به نظر من حق همیشه پیروز می شود، چه حذف شود و چه نشود. اصلا حق را نمی توان حذف کرد. در همین راستا ست که رئیس مرکز تحقیقات و آموزش جنگ نرم نهاد نمایندگی ولی فقیه گفته است که: “داروینیسم از کتب درسی برداشته شود.” به نظر من این کار بی انصافی است و مثل خیلی کارهای دیگر جمهوری اسلامی با عجله و بدون تحقیق و تدبیر انجام می شود. اینکه نظریه تکامل داروین که معتقد است انسان از میمون تغییر شکل پیدا کرده و اون جوری بوده این جوری شده، درست است یا غلط، نیاز به یک شاهد دارد که خودش به چشم خودش دیده باشد که چه شده و کلا حلقه چطوری گم شده و طرف چطوری از درخت پائین آمده و نارگیل تبدیل به چماق شده و این کسی نیست جز آقای جنتی. یک کلمه از او بخواهند که تاریخ شفاهی خودش را بگوید و بنویسند، اگر صد جلد هم شد مهم نیست، ولی برای یک بار صحت نظریاتی مانند نظریه انفجار اولیه یا بیگ بنگ، نظریه داروین معلوم می شود و من مطمئنم ایشان بخوبی می داند که حلقه گمشده چیست و حتی ممکن است بتواند آن را پیدا کند. از این گذشته، جمهوری اسلامی ممکن است با قسمت بعد از تبدیل پیتک آنتروپ به انسان کرومانیون و نئاندرتال مخالف باشد، اگر چه من مطمئنم که وقتی بسیاری از نئاندرتال ها مسئولیت دارند، یک حکومت روی شاخه ریشه خودش را نمی برد، نگر اینکه هنوز نحوه استفاده از ابزار تولید مثل اره را بلد نباشد و همان اره که باید بر سر شاخ بن را ببرد در نهاد حکومت رفته باشد و فقط ۲۳ سانت جای شکرش باقی مانده باشد. به نظر من جمهوری اسلامی که فقط با قسمت دوم اش مخالف است که چرا میمون تبدیل به انسان شد، وگرنه آقایان تائید می کنند که در دوره احمدی نژاد ثابت شد که کسی از حکومت مشکلی با قسمت اول ندارد. فقط می ماند حلقه گمشده که آن را هم تلفنی از احمدی نژاد می توان پرسید. بعید می دانم در این مورد همکاری نکند.
گنجیشکک اشی مشی
یعنی بالا بروید پائین بیایید از همان مافوق حکومت تا همین ماتحت حکومت که همین “ فراکسیون همزمان زایمان و ممنوعیت بیان در مجلس” باشد، پر است از قصه های خنده دار که آدم نمی داند با آنها باید بخندد یا گریه کند. اینکه پرونده دهها تخلف آقای محمدرضا رحیمی از سال هزار و سیصد و درشکه تا هزار و سیصد و پورشه هنوز در قوه قضائیه خاک می خورد و منتظرند جهت باد عوض شود، تا ماجرای بلاتکلیف فتنه که بالاخره باید احمدی نژاد محاکمه شود یا میرحسین موسوی؟ تا همین داستان ممنوع القلم شدن هر سریع القلم و قلم به دست داشتن هر که پای مردم را قلم می کند، تا همین داستان محکومیت وازکتومی و جلوگیری از معاملات خصوصی مردم و هزار داستان دیگر، یکی از کهن ترین داستان های بی پایان کشور همین داستان کهریزک است، اعلام شد که “پرونده کهریزک همچنان در حال رسیدگی است.” بقول مرحوم شاملو “توفان خنده ها”. هم معلوم است کی افتاد تو حوض، هم معلوم است کی کشتش، هم معلوم است کی شستش، هم معلوم است کدام کله گنده خوردش، معلوم نیست می خواهند رسیدگی کنند که چه چیزی دست شان بیاید، بیچاره گنجشکک اشی مشی.
کاهش و افزایش
آقای امامی کاشانی گفته است که “استقبال از نماز جمعه کاهش یافته است.” و البته که ایشان در هیچ چیز تخصص نداشته باشد در این یکی دارد، چون بیست سی سال است که جمعیت نماز جمعه تهران را با دو چشم خویشتن دیده که دائم آب می رود. البته نباید دلسرد شد. درست است که استقبال از نماز جمعه کاهش یافته است، ولی در عوض مردم برنامه های رسانه ملی را هم کمتر می بینند، و علاوه بر این تعداد فواحش و قتل های با سلاح سرد هم افزایش پیدا کرده است. و از همه اینها مهم تر همین که دیروز گفته شد که هزینه خانواده های ایرانی نسبت به درآمدشان افزایش داشته است. همیشه که نباید فقط کاهش را دید. همین که تعداد زندانیان کشور افزایش یافته خودش یک دلیل است که جمعیت کمتری امکان رفتن به نماز جمعه را دارند. درست است که نماز جمعه ای ها کاهش یافته اند، ولی در عوض این همه اختلاس در کشور انجام شده، همین که آلودگی هوای تهران در ۴۵۰ روز در هر سال شانزده برابر بیش از حد استاندارد است، یا همین که این همه دانشجو در چهار سال گذشته از بهترین دانشگاهها فارغ التحصیل شده اند، گیریم که دانشجوها ایرانی بودند و در اروپا و آمریکا درس خواندند و تعدادی شان هرگز به ایران برنمی گردند، مهم نیست، مهم این است که بالاخره افزایش وجود داشت. اصلا به این توجه کنید که حکومت موفق شده کاری کند که فقط ۸ درصد جمعیت که هوادار حکومت هستند بشوند اکثریت و هفتاد درصد که مخالف حکومت هستند بشوند یک اقلیت ناچیز. این خودش خیلی مهم است. حالا ممکن است بعضی ها نفهمند، ولی بالاخره گفتن از ما بود.
خبرهای حسابی
اولا که پورمحمدی وزیر دادگستری گفته که “وزارت نفت به بابک زنجانی پول نقد داده و پول نقد هم می خواهد.” البته حدس زده می شود منظور این پورمحمدی از پول نقد همان نفت خام است، وگرنه وزارت نفت که بانک نیست پول بدهد به بابک زنجانی و از او هم پول بخواهد، ولی فرقی نمی کند، نفت خام ایران هم در بازار پول نقد است. دوما گفته شده که زنجانی هنوز در انفرادی است و دارد برای خودش تاجیکی می رقصد و ویلون می زند، و سوما که گفته شده که “ارزش اموال زنجانی ۳۰۰۰ میلیارد و بدهی اش ۸۰۰۰ میلیارد تومان است.” حالا چطوری می خواهند این آقای بابک را که هشت سال کنگر دولت را خورده و از مالزی تا تاجیکستان و بندرعباس لنگر انداخته پولش کنند، کار یک نفر دو نفر و یک شب دو شب نیست. مسئله هم اقتصادی است، اگر بابک زنجانی رفته بود وسط جنگل های آمازون و قرار بود دستگیر و کشته شود، در عرض بیست دقیقه نیروی زمینی و سپاه و ناجا و نهاجا و نداجا و نساجا و بقیه “جا”دار های حکومت او را دستگیر کرده و اعترافات خونینی کرده بود و توبه هم کرده بود و الآن مشغول کار در روزنامه کیهان بود. ولی چون موضوع پول و اقتصاد است و باید از راهی غیر از سنگ انداختن و کتک زدن استفاده کرد، کل حکومت چارچنگولی گیر کرده در باتلاق بابک خان و همه چیز منجمد شده است. خبر چهارم هم اینکه قوه قضائیه گفته است سه رئیس بانک که در اختلاس سه هزار میلیاردی نقش داشتند به زودی انجام می شود. حالا منظورشان از زود چی بوده معلوم نیست. خبر آخر هم اینکه همان خبری که هشت ماه است هر هفته گفته می شود توسط اسماعیلی تکرار شد که “رای محمد رضا رحیمی به زودی صادر می شود.” یعنی این قید به زودی و به سرعت شان آدم را کشته است.
در کشور ما هیچکس حرف نمی زند
الهی بمیرم برایش که نه تنها حرف نمی تواند بزند و گفته شده که حکم ممنوعیت بیانش توسط شورای امنیت جلیلی برایش صادر شده و ده نماینده مجلس اعلام کردند که این حکم باید اجرا شود و اصولا تصویر او ماههاست از صدا و سیما و جاهای دیگری که نداریم پخش نشده و کم کم بعید نیست خواب دیدنش هم ممنوع شود و اصلا از اینها گذشته خودش هم که حرف نمی زند و حرف هم که می زند اپوز و توپوز با همدیگر به او فحش می دهند و بد و بیراه می گویند، اعلام کرد که: “حکمی مبنی بر ممنوع البیانی دریافت نکردم.” من تقریبا مطمئن بودم که چنین حکمی در کار نیست، چون خبرش را ده نماینده مسلمان معتقد به ولایت داده بودند. شما بگوئید نماینده مجلس شورای اسلامی، آن هم فراکسیون حامیان ولایت، آن هم اعضای جبهه پایداری، آن هم مسلمان واقعی ممکن است راست بگوید؟ البته خیلی تغییری در واقعیت نمی دهد، مگر این همه افرادی که رسما ممنوع البیان نیستند، حق حرف زدن دارند؟ مرحوم محمد قاضی چهل سال قبل برای عمل جراحی حنجره رفته بود به سوئیس، پزشک جراح قبل از عمل برایش توضیح داد که با این عمل سرطان حنجره اش خوب می شود، ولی تارهای صوتی اش آسیب می بیند و دیگر نمی تواند حرف بزند. محمد قاضی مترجم برجسته و طناز و شیرین گوی گفته بود: “اشکالی ندارد، در کشور ما هیچ کس نمی تواند حرف بزند.”