شاید رئیس جمهور منتخب مردم آمریکا آن روزها را به یاد نداشته باشد یا جزئیات و ریزه کاری های تلاش هایی را که برای بهبود روابط تهران - واشنگتن صورت گرفت نداند، اما معاونش، جوزف بایدن در جایگاه یک عضو با نفوذ کنگره ی آمریکا که به گونه ای مستقیم در این ماجرا دخیل بوده و از کنه مسائل آگاه ست، حتما باراک اوباما را در جریان تلاش های گذشته قرار خواهد تا این ماموریت ناتمام عاقبت به سرانجام رسد.
تلاش هایی که گام اول آن عذرخواهی تاریخی مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا بابت دخالت آشکار کاخ سفید در امور داخلی ایران، به ویژه در جریان کودتای 28 مرداد 32 علیه دکتر محمد مصدق، بود. و گام بعد، نمایش حسن نیت های بیشتر از طریق محدود ساختن دامنه ی تحریم های اقتصادی و صدور فرمان آزادی ورود اقلام شاخص صادرات غیرنفتی ایران، چون فرش و خاویار و… به بازارهای آمریکا.
تلاش ها و اشاره هایی که به جز از جانب ساکنان کاخ سفید و هیات دولت آمریکا، در کنگره نیز شکل و شمایلی ویژه داشت. از جمله، جوزف بایدن به عنوان نماینده ی تفکر خواهان “تغییر” و حامی سیاست “تنش زدایی” در مجلس سنا به دنبال انجام مذاکره ی مستقیم نمایندگان ملت ایران و آمریکا بود و در تلاشی گسترده در پی دیدار و گفت و گو با همتایان ایرانی خود در هر نقطه ی ممکن در جهان و حتی حاضر یراق برای سفر به تهران.
آن دوران متاسفانه دوران فرصت سوزی ها، به ویژه از سوی ایران، بود. شاید درست تر و دقیق تر، دوران ناتوانی دولت و مجلس اصلاحات در پیشبرد برنامه های سیاست خارجی اش مبتنی بر تفکر “گفت و گوی تمدن ها” با هدف پیگیری خط مشی “تنش زدایی”، از جمله “کوتاه کردن دیوار بی اعتمادی ها میان ایران و آمریکا”. دورانی که نه تنها رئیس جمهور منتخب بیش از بیست و دو میلیون ایرانی واجد رای، به عبارتی بیش از دو سوم ایرانیان، علیرغم تمایل باطنی خود از انجام گفت و گو با همتای آمریکایی اش منع می شد، بلکه دستور از بالا هم مصرانه می رسید که “نه سلام و علیک، نه گرفتن عکس یادگاری”! و چه سنگین بود بر سید محمد خاتمی تن دادن به فرمانی که ما به ازای سیاسی آن از جمله “وجود سه نقطه ی سفید” در یک عکس تاریخی یادگاری در مقر سازمان ملل بود. نقاط سفیدی که یکی به نماینده ی ملت ایران تعلق گرفت و دو دیگر برعکس خاتمی به دشمنان آزادی و دموکراسی و حقوق بشر؛ به دو دیکتاتور معروف جهان، صدام حسین و رادوان کارادزیچ، دشمنان ملت ها و جنایتکاران جنگی!
آن دوران جایی برای بازی نمایندگان واقعی ملت ایران هم نبود. دورانی که دیدار دیپلماتیک غیررسمی مهدی کروبی، رئیس مجلس وقت ایران، با نمایندگان کنگره ی آمریکا در موزه متروپلیتن نیویورک با هزار شعبده و ترفند انجام شد. دیداری که در واقع بازی ای ناتمام و ابتر بود. بازی ای که به محض قرار گرفتن اولین برگ روی میز، با رسیدن دستور از بالا در همان ابتدا قطع شد. نه تنها قطع، که دستور اکید صادره این بود: ”بگیرید و ببندید دهان موافقان عادی سازی روابط ایران و آمریکا را”! مجری نیز مشخص بود؛ قاضی مرتضوی. اقدام نیز روشن و مشخص؛ دستگیری و پرونده سازی برای اعضای دولت خاتمی، نمایندگان منتخب مردم در مجلس ششم و توقیف و تعطیلی روزنامه و مجلات پیگیر جا افتادن این سیاست.
آقای اوباما احتمالا این دوران و جزئیات آن را چندان به خاطر نمی آورد، اما اگر از آقای بایدن بپرسد او برایش شرح خواهد داد که وقتی در پی گفت و گو با همتایان ایرانی خود بود و پیشنهاد “مذاکره در هر کجا” را مطرح می کرد اما تیرش پی در پی به سنگ می خورد، با این ایده نیز از درون ایران مواجه شد که حال که امکان سفر به تهران نیست و گفت و گوی رودروی نمایندگان ملت ها در دیگر نقاط جهان، بیائید این پینگ پنگ سیاسی را در “فضای رسانه ای و مجازی” آغاز و دنبال کنید. حتی به طنز “بای دن” همتراز “بای سلامی” خوانده شد. از جمله، “دوران” و “بنیان”، دو روزنامه ی اصلاح طلب مطرح آن دوران محوریت اشاعه ی این تفکر را به عهده داشتند. ماموریتی که پس از توقیف و تعطیلی آنان بلافاصله به خلف صالح شان، روزنامه ی “آئینه جنوب” واگذار شد که “محمد دادفر” نماینده ی مردم بوشهر در مجلس ششم مدیریت آن را به عهده داشت. اصلاح طلب شناخته شده ای که پس از چندی سزای این اقدامش را دید، هم در هویت نماینده ی مجلس و هم در هویت یک مدیر مسئول شجاع؛ حکم سنگین زندان و توقیف سریع روزنامه!
آن دوران به سرعت گذشت. “بازها” فضا را بر “کبوترها” تنگ کردند و آشیانه ی آنان را لانه ی خود ساختند. روند “کاهش تحریم های اقتصادی” واژگون شد و به پیگیری خط مشی “تشدید تحریم های اقتصادی” انجامید. اگرچه پس از پایان دوران اصلاحات مجوز مذاکره از بالا رسید، اما فضا همچنان تیره و تار بود و تنور روابط سرد. به این دلیل هر خمیری که احمدی نژاد به تنور سیاست خارجی با هدف برقراری روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا چسباند، در دم فروافتاد و در میان شعله های آتش سوخت! به این دلیل، نه تنها یخ سرد روابط دو کشور باز نشد، بلکه نمایندگان کنگره، ساکنان کاخ سفید و اعضای دولت، از جمله رئیس وزارت خزانه داری آمریکا در اقدام های متعدد چون دستور العمل دیروز - پنجشنبه 16 آبان 87 - در خصوص فعالیت های بانکی، دامنه و تنوع تحریم ها را تقویت کردند و به تشدید مجازات های مستقیم و غیرمستقیم علیه دولت و مردم ایران پرداختند.
اکنون اما نسیم “تغییر” وزیدن گرفته است و گویا کشتی بان را سیاستی دیگر آمده است. سیاستی که باید مبتنی بر چرخش مشهود عقربه ی قطب نمای سیاست خارجی آمریکا به سمت و سوئی دیگر باشد، به ویژه در خصوص روابط با ایران.
آن زمان طرفداران “آزادی، دموکراسی و حقوق بشر” هر چه فریاد زدند و از طریق همکاران و همتایان خود پیغام فرستادند که سیاست “تغییر رژیم” بی حاصل است، چاره کار در “پذیرش حکومت و تغییر رفتار” است؛ سیاست “گسترش تحریم ها و محدود کردن سرمایه گذاری ها و رفت و آمدهای غیرسیاسی” بی فایده است، چاره در “برداشتن تحریم ها، افزایش سرمایه گذاری ها و تشویق مبادلات اقتصادی و صدور ویزا برای اقشار مختلف مردم ایران” است؛ سیاست محوریت بخشیدن و عمده کردن برنامه “مهار برنامه انرژی هسته ای ایران” بی مورد است، چاره کار در توجه به “آزادی، دموکراسی و حق حاکمیت ملت ایران” است، گوش شنوایی نبود و این حرف ها از یک گوش کاخ سفید نشینان جنگ افروز وارد نشده به سرعت از گوش دیگر خارج می شد.
اما اکنون، اگر سیاست “تغییر” واقعی است و فراتر از شعارهای انتخاباتی. اگر تکیه بر سیاست “مذاکرات بی قید و شرط” فراتر از برنامه های تبلیغاتی رای آور است، دولت اوباما اکنون که حزب دموکرات دست بالا و اکثریت آرا را در هر دو مجلس نمایندگان و سنای آمریکا در اختیار دارد، باید خط مشی سیاست خارجی خود را در نقطه ی صفر برنامه های نیمه تمام دولت کلینتون قرار دهد و وزیر خارجه ی جدید آمریکا، با هدایت و همفکری جوزف بایدن، کار نیمه تمام خانم آلبریت را به سرانجام رساند.
امروز، یا دست کم اکنون که دولت احمدی نژاد بر سر کار است و با گرفتن چراغ سبز، عبور از موانع حریصانه برنامه ی عادی سازی روابط تهران و واشنگتن را دنبال می کند، باید زیربنای برقراری روابط دیپلماتیک و بازکردن کنسولگری را نهاد. اکنون که نه تنها رئیس جمهور ایران که تا دیروز در محافل بین المللی با صدای بلند اعلام می کرد “اجازه نمی دهند اوباما رئیس جمهور آمریکا شود”، در اقدامی بی سابقه چون افرادی متمدن پیروزی همتای آمریکایی اش را تبریک می گوید، بلکه آیت الله دری نجف آبادی دادستان کل کشور نیز خواستار نشان داده شدن “حسن نیت آمریکا نسبت به مردم ایران” از سوی باراک اوباما است، وقت آغاز چنین سیاست و دیپلماسی فعالی است.
درست است که طرف های مذاکره ی دیروز آقای بایدن، مشوقان بهبود روابط ایران و آمریکا، اکنون در حاشیه اند و جایگاهی در دولت و مجلس ندارند، اما آنان نیز چون قاطبه ی مردم ایران، برایشان مهم نیست که امتیاز برقراری روابط دیپلماتیک و بهبود مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و… دو کشور، به حساب چه کسی نوشته شود. آنان چون این کار را منطبق بر “منافع ملی ایران” و “مصالح بلندمدت ملت” می بینند از “باز شدن گره کور روابط ” به دست هر کسی استقبال می کنند و جایگزین شدن “مشی لغو تحریم ها” به جای “سیاست تشدید تحریم ها” را گامی مثبت در جهت برداشتن دیوار بلند بی اعتمادی میان دولت ها و ملت های دو کشور می دانند.
آنچه مسلم است اگر دوره، دوره ی “تغییر” باشد و شعارهای انتخاباتی از روز 20 ژانویه که ساکنان کاخ سفید عوض می شوند، به گوشه ی صندوق خانه ها فرستاده نشود، سیاست گذشته ی دولت آمریکا مبتنی بر توجه ی ویژه به لابی های خاص اپوزیسیون، حامیان و عاملان جریان های شاه دوست و سلطنت طلب یا مجاهدین خلق و همدستان صدام، نیز باید تغییر کند و جای خود را به تمرکز بخشیدن به سمت خواسته ی اکثریت ملت ایران بدهد.
در ضمن، باید به این نکته توجه شود که همانگونه که مردم آمریکا خواستار “تغییر” بودند و آرزوی “تحول” و حرف دل خود را در پای صندوق های رای به نمایش گذاشتند، در ایران نیز مردم چیزی جز “تغییر” و ”تحول” واقعی نمی خواهند. مسلما آن ها نیز کارزار انتخاباتی و صندوق های رای را جلوه گاه اصلی بیان این خواسته می دانند. آمال و آرزوهایی که پیامدش می تواند انتخاب یک رئیس جمهوری اصلاح طلب باشد و تحول خواه. رئیس جمهوری در شان و تراز باراک اوباما که بتواند امکان هم سخنی راحت تر”کبوترها” را فراهم آورد و برای مدتی “بازها” را در لانه زمین گیر کند.