دفن شهدا در دانشگاه

محمد ملکی
محمد ملکی

در سلسله مصاحبه های خبرنامه امیرکبیر پیرامون ماجرای دفن شهید در دانشگاه ها که این روزها شایعه این اتفاق ‏در دانشگاه امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) هم شنیده میشود، گفتگویی با دکتر محمد ملکی اولین رئیس داشگاه تهران ‏پس از انقلاب انجام داده ایم و در آن بر آنیم تا نظر اولین رئیس بزرگترین دانشگاه ایران را در مورد این پروژه ‏جویا شویم. ‏


‎ ‎در مورد پروژه دفن شهید در دانشگاه، رابطه مفهوم شهید و شهادت و زد و بندهای سیاسی در این ‏زمینه چیست؟ آیا این حرکت خاستگاهی ارزشی دارد یا سیاسی؟‎ ‎
‏ ‏
اگر بخواهیم تعریفی از شهادت ارائه دهیم، دکتر شریعتی در این باره می گوید: شهید کسی است که شاهد جریانات ‏روز است و به ظلم اعتراض و با آن مبارزه می کند. شهادت تنها به مفهوم کشته یا اعدام شدن نیست، ممکن است ‏کسی شهید باشد اما در قید حیات باشد، شهید زنده!اما متاسفانه در طول تاریخ، خصوصا ۳۰ سال اخیر در ایران ‏از این عنوان سوء استفاده های بسیار شده است، خصوصا در چند سال اخیر نظام حاکم سعی در زنده کردن جریان ‏جنگ با سوء استفاده از این عناوین را دارد.مسئله جنگ ایران و عراق هم خود موضوعی قابل بحث است. جریان ‏جنگ قابل قسمت به دو مرحله است: ۱) تا قبل از آزادی خرمشهر که جنگ دفاعی بود. ۲) پس از آزادی ‏خرمشهر که جنگ تهاجمی بود.پس از آزادی خرمشهر و دیگر شهرهای اشغال شده، نمایندگانی از کشورهای ‏اسلامی به ایران آمدند و خواستار پایان جنگ میان این دو کشور مسلمان گشته و پیشنهاد دادن غرامت به ایران را ‏نیز مطرح کردند، ولی ایران زیر بار نرفت و به خاک عراق حمله کرد، تا جایی که فاو را گرفت و برای آن ‏شهردار تعیین کرد. در این دوره تبلیغاتی که باعث تهییج جوانان به جبهه ها می شد این شعارها بود “تا رسیدن به ‏بغداد و قدس یک الله اکبر باقی است”، “راه کربلا و قدس را باز کنید” و.. این مرحله از جنگ، تهاجمی از سوی ‏ایران به عراق بود.متاسفانه قسمت اعظم تلفات ایران در این مرحله از جنگ به ما وارد شد. خسارت مالی وارد ‏شده به ایران را مقامات (آقای هاشمی رفسنجانی) هزار میلیارد دلار برآورد کردند که بخش اعظم آن در مرحله ‏دوم جنگ به ما وارد شد.هر چند کار جوانان در دوره جنگ دفاع از وطن و قابل ستایش بود، اما انگیزه هایی که ‏آنان را با چنین تبلیغاتی تحریک کرد و به جنگ فرستاد، قابل بحث است. پس از پذیرفتن قطع نامه و پایان جنگ ‏نیز، تعدادی از کسانی که در خاک عراق کشته شده بودند را به ایران بازپس دادند، و طی ۲۰ سال اخیر نیز طی ‏مبادلاتی میان دو کشور اجسادی را منتقل کرده اند. اما اکنون گویی به ابزاری سیاسی بدل شده اند که گاه و بیگاه ‏چند تابوت در سطح شهر می گردانند و در داخل شهر و در دانشگاهها دفن می کنند. آیا بعد از ۲۰ سال از اجساد ‏چیزی باقی مانده است؟‏
‏ ‏

‎ ‎غرض از راه اندازی اینگونه کارناوال ها در سطح شهر به بهانه دفن شهدای گمنام و جمع کردن مردم ‏حول مکانهای دفن شهدا، احترام به شهداست یا ایجاد فضایی جهت اغراض سیاسی؟‎ ‎
‏ ‏
اعتقاد من این است که از ابتدای جنگ، نظام جمهوری اسلامی از این جریان سوء استفاده کرده است. نه به جهت ‏دفاع از وطن، بلکه جهت حفظ خود! از ابتدا این جریان را رنگ و بویی سیاسی زده اند، هرسال برای روز حمله ‏به ایران سالگرد می گیرند، جنگ ۸ ساله را دفاع”مقدس” می خوانند و…در حالیکه قسمت اعظم کسانی که به ‏جنگ رفته اند، هدفشان دفاع از وطن بوده است که اینان به آن رنگی دینی و مذهبی زده اند و از آن برای پیشبرد ‏اهدافشان استفاده کرده اند.‏
‏ ‏

‎ ‎هدف آنها از راه اندازی چنین کارناوال هایی سرپوش گذاشتن روی مسائل پشت پرده جنگ است یا ‏بازی با احساسات مردم؟‎ ‎
‏ ‏
غلیان احساسات مردم یکی از اهداف آنهاست، همانطور که در جنگ هم همین کار را کردند، بسیاری از ‏رزمندگان، خصوصا روستانشینان را از نظر مذهبی تحریک کرده و به جبهه های جنگ فرستادند. تا وقتی دستگاه ‏حاکمه وجود دارد اجازه تحقیق و نشر و پخش مسائل جنگ را نمی دهد، چرا که خیانت عظیمی که به این مردم ‏کرده اند، افشا می گردد.یکی از اهداف نظام از ابتدا، نسل کشی بوده است. من در دهه ۶۰ در زندان ها شاهد این ‏ماجرا بودم و دیگران که بیرون بودند در جنگ شاهد آن بودند. نسلی که اگر این وقایع اتفاق نمی افتاد، از بهترین ‏جوانانی بود که امروز می توانست مسائل را به بهترین نحو حل و فصل کند. اگر روزی مسائل پشت پرده جنگ ‏آشکار شود، مردم می فهمند که چه خیانت عظیمی به این مردم شده است! چه مغزهای متفکری شهید شدند! در ‏صورتی که می توانستند اکنون نقش مهمی در سرنوشت کشور داشته باشند.‏
‏ ‏

‎ ‎در حالی که جنگ در همه جای دنیا محکوم است، درکشور ما مقدس است! ایران از جنگ پدیده ای ‏مقدس ساخته و مردم را آماده در حالت جنگ نگه داشته است. نظام قصد دارد از این فضا چه استفاده ای ‏کند؟‎ ‎
‏ ‏
در هیچ کجای دنیا و حتی در دین اسلام، جنگ امر مقدسی نیست. حضرت علی نیز در جنگ با خوارج قصد پایان ‏دادن هرچه سریعتر به جنگ داشت، و به اجساد خوارج احترام می گذاشت و آنان را مسلمانانی می دانست که راه ‏را اشتباه رفته اند.اما قصد حاکمیت سوء استفاده از کسانی است که با ایمان رفته اند وشهید شده اند برای تثبیت ‏موقعیت خود! اینان پسوند “مقدس” را به همه چیز اطلاق می کنند، می گویند نظام مقدس جمهوری اسلامی در ‏حالیکه هیچ نظامی مقدس نیست! اینان همواره مشوق جنگ بوده اند، حتی در مساله غزه نیز به جنگ دامن زدند.‏
‏ ‏

‎ ‎این تحریف معنا و قدسی کردن جنگ به جایگاه ایدئولوژیک نظام برمی گردد. جایگاه شهید در این ‏نظام کجاست؟ هدف شهید دفاع از وطن بوده یا مبارزه میان کفر و اسلام؟‎ ‎
‏ ‏
غالب خانواده های شهدا، مخالف جریان حاکم هستند و از وضع جاری مملکت بسیار ناراضی اند. پس از جنگ ‏عده کثیری از این عناوین سوء استفاده کردند و اکنون فرمانده و سردار شده اند. و اکنون نبض امور اقتصادی ‏سطوح عالی مدیریتی کشور در دست آنان است. کمکی که امروزه به خانواده های شهدا می گردد در قبال اموالی ‏که آنان هر روزه به تاراج می برند بسیار ناچیز است. در نظام جمهوری اسلامی اکثر منابع ملی و اقتصادی در ‏دستان حاکمیت است و خانواده های شهدا از مشاهده این وضعیت که خون شهیدانشان دستمایه به قدرت رسیدن ‏اینان گشته است بسیار نارحت و ناراضی اند.تنها خانواده های شهدا نیستند، جانبازان، شیمیایی ها، موجی ها و… ‏هر روز زجر می کشند، اما کسان دیگری از آن استفاده می برند. کسانی همچون “سردار” محصولی که ۱۶۰ ‏میلیارد تومان ثروت دارد!‏
‏ ‏

‎ ‎آیا دفن شهید در دانشگاه تکریم شهید است؟‎ ‎
‏ ‏
این حرکت تکریم نیست، سوء استفاده است.‏
‏ ‏

‎ ‎پس سوال اینست: چرا نظام می آید در دانشگاهها تابوتهایی به نام شهید دفن می کند؟‏‎ ‎
‏ ‏
این دفن، به امت حزب الله اجازه می دهد تا هر زمان که بخواهند بر سر مزار شهدای حزب الله بروند! این در ‏حالی است که دانشجویان دانشگاه برای ورود و خروج از دانشگاه خود باید از گیت های امنیتی گذر کنند، حال ‏آنکه به این بهانه هر روز بسیجیانی وارد دانشگاه می شوند و محیط رعب و وحشت ایجاد می کنند و مقاصد خود ‏را در دانشگاه پر می گیرند.هدف کلی این جریان، نه احترام و نه تجلیل شهید است، سوء استفاده سیاسی برای ‏تخریب شخصیت دانشگاه و از بین بردن فضای آکادمیک آن است.در زمان شاه سابق نیز می خواستند حفاظ ها و ‏نرده های اطراف دانشگاه تهران را بردارند و آن را جزیی از فضای خیابان کنند. اما موضوع با مخالف بنده و ‏برخی اساتید مواجه شد، چرا که این حرکت فضای آکادمیک دانشگاه را از بین می برد. امروز نیز هدف همین ‏است، می خواهند دانشگاه را از موقعیت خودش در بیاورند. اما وظیفه دانشجویان و دانشگاهیان این است که در ‏مقابل این حرکت بایستند.‏
‏ ‏

‎ ‎آقای دکتر ملکی، میدانیم که در تمام کشورها بحث کشته های جنگ وجود دارد، آنجا کشته گان جنگ ‏را چگونه تکریم می کنند؟ آیا اجساد آنها را به داخل دانشگاهها می آورند؟‏‎ ‎
‏ ‏
در هر کشوری یادمان و سمبلی برای کشته گان جنگ دارند. در آلمان در ورودی برخی شهرهای درگیر جنگ ‏یادمان هایی برای آن ها درست کرده اند و مردم به آنها احترام می گذارند. من تابحال نشنیده ام و ندیده ام که در ‏کشوری شهید را داخل دانشگاه بیاورند، ممکن است یادمانی از دانشمند یا استاد بزرگی در دانشگاه بگذارند، اما ‏اینکه بیایند و از شهید این استفاده را بکنند، خیر.یا گورستانی در فرانسه وجود دارد که مخصوص بزرگان و ‏ادیبان است (کسانی چون ویکتور هوگو و…) اما اینکه آنان را به داخل دانشگاه بیاورند خیر.این حرکت، فقط سوء ‏استفاده است. در بهشت زهرا نیز قطعه ای برای اندیشمندان تدارک دیده اند، اما آن هم در قبرستان عمومی است. ‏اگر قرار بر دفن کسی در دانشگاه باشد، چرا من بعنوان یک دانشگاهی با ۴۰ سال سابقه نخواهم در دانشگاه دفن ‏شوم. اما اینگونه نیست.‏

‏ ‏
‎ ‎قصه این شهدای گمنام چیست؟ این روزها شاهد تعداد بیشماری از این شهدای گمنام هستیم، تا کی این ‏شهدای گمنام را خواهیم داشت؟ در حالیکه تمام خانواده های رزمندگان مشخص اند و در طی ۲۰ سال گذشته ‏وضعیت همه مشخص شده است، اکنون نیز با آزمایش DNA به سادگی می توان هویت اجساد را تعیین کرد، پس ‏چرا شهید گمنام؟‎ ‎
‏ ‏
در همه جای دنیا تنها یک سمبل و نماد برای تمام شهدای گمنام است. اما در ایران گاه و بیگاه یک سری تابوت بنام ‏شهدای گمنام می آورند و در شهر می گردانند. به نام شهدای گمنام هر کاری که می خواهند انجام می دهند. کسی ‏که به جبهه می رود پلاکی دارد که نماینده هویت اوست، و پلاک طی سالها از بین نمی رود. اگر جسد کسی پیدا ‏شود و او رزمنده باشد، حتما پلاک دارد، پس گمنام نیست.در قبرستان هم قطعه شهدای گمنام داریم، چرا آنجا دفن ‏نمی کنند و به داخل دانشگاه می آورند! می خواهند دانشگاه را تبدیل به گورستان کنند.‏
‏ ‏

‎ ‎سالهاست حاکمیت بدنبال تصاحب دانشگاه است، بعد از ماجرای انقلاب فرهنگی و… اما اکنون پروژه ‏دیگری تعریف شده است، دفن شهدا. آیا دفن شهدا ابزاری برای تصاحب دانشگاه توسط حاکمیت می ‏گردد؟‎ ‎
‏ ‏
از آغاز به کار دولت نهم و روی کار آمدن احمدی نژاد رویکرد دولت تصاحب دانشگاهها بود، پیش از آن نیز ‏آقای خامنه ای گفته بود: “ما باید مجددا یک انقلاب فرهنگی بکنیم”. نظام جمهوری اسلامی نمی تواند دانشگاهها ‏را تحمل کند. آقای خمینی آمد و وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح کرد. از نظر ایشان وحدت حوزه و دانشگاه، به ‏معنای سلطه و سیطره حوزه بر دانشگاه است. تا قبل از تاسیس دانشگاه، تنها حوزه بود که عالم تربیت می کرد و ‏بقیه مردم همه جاهل بودند. اما با ظهور دانشگاه در عرصه ایران و تربیت جوانان دانشمند و تحصیل کرده در ‏دانشگاه، دانشگاه مقابل حوزه قد علم کرد و حوزویان از حضور دانشگاه و دانشگاهیان در عرصه کشور احساس ‏خطر کرد. به قول دکتر سروش “کار حوزه مقلد ساختن و کار دانشگاه محقق ساختن است و این دو نمی توانند با ‏هم وحدت کنند.” دانشگاه در سال ۵۸ و ۵۹ در مقابل حاکمیت سر فرود نیاورد تا تصمیم گرفتند با انقلاب فرهنگی ‏قامت آن را بشکنند. تا سال ۷۰ حکومت دانشگاه را تحت سلطه خود داشت، اما پس از آن دانشگاه دوباره استقلال ‏خود را بازیافت و حاکمیت زمزمه های انقلاب فرهنگی دوم را آغاز کرد. راههای متفاوتی را برای تسلط بر ‏دانشگاه پی گرفتند، با تاسیس دانشگاه تربیت مدرس، اساتیدی با گرایش فکری حاکمیت را تربیت و روانه ‏دانشگاهها کردند. روسای انتصابی را به مدیریت دانشگاهها برگماردند. بحثهایی چون بومی گزینی و سهمیه بندی ‏جنسیتی را مطرح کردند، قصد یونیفرم کردن دانشجویان را دارند، نفوذ عوامل حاکمیت را در دانشگاه افزایش داده ‏اند که حضور روز افزون بسیجیان و سهمیه ای ها موید این امر است، همه اینها در مسیر تسلط حاکمیت بر ‏دانشگاه است، در حالیکه هیچ یک از این پروژه ها به هدف مطلوبشان نرسیده است، حال چنین سناریویی را پی ‏گرفته اند، می خواهند راهی برای حضور وقت و بی وقت بسیجیان و پیاده نظام حاکمیت در دانشگاه باز کنند که ‏دور این قبرها جمع شده، شعار بدهند و فضای آکادمیک دانشگاه را خدشه دار کنند.‏


‎ ‎نظام جمهوری اسلامی تمام روشها را برای تصاحب دانشگاه به کار گرفته است تا دانشگاه را ویران ‏کرده و در چنگال خود بگیرد، اما نتواسته حال قصد دارد شخصیت دانشگاه را از بین ببرد، آیا می ‏تواند؟‎ ‎
‏ ‏
سنگر آزادی ویران شدنی نیست و نتیجه این حرکتهای حاکمیت، رادیکال تر شدن روز افزون دانشگاه است. ‏همانگونه که می بینیم فضا به سمتی پیش رفته که شعارهای صنفی دانشجویان تبدیل به “مرگ بر دیکتاتور” شده ‏است. دیکتاتور امروز کیست؟مطمئنا نسل بعد از شما فضای دانشگاه را رادیکال تر خواهد کرد!‏

‏ ‏
‎ ‎تفاوت پاتوق جدیدی که حاکمیت قصد ایجاد آن را در دانشگاه دارد با پاتوق های قبلی اش، نظیر بسیج ‏دانشجویی، دفتر نهاد نمایندی رهبری چیست؟‎ ‎
‏ ‏
پاتوقهای قبلی تا حدی دانشجویی بود، اما این پاتوق جدید باعث می شود که هر پیرمرد و پیرزن روستایی به بهانه ‏اینکه شاید این شهید گمنام فرزند من باشد، وارد دانشگاه شود به بهانه اینکه اینجا قبرستان است و آمده ام برای ‏شهیدم فاتحه بخوانم.از سویی تخریب گورستان خاوران توسط حاکمیت را می بینیم و از سوی دیگر دانشگاه را ‏قبرستان شهدای گمنام می کند.هدف نهایی شان شکستن حرمت دانشگاه و ویران کردن این سنگر است، اما این ‏سنگر ویران شدنی نیست. در زمان رضاخان وقتی ماجرای ارانی و ۵۳ نفر پیش آمد، در سال ۵۸ که حرف از ‏بستن درب دانشگاهها شد و من به آقای خمینی گفتم:” درب دانشگاه راببندید تا همه جهانیان بفهمند که شما و ‏اسلامتان با علم مشکل دارید.” کشتارهای دهه ۶۰ دانشجویان، همه و همه نتوانست سنگر دانشگاه را درهم شکند.‏


‎ ‎سکوت اساتید دانشگاه را در مقابل این قضیه چگونه تحلیل می کنید؟ آیا این سکوت به منزله دفاع از ‏این قضیه است؟‎ ‎
‏ ‏
در حال حاضر اغلب اساتید حاضر در دانشگاه تربیت یافته دانشگاه تربیت مدرس اند، اساتید مستقل اخراج شده اند ‏و دیگران هم بخاطر داشتن وجهه در دانشگاه و مسائل مادی سکوت اختیار کرده اند. در زمان انقلاب نیز فضا ‏همینگونه بود، این جریان انقلاب بود که فضا را شکست. پیش از انقلاب تشکلهای حاکمیت نیز در دانشگاهها ‏حضور داشت، کانون جوانان ایران که محلی برای ایجاد سرگرمی دختران و پسران دانشگاهی بود تا آنان را از ‏جریان آگاهی بخشی دور کند، درست مثل بسیج دانشجویی امروز. اما در آن روزها جریانی خودجوش بنام ‏سازمان ملی دانشگاهیان ایران وجود داشت که دانشجویان از هر طیفی در آن حضور فعالانه داشتند و تحول ایجاد ‏کردند. هفته همبستگی و تحصن ۲۵ روزه که به رهبری آقای طالقانی انجام شد، در همین سازمان کلید خورد، و ‏باعث شد که سه روز بعد شاه ایران را ترک کند.در حال حاضر باید وحدتی میان دانشجویان از هر طیف و مرامی ‏ایجاد شود و همه در یک سنگر مبارزه کنند. تا وقتی دانشگاهیان یکدست نیستند، نمی توانند مستقل باشند و مورد ‏سلطه حاکمیت و روسای انتصابی آن قرار می گیرند.هر چند که وظیفه اساتید روشنگری است و من نیز پیش از ‏انقلاب از هر فرصتی در کلاسهای درس برای زیر سوال بردن حاکمیت استفاده می کردم‏

منبع: خبرنامه امیرکبیر