انتخابات مجلس نهم و حاشیه مهم تر از متن آن، یعنی رای دادن محمد خاتمی، بحث ها، بهت ها و حتی جنجالهای زیادی را بدنبال داشت. با گذشت چند هفته از آن ماجرا و فروکش کردن احساسات مدافعان و مخالفان عملکرد آقای خاتمی، رویکردهای تحلیلی به این رویداد و پیامدهایش بیشتر میتواند مورد توجه قرار گیرد.
در هفته گذشته مصاحبه ای از آقای عباس عبدی درباره انتخابات مجلس و رای محمد خاتمی انتشار یافت که حاوی نکات قابل توجهی بود. البته سخنان وی، واکنش انتقادی بخشی از فعالان سبز اصلاح طلب را برانگیخت.
مصاحبه آقای عبدی چند مدعای مشخص پیرامون مساله انتخابات و رای دادن آقای خاتمی داشت:
۱ـ میزان مشارکت در انتخابات مجلس نهم مشابه مجلس هشتم بوده و نتیجه این انتخابات، نه اپوزوسیون را خوشحال کرد و نه حکومت را. اما چون طرفداران تحریم در این دوره انتظار مشارکت سی درصدی را داشتند، از اینرو سیاست تحریم انتخابات شکست خورد.
۲ـ انتخابات مجلس نهم هم مانند انتخابهای دیگر بوده و انتخاباتی منصفانه، بیطرفانه و دارای رقابت چشمگیر نبود. انتخابات در ایران موضوعیت دارد و نه طریقیت. در نتیجه اگر انتخابهای قبلی برای اصلاح طلبان موضوعیت داشت چرا اینبار نداشته است؟
۳ـ رای دادن آقای خاتمی، هم بدلایل فکری و هم شخصیتی وی، چیز عجیبی نبوده است بلکه رفتار سه سال گذشته اش عجیب بوده است. در اصل تا به حال همه به هم دروغ میگفتند: طرفداران خاتمی به خاتمی، خاتمی به طرفدارانش، طرفدارانش به یکدیگر. خاتمی شجاعانه ترین تصمیم را گرفت و رای خاتمی اقدامی نمادین به معنای جدایی مشی اصلاح طلبی از جنبش سبز بود این جملات و واژه ها برگرفته از متن مصاحبه عباس عبدی است.
در این یادداشت به ترتیب درباره سه مورد فوق نکاتی به اختصار ارایه میشود:
۱- آقای عبدی میزان مشارکت این انتخابات را مشابه دوره قبلی مجلس دانسته اند. طبق مطلبی که در سایت ایشان درباره بررسی آمار انتخابات مجلس هشتم وجود دارد (۲)، در آن انتخابات میزان مشارکت در کل کشور حدود ۵۰ درصد بوده است و در تهران ۳۰ درصد (البته در آن انتخابات هم آمار اعلام شده برای سراسر کشور ۶۵ و ۷۰ درصد و برای تهران ۴۰ درصد بود که مقاله مذکور، نادرستی آن مدعیات را بر طبق آمار رسمی نشان داده بود). همچنین در تهران طبق آمار اعلام شده در هر دو دوره هشتم و نهم انتخابات مجلس، حدود ۱۰ درصد آرا باطله وجود داشته است (۳). آمار شهرهای دیگر نیز از وجود همین میزان آرای باطله خبر میدهد و هشدار یک نماینده در صحن علنی مجلس نیز درباره آرای باطله، تایید کننده این مساله است (۴).
حال اگر مدعای آقای عبدی درباره مشابهت میزان مشارکت انتخابات مجلس هشتم و نهم درست باشد، نتایج قابل توجهی از آن حاصل می شود.
آقای عبدی محور تحلیل خود را بر مبنای مقایسه انتخابات دوره هشتم و نهم مجلس قرار داده است و ظاهرا مخاطب اصلی ایشان درباره شکست جریان تحریم، طیف جدید تحریمی ها یا باصطلاح “تحریم اولی”هایی بوده است که بعد از حوادث انتخابات سال ۸۸، بعنوان جریان سبزهای اصلاح طلب، انتخابات دوره نهم را تحریم کردند درحالیکه اغلب آنها در دوره های قبل در انتخابات مشارکت (یا مشارکت مشروط) داشتند. این طیف، احزاب سرشناس اصلاح طلب مانند جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب و اعضای گروههایی مانند شورای هماهنگی راه سبز امید را شامل میشود که این دوره علنا اعلام عدم مشارکت کردند ( و البته غالبا سعی داشتند که از واژه تحریم استفاده نکنند تا خود را از تحریمی ها متمایز نشان دهند). ضمنا در این دوره محمد خاتمی هم برای شرکت در انتخابات شروطی را تعیین کرد و بدلیل عدم تحقق آن شروط، موضع عدم مشارکت را به طرفدارانش القا کرد درحالیکه در انتخابات هشتم مشارکت فعال داشت و لیست “یاران خاتمی” را ارایه داد.
حال اگر میزان مشارکت این دوره انتخابات بر طبق نظر و تحلیل آقای عبدی هیچ تغییری با دوره هشتم نداشته است، این سوال اساسی مطرح است که پس پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان کجاست؟ اینکه اصلاح طلبان و محمد خاتمی در انتخابات دور هشتم مشارکت کردند و لیست دادند و در دوره نهم موضع علنی عدم مشارکت داشتند، اما هیچ تاثیری در میزان مشارکت نداشتند، آیا بدین معنی نیست که جریان اصلاح طلبی دارای هیچ پایگاه اجتماعی موثری در ایران نیست؟ آیا آقای عبدی به تبعات تحلیل خودشان توجه کرده اند و میتوانند آنرا توضیح دهند؟ آیا پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس ششم که اکثریت آرا را به خود اختصاص داد، امروزه به طرفداران اصولگرایان تبدیل شده است؟ در اینصورت دیگر احیای مشی اصلاح طلبی به سبک محمد خاتمی که آقای عبدی بازگشت به آن را “تصمیمی شجاعانه” قلمداد کرده است، چه فایده ای دارد و قرار است چه گروه اجتماعی را جذب کند؟
اما درباره شکست سیاست تحریم نکته دیگری را نیز باید یادآوری کرد. با توجه به اینکه پتانسیل میزان مشارکت در ایران را میتوان از انتخابات قبلی ریاست جمهوری (مشارکت ۸۵ درصدی) وهمچنین انتخابات مجلس ششم (مشارکت ۷۰ درصدی) سنجید ، در نتیجه میزان مشارکت این دوره مجلس ( که طبق نظر آقای عبدی مشابه دوره قبل یعنی حدود ۵۰ درصد بوده است) نشان میدهد که نیروهای تحول خواه و تحریمی ها (یعنی گروههایی که در انتخابات مجلس هشتم هم انتخابات را تحریم کرده بودند) از یک پایگاه اجتماعی کمابیش ۳۵ درصدی در ایران برخوردار هستند و از این جهت، جریان تحریم حتی بر طبق آمارهای رسمی که اعتماد چندانی به آنها نیست، جریانی ریشه دار است که نمیتوان آنرا نادیده گرفت.
۲ـ بنظر نگارنده نکته دومی که عباس عبدی مطرح میکند قابل تامل است وسبزهای اصلاح طلب باید به این پرسش پاسخی قانع کننده و مستدل بدهند. بعضی منتقدان علت تغییر استراتژی خود از مشارکت در انتخابهای قبل (که آنها هم آزاد، سالم و عادلانه نبود) به عدم مشارکت در این دوره را اینگونه توضیح میدهند که۲۲ خرداد ۸۸ نقطه عطفی در تاریخ انتخابات جمهوری اسلامی بوده است (۵). اگرچه در فجایع پیش آمده پس از انتخابات ۸۸ و نقطه عطف بودن آن (حداقل برای اصلاح طلبان) شکی نیست، اما ضعف استدلالی بسیاری از سبزهای اصلاح طلب این است که سال ۸۸ را مبدا مختصات سرکوب، حذف و تقلب در نظر میگیرند درحالیکه این شیوه برخورد حکومت با رقیبان، منتقدان و معترضان در سالهای پس از انقلاب بیسابقه نبوده است. مگر نه اینکه در سالهای نه چندان دور و حتی در دوره اصلاحات شاهد سرکوب خشن و خونین کوی دانشگاه تهران و تبریز بدنبال اعتراضات مدنی دانشجویان بودیم و درحالیکه پرونده آنها به نتیجه نرسید و عاملان آن هرگز مجازات نشدند، اما نیروهای اصلاح طلب پس از آن اتفاقات انتخابات را تحریم نکردند و تنها زمانی موضع عدم مشارکت را داشتند که صلاحیت کاندیداهای اصلاح طلب برای مجلس هفتم رد شد. از اینرو برای بسیاری از ناظران این شائبه پیش می آید که عدم مشارکت بخشی از سبزهای اصلاح طلب در انتخابات تنها زمانی صورت میگیرد که شتر حذف و سرکوب بر در خانه آنها خوابیده باشد. بنظر میرسد این همان پاشنه آشیلی است که امثال آقای عبدی از آن بر ضد دوستان سابق خود استفاده کرده و آنها را به ارایه استدلال برای عدم مشارکتشان دعوت کرده است.
پاسخ به این پرسش آقای عبدی از طرف سبزهای اصلاح طلب، نیازمند یک خودـانتقادی شجاعانه و صادقانه آنهاست که بپذیرند “موضوعیت انتخابات” از همان زمانیکه دیگران را حذف کردند و ما سکوت کردیم، باید به “موضوعیت اعتراض” تبدیل میشد و از همان زمان میبایست برای “طریقیت یافتن انتخابات” تلاش صورت میگرفت. سبزهای طرفدار تحریم که تا پیش از این نبود حداقل شرایط انتخابات آزاد و عادلانه را نادیده میگرفتند باید به آقای عبدی پاسخ دهند که اشتباه از همان زمانی بود که به قاعده ناعادلانه و نادرست تن داده شد. پاسخی که نخواهد این مساله را در نظر بگیرد، یقینا گرفتار معضل استدلالی یک بام و دو هوا میشود.
درباره چرایی موضوعیت داشتن تحریم، آخرین جمله از آخرین مقاله احمد زیدآبادی پیش از دستگیری اش را باید یادآوری کرد که صادقانه درباره انتخابات ۸۸ نوشت: “این انتخابات درسی بود برای همه ما تا برای ورود به صحنه رقابتی ناعادلانه حریص نشویم و استانداردهای یک انتخابات آزاد را کوچک نشماریم”(۶).
۳ـ نکته سوم در مصاحبه آقای عبدی برای بسیاری از سبزهای اصلاح طلب که اتفاقا اکثرا دلبستگی به محمد خاتمی داشته و دارند، خوشایند نیست درحالیکه سخنان ایشان حاوی حقیقتی است که بسیاری از حامیان جنبش سبز دیر یا زود باید بر سر دو راهی “وفاداری به مشی جنبش مدنی” و یا “وفاداری به مشی اصلاح طلبی درون نظام” (به شیوه ی خاتمی) یکی را انتخاب کنند. اینکه با رای نمادین خاتمی در انتخابات، وضعیت و شکاف جدیدی در بدنه مخالفان و سبزها ایجاد شده است، سخن نادرستی نیست. اتفاقا آقای عبدی کاملا درست میگوید که آقای خاتمی دیگر خط خود را از جنبش سبز جدا کرد و به مشی اصلاح طلبی خودش برگشت. از این پس سبزهای تحول خواه و کسانی که معتقد به مبارزه و کنشگری مدنی هستند باید برنامه، راهبرد و تاکتیک خود را تعیین کرده و برای رسیدن به مطالبات خود بر مبنای آنها تلاش کنند.
واقعیت این است که بخشی از همراهان جنبش سبز تصورشان از مبارزات مدنی یک پروژه زودبازده بود که با فروکش کردن موج اعتراضات خیابانی دیگر باید از این شیوه مبارزه دل کند و پرونده آن را بست. جالب است که بسیاری از سبزها وقتی پا به عرصه همراهی با جنبش اعتراض مدنی گذاشتند، از الگوی مبارزاتی گاندی و ماندلا و آنگ سان سوکی نام می بردند و جنبش سبز را همسان آن جنبشها میخواندند اما گویی که “عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها”. بسیاری از آنها در نظر نگرفته بودند که مبارزه مدنی یک پروژه دو ساله نیست و در هیچ جای دنیا نیز اینگونه نبوده است، بلکه نیاز به استمرار، پایداری و پایمردی دارد. ماندلا ۲۷ سال در زندان بود و آنگ سان سوکی ۲۰ سال را در حبس خانگی گذراند و طرفداران و همراهان آنها، جنبش اعتراضی را علیرغم افت و خیزهایش ادامه دادند. در ایران امروز نیز بخشی از فعالان سیاسی و کنشگران مدنی سالهاست که برخلاف قبض و بسطهای فضای سیاسی، چه زمانیکه اصلاح طلبان در قدرت بودند و چه زمانیکه آنها از قدرت حذف شدند، چه پیش از جنبش سبز و چه پس از آن، به مبارزه مدنی فراقانونی و اعتراض در عرصه عمومی باور داشته و عمل کرده اند و رهروانی بودند که آهسته و پیوسته قدم برداشته و برمی دارند.
از اینرو سبزهای تحول خواه اگر واقعا به مبارزه مدنی بعنوان یک راهبرد مبارزاتی باور دارند، باید تمایز شیوه کنشگری خود را با شیوه شبه اصلاح طلبی آقای خاتمی مشخص سازند. اینکه بخشی از سبزهای اصلاح طلب به لحاظ عاطفی نمیتوانند از محمد خاتمی دل بکنند و می خواهند مانند دو سال گذشته در ذهن خود تصویری غیرواقعی از کنشها و توانایی های ایشان بسازند، جنبش مدنی را به پیش نمیبرد. یقینا کسانیکه از یک سو دل در گرو مشی اصلاح طلبی به شیوه خاتمی دارند و از سوی دیگر دلی هم به راهبرد مبارزه مدنی بسته اند، دیر یا زود باید جایگاه خود را میان این دو راهبرد مشخص سازند چرا که در اکوسیستم سیاسی امروز ایران نمیتوان برای مدتی زیادی به شکل دوزیست تنفس و تحرک داشت.
پی نوشت:
۱ـ مصاحبه عباس عبدی با سایت عصر ایران
۲ـ مطلبی در سایت عباس عبدی درباره میزان مشارکت انتخابات مجلس هشتم
۳ـ در انتخابات مجلس هشتم در تهران ۱۶۸۰۰۰ و در دوره نهم ۲۱۵۰۰۰ آرای باطله بوده است
۴ـ آرا باطله انتخابات مورد کارشناسی قرار بگیرد، روزنامه مردمسالاری، ۱۸ اسفند ۹۰
۵ـ نقدی بر دیدگاههای آقای عبدی، مرتضی کاظمیان
۶ـ دو نکته که نباید فراموش کرد، احمد زیدآبادی، ۲۵ خرداد ۱۳۸۸