دیشب ماه تمام بود

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

دیشب ماه تمام بود. ماه شب چهارده این بار از همیشه ای که به عمر ما قد می دهد بزرگ تر بود. با چشم غیر مسلح این تفاوت را تشخیص دادیم و سپس اهل علم نجوم بر آن مهر تایید زدند و گفتند این بار ماه شب چهارده بزرگ تر بر سینه ی آسمان دیده شده است. ماه در ترمینولوژی تحولات سیاسی معاصر ایران به همت لافزنی های نسل ما تبدیل به یک پدیده ی سیاسی شده و دیگر در انحصار عشاق و ادبیات کلاسیک و عاشقانه ی ایران نیست. وقتی آن را می بینیم به یاد یار نمی افتیم. به یاد بیداد و به یاد کشته ی خود که هنگام درو سوخت و نابود شد زار می زنیم. ماه در سال 57 به خواست ما سکوی پرش آیت الله خمینی شد که از آن جا به صحنه ی سیاست جهان فرود آمد. اسامه بن لادن و دیگران که شمشیر اسلام را برای به خطر انداختن امنیت امپریالیسم تیز کردند، آن روزگاران عددی نبودند. پس از آن آمدند و پس از آن بود که اعتماد به نفس به دست آوردند. اما خمینی به همت ما ابتدا از زمین به ماه رفت و از ماه بر کره ی زمین فرود آمد. او البته بر چشم ما نشست و ما از هر دسته و گروه فکری، بادین و بی دین، که بودیم با صدای بلند یا با نجوائی حافظانه و رندانه ثنا گویش شدیم. خوش آمد گفتیم و فریاد زدیم یا زمزمه کردیم:

کرم نما و فرود آ

که خانه خانه ی توست

و فرود آمد. اما نه با فروتنی. سپاس نداشت دعوت را. گفت “هیچ” و همان گونه که خواسته بودیم نشست بر چشمان منتظر ما و زود و پر زور گفت:

این جا خانه ی فقیه است

شماها بر این ملک حقی ندارید

تکلیف دارید هر بار که ما می طلبیم

جان نثار کنید

در غیر این صورت

خانه را خالی کنید

و به صاحبخانه بسپارید

ماه واسطه و دلال این مصادره شد

عادلانه نبود ولی اتفاق افتاد

مهمان حق داشت صاحبخانه را در خانه ی خود یا در سراسر جهان آواره و بی پناه رها کند. ما او را به زبان شاعرانه خواب دیده بودیم. ما عکس او را برصورت ماه ظاهر کرده بودیم و این عکس از تاریک خانه ی درون پر حادثه ی تاریخ پر تلاطم و احساساتی ما بیرون زده بود. خود می خواستیم که او بر جبین ماه بنشیند. بعد ها که از این دستکاری در کارکهکشان خیری ندیدیم گفتیم کار کار اسرائیل است. عوامل موساد با ترفندهای روانشناسانه وارد شبکیه ی چشمهای میلیون ها ایرانی شده اند و آنها را به وهمی خام گمراه کرده اند تا خمینی را بر جبین ماه ببینند و دیده اند.

دیشب ماه تمام و بلکه بزرگتر از پیش بود. بسیار براندازش کردم. گمشده ای داشتم. از سر عجز دنبال ناجی دیگری می گشتم تا بیاید و ما را از آن یکی ناجی و وهم که هنوز در جان و روح بسیاری زنده است برهاند. ماه به من خندید. برایم شکلک در آورد. گوئی گفت: باری دیگر؟ و من پنجره بر آن بستم.

بخواهی نخواهی ماه در فرهنگ سیاسی اخیر ایران جائی برای خود باز کرده که پاک شدنی نیست. فصلی پر شور، پرخون، پر تنش و پر طپش از تاریخ تحولات سیاسی ما را ماه نمایندگی می کند. همان که حافظ را به خانه و حریم معشوق می برد، ما را به بیت آقا و آقایان و اینک آقازاده ها به اسارت برد ه است و همان جا گروگان مانده ایم.

بسیار احمدی نژاد و یارانش را به خرافه گرائی و سیاست های بر آمده از خانه ی رمالان و مداحان نقد می کنیم. دیشب که ماه را تمام دیدم قیل و قال های آن شب پیش رویم زنده شد. یادم آمد که در و همسایه شبی از شب های سال 57 که حکومت نظامی بود، یکدیگر را به دیدن ماه فرا می خواندند. حکومت نظامی به خیال خود مردم را خانه نشین کرده بود و اوضاع امن و امان بود. اما مردم حکومت نظامی را در کهکشان دور زده بودند. تلفن پشت تلفن زنگ می زد و هر بار فرهیخته ای از جمع دوستان با صدای لرزان و امیدوار می گفت به ماه نگاه کن. او را ببین. نگاه می کردیم و او را می دیدیم. چه جام ها که آن شب به سلامتی گل روی ماه نوشانوش بالا رفت و البته چه اشکهای افسوس که از دیده ی هشیاران در آن شب فرو ریخت، بی آن که شاهدی بر آن دانائی برهنه و پر خطر بتواند حضور داشته باشد. ماه سرنوشت همه را عوض کرد. سرنوشت آنها را که افسون سیاسی ماه دیوانه شان کرده بود و سرنوشت کسانی را که بر این درجه از جهل و خرافه می گریستند و از ابراز آن می هراسیدند. از آن پس ما توانستیم ماه را وارد سیاست کنیم و شگفتا خود محکوم شدیم تا عمر بر سرآن بگذاریم که بهتر است کار دین از کار حکومت جدا بشود. بی آن که یادآوری کنیم با پیوند ماه و سیاست که خود به آن قیام کرده ایم چه خواهیم کرد؟

دیشب ماه در آسمان ایران و امریکا تمام بود. و من رد پای سرنوشت ناتمام خود را روی آن پی می گرفتم. آن شب که ماه را دیدیم با وهمی در آن، نمی دانستیم ماه در تحولات سیاسی ایران چه آتشی بر پا می کند. آتشی که در جای جای جهان، ایرانی و غیر ایرانی کاسه ی آب به دست می خواهند آن را خاموش کنند و نمی توانند. راستی خانم اشنون سخنگوی گروه 1 + 5 آن شب ماه را دیده بود یا به بازی طفلانه ی خود سرگرم بود و عقلش نمی رسید که ملتی در جائی از جهان دارد ماه را دستکاری می کند تا یک فرصت طلائی شغلی برای آینده ی او تدارک ببیند، فرصتی استثنائی که اگر ماه وارد معادلات سیاسی ایران نشده بود، اکنون در دسترس او و یارانش نبود.

دیشب ماه را تمام دیدم و کار را ناتمام…