن فیلم به خانه اش رفتم. خیلی با کلاس بود، توی خانه اش ‏یک سالن سینمای 30 – 40 نفره وجود داشت. یک راهرو داشت و روی دیوارهای این راهرو پوستر فیلم های من ‏آویزان بود. قبل از دیدن فیلم شروع به تماشای آنونس هایی با شرکت من کردیم. تا آنونس! در خاتمه فیلم ‏وقتی چراغ ها روشن شد، به طرفش برگشتم و پرسیدم: چیکار می خواهی بکنی؟ و جوابش” بیا با هم بهترین فیلم ‏موتورسواری را بسازیم” بود.‏

لری بیشاپ و مایکل مدسن

taranito3.jpg


این ماجرا متعلق به چه زمانی است؟

شش یا هفت سال قبل. این طوری گفت” لری، نوشتن و کارگردانی و همین طور راندن یکی از موتورها توی فیلم ‏سرنوشت توست!“. کوئنتین تارانتینو و لغت سرنوشت! نمی توانستم این دو تا را در مغزم کنار هم قرار بدهم، به همین ‏خاطر این همه طول کشید تا فیلم ساخته شد. او هم در آن دوره بیل را بکش را شروع کرد و تا وقتی این فیلم را تمام ‏نکرد، فیلمنامه ام را به او ندادم. بعد هم وینستاین و دیزنی از پروژه کنار کشیدند و غیره، این طوری شد دیگه..‏

کمی درباره گروه بازیگران فیلم و نحوه کارتان با آنها برای ما حرف می زنید؟ مایکل مدسن گفته که در ‏سایه بازی در بیل را بکش با هم آشنا شدید.

با او 10 سال قبل از آن آشنا شده بودم. خیلی تلاش کردیم تا در یک فیلم با هم کار کنیم. وقتی به او تلفن کردم و گفتم که ‏با کوئنتین قرار است یک فیلم بسازیم، بلافاصله ابراز آمادگی کرد. فوراً قسمت های مربوط به او را نوشتم. وقتی تمام ‏کردم اریک بالفور آمد و قسمت های مربوط به خودش را خواند. داشتیم با یک گروه آدم عوضی برداشت های آزمایشی ‏می گرفتیم. وقتی اریک وارد شد… ببین من خودم هم بازیگرم و اگر یکی فوق العاده باشد این را به راحتی می توانم ‏تشخیص بدهم و بگویم. یک سری کارگردان متخصص در بعضی زمینه ها وجود دارد، ولی برای اینکه بفهمید کدام یک ‏از آنها بهترین است باید بازیگر/کارگردان باشید. اریک خیلی خوب بود. دنیس هاپر که بدون شک معرکه است. آشنایی ‏مان هم خیلی باحال بود. 19 سالم بود که او را برای اولین بار ملاقات کردم. عجیب بود، با لگد از بار ‏‎ Barney’s ‎Beanery‏ بیرونم انداخته بودند. می دونی کجاست؟‏

دنیس هاپر ‏

taranito4.jpg


خیلی هم خوب.

بارنی، خدا حفظش کند، خیلی آدم با حالی بود و مهم ترین لگد زندگیم را زده بود. به من گفت” فرزند تا آخر عمر ‏ورودت به اینجا قدغنه” چون که هوس ایجاد مزاحمت برای چند تا دختر را کرده بودم. فحش و الکل! راستش خیلی سر ‏و صدا کرده بودم. منو از زمین بلند کرد و تا دم در برد. تا آن موقع هیچ کس را مثل من با لگد از آنجا بیرون پرت ‏نکرده بود. موقع خارج شدن آخرین آدمی که دیدم دنیس هاپر بود. موقع بیرون کردن من، ایشان در حال وارد شدن ‏بودند. همیشه دلم می خواست این ماجرا را برای دنیس تعریف کنم. بگذریم، فردای آن روز به همان بار رفتم، بارنی هم ‏راستش چیزی نگفت. ‏

انرژی خلاقه ات موقع کار با تارانتینو چطور بود؟

هر دو شیفته کارهای سرجیو لئونه هستیم. آن وسترن ها را دوست داریم. فیلم های گنگستری فرانسوی و لئونه حکم مواد ‏مخدر را برای ما دارند. البته کوئنتین در زمینه این فیلم ها حکم یک دایره المعارف سیار را دارد. موقع کار روی یک ‏فیلم قادر به حفظ خودم هستم، ولی کل سواد من به اندازه انگشت کوچیکه کوئنتین هم نمی شود. قبل از شروع ‏فیلمبرداری، من و کوئنتین با هم ملاقات کردیم و برای بازی کردن نقش پیستولرو را به من پیشنهاد کرد. این طوری ‏پرچم شروع مسابقه را برای من بلند کرد. گفتم”باشه فردا می آیم و روی یک بخش دیگه فیلمنامه صحبت می کنیم”، اما ‏او به من جواب داد” نه خیر، بفرما برو و برنگرد. دلم می خواد ببینم با این فیلمنامه چیکار می کنی” همش همین بود. ‏مرا تنها گذاشت. ‏

‏ ‏

‏ ‏