معنای تغییر‎ ‎در روابط آمریکا با ایران

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

‏ شاید رئیس جمهور منتخب مردم آمریکا آن روزها را به یاد نداشته باشد یا جزئیات و ریزه کاری های تلاش ‏هایی را که برای بهبود روابط تهران - واشنگتن صورت گرفت نداند، اما معاونش، جوزف بایدن در جایگاه ‏یک عضو با نفوذ کنگره ی آمریکا که به گونه ای مستقیم در این ماجرا دخیل بوده و از کنه مسائل آگاه ست، ‏حتما باراک اوباما را در جریان تلاش های گذشته قرار خواهد تا این ماموریت ناتمام عاقبت به سرانجام رسد.‏

‏ تلاش هایی که گام اول آن عذرخواهی تاریخی مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت آمریکا بابت دخالت آشکار ‏کاخ سفید در امور داخلی ایران، به ویژه در جریان کودتای 28 مرداد 32 علیه دکتر محمد مصدق، بود. و گام ‏بعد، نمایش حسن نیت های بیشتر از طریق محدود ساختن دامنه ی تحریم های اقتصادی و صدور فرمان ‏آزادی ورود اقلام شاخص صادرات غیرنفتی ایران، چون فرش و خاویار و… به بازارهای آمریکا.‏

‏ تلاش ها و اشاره هایی که به جز از جانب ساکنان کاخ سفید و هیات دولت آمریکا، در کنگره نیز شکل و ‏شمایلی ویژه داشت. ‌از جمله، جوزف بایدن به عنوان نماینده ی تفکر خواهان “تغییر” و حامی سیاست “تنش ‏زدایی” در مجلس سنا به دنبال انجام مذاکره ی مستقیم نمایندگان ملت ایران و آمریکا بود و در تلاشی گسترده ‏در پی دیدار و گفت و گو با همتایان ایرانی خود در هر نقطه ی ممکن در جهان و حتی حاضر یراق برای سفر ‏به تهران.‏

‏ آن دوران متاسفانه دوران فرصت سوزی ها، به ویژه از سوی ایران، بود. شاید درست تر و دقیق تر، دوران ‏ناتوانی دولت و مجلس اصلاحات در پیشبرد برنامه های سیاست خارجی اش مبتنی بر تفکر “گفت و گوی ‏تمدن ها” با هدف پیگیری خط مشی “تنش زدایی”، از جمله “کوتاه کردن دیوار بی اعتمادی ها میان ایران و ‏آمریکا”. دورانی که نه تنها رئیس جمهور منتخب بیش از بیست و دو میلیون ایرانی واجد رای، به عبارتی ‏بیش از دو سوم ایرانیان، علیرغم تمایل باطنی خود از انجام گفت و گو با همتای آمریکایی اش منع می شد، ‏بلکه دستور از بالا هم مصرانه می رسید که “نه سلام و علیک، نه گرفتن عکس یادگاری”! و چه سنگین بود بر ‏سید محمد خاتمی تن دادن به فرمانی که ما به ازای سیاسی آن از جمله “وجود سه نقطه ی سفید” در یک عکس ‏تاریخی یادگاری در مقر سازمان ملل بود. نقاط سفیدی که یکی به نماینده ی ملت ایران تعلق گرفت و دو دیگر ‏برعکس خاتمی به دشمنان آزادی و دموکراسی و حقوق بشر؛ به دو دیکتاتور معروف جهان، صدام حسین و ‏رادوان کارادزیچ، دشمنان ملت ها و جنایتکاران جنگی!‏

‏ آن دوران جایی برای بازی نمایندگان واقعی ملت ایران هم نبود. دورانی که دیدار دیپلماتیک غیررسمی مهدی ‏کروبی، رئیس مجلس وقت ایران، با نمایندگان کنگره ی آمریکا در موزه متروپلیتن نیویورک با هزار شعبده و ‏ترفند انجام شد. دیداری که در واقع بازی ای ناتمام و ابتر بود. بازی ای که به محض قرار گرفتن اولین برگ ‏روی میز، با رسیدن دستور از بالا در همان ابتدا قطع شد. نه تنها قطع، که دستور اکید صادره این بود: ‏‏”بگیرید و ببندید دهان موافقان عادی سازی روابط ایران و آمریکا را”! مجری نیز مشخص بود؛ قاضی ‏مرتضوی. اقدام نیز روشن و مشخص؛ دستگیری و پرونده سازی برای اعضای دولت خاتمی، نمایندگان ‏منتخب مردم در مجلس ششم و توقیف و تعطیلی روزنامه و مجلات پیگیر جا افتادن این سیاست.‏

‏ آقای اوباما احتمالا این دوران و جزئیات آن را چندان به خاطر نمی آورد، اما اگر از آقای بایدن بپرسد او ‏برایش شرح خواهد داد که وقتی در پی گفت و گو با همتایان ایرانی خود بود و پیشنهاد “مذاکره در هر کجا” ‏را مطرح می کرد اما تیرش پی در پی به سنگ می خورد، با این ایده نیز از درون ایران مواجه شد که حال ‏که امکان سفر به تهران نیست و گفت و گوی رودروی نمایندگان ملت ها در دیگر نقاط جهان، بیائید این پینگ ‏پنگ سیاسی را در “فضای رسانه ای و مجازی” آغاز و دنبال کنید. حتی به طنز “بای دن” همتراز “بای ‏سلامی” خوانده شد. از جمله، “دوران” و “بنیان”، دو روزنامه ی اصلاح طلب مطرح آن دوران محوریت ‏اشاعه ی این تفکر را به عهده داشتند. ماموریتی که پس از توقیف و تعطیلی آنان بلافاصله به خلف صالح ‏شان، روزنامه ی “آئینه جنوب” واگذار شد که “محمد دادفر” نماینده ی مردم بوشهر در مجلس ششم مدیریت ‏آن را به عهده داشت. اصلاح طلب شناخته شده ای که پس از چندی سزای این اقدامش را دید، هم در هویت ‏نماینده ی مجلس و هم در هویت یک مدیر مسئول شجاع؛ حکم سنگین زندان و توقیف سریع روزنامه!‏

‏ آن دوران به سرعت گذشت. “بازها” فضا را بر “کبوترها” تنگ کردند و آشیانه ی آنان را لانه ی خود ‏ساختند. روند “کاهش تحریم های اقتصادی” واژگون شد و به پیگیری خط مشی “تشدید تحریم های اقتصادی” ‏انجامید. اگرچه پس از پایان دوران اصلاحات مجوز مذاکره از بالا رسید، اما فضا همچنان تیره و تار بود و ‏تنور روابط سرد. به این دلیل هر خمیری که احمدی نژاد به تنور سیاست خارجی با هدف برقراری روابط ‏دیپلماتیک ایران و آمریکا چسباند، در دم فروافتاد و در میان شعله های آتش سوخت! به این دلیل، نه تنها یخ ‏سرد روابط دو کشور باز نشد، بلکه نمایندگان کنگره، ساکنان کاخ سفید و اعضای دولت، از جمله رئیس ‏وزارت خزانه داری آمریکا در اقدام های متعدد چون دستور العمل دیروز - پنجشنبه 16 آبان 87 - در ‏خصوص فعالیت های بانکی، دامنه و تنوع تحریم ها را تقویت کردند و به تشدید مجازات های مستقیم و ‏غیرمستقیم علیه دولت و مردم ایران پرداختند.‏

‏ اکنون اما نسیم “تغییر” وزیدن گرفته است و گویا کشتی بان را سیاستی دیگر آمده است. سیاستی که باید ‏مبتنی بر چرخش مشهود عقربه ی قطب نمای سیاست خارجی آمریکا به سمت و سوئی دیگر باشد، به ویژه در ‏خصوص روابط با ایران.‏

‏ آن زمان طرفداران “آزادی، دموکراسی و حقوق بشر” هر چه فریاد زدند و از طریق همکاران و همتایان ‏خود پیغام فرستادند که سیاست “تغییر رژیم” بی حاصل است، چاره کار در “پذیرش حکومت و تغییر رفتار” ‏است؛ سیاست “گسترش تحریم ها و محدود کردن سرمایه گذاری ها و رفت و آمدهای غیرسیاسی”‌ بی فایده ‏است، چاره در “برداشتن تحریم ها، افزایش سرمایه گذاری ها و تشویق مبادلات اقتصادی و صدور ویزا ‏برای اقشار مختلف مردم ایران” است؛ سیاست محوریت بخشیدن و عمده کردن برنامه “مهار برنامه انرژی ‏هسته ای ایران” بی مورد است، چاره کار در توجه به “آزادی، دموکراسی و حق حاکمیت ملت ایران” است، ‏گوش شنوایی نبود و این حرف ها از یک گوش کاخ سفید نشینان جنگ افروز وارد نشده به سرعت از گوش ‏دیگر خارج می شد.‏

‏ اما اکنون، اگر سیاست “تغییر”‌ واقعی است و فراتر از شعارهای انتخاباتی. اگر تکیه بر سیاست “مذاکرات ‏بی قید و شرط” فراتر از برنامه های تبلیغاتی رای آور است، دولت اوباما اکنون که حزب دموکرات دست بالا ‏و اکثریت آرا را در هر دو مجلس نمایندگان و سنای آمریکا در اختیار دارد، باید خط مشی سیاست خارجی ‏خود را در نقطه ی صفر برنامه های نیمه تمام دولت کلینتون قرار دهد و وزیر خارجه ی جدید آمریکا، با ‏هدایت و همفکری جوزف بایدن، کار نیمه تمام خانم آلبریت را به سرانجام رساند.‏

‏ امروز، یا دست کم اکنون که دولت احمدی نژاد بر سر کار است و با گرفتن چراغ سبز، عبور از موانع ‏حریصانه برنامه ی عادی سازی روابط تهران و واشنگتن را دنبال می کند، باید زیربنای برقراری روابط ‏دیپلماتیک و بازکردن کنسولگری را نهاد. اکنون که نه تنها رئیس جمهور ایران که تا دیروز در محافل بین ‏المللی با صدای بلند اعلام می کرد “اجازه نمی دهند اوباما رئیس جمهور آمریکا شود”، در اقدامی بی سابقه ‏چون افرادی متمدن پیروزی همتای آمریکایی اش را تبریک می گوید، بلکه آیت الله دری نجف آبادی دادستان ‏کل کشور نیز خواستار نشان داده شدن “حسن نیت آمریکا نسبت به مردم ایران” از سوی باراک اوباما است، ‏وقت آغاز چنین سیاست و دیپلماسی فعالی است.‏

‏ درست است که طرف های مذاکره ی دیروز آقای بایدن، مشوقان بهبود روابط ایران و آمریکا، اکنون در ‏حاشیه اند و جایگاهی در دولت و مجلس ندارند، اما آنان نیز چون قاطبه ی مردم ایران، برایشان مهم نیست که ‏امتیاز برقراری روابط دیپلماتیک و بهبود مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و… دو ‏کشور، به حساب چه کسی نوشته شود. آنان چون این کار را منطبق بر “منافع ملی ایران” و “مصالح بلندمدت ‏ملت” می بینند از “باز شدن گره کور روابط ” به دست هر کسی استقبال می کنند و جایگزین شدن “مشی لغو ‏تحریم ها” به جای “سیاست تشدید تحریم ها” را گامی مثبت در جهت برداشتن دیوار بلند بی اعتمادی میان ‏دولت ها و ملت های دو کشور می دانند.‏

‏ آنچه مسلم است اگر دوره، دوره ی “تغییر” باشد و شعارهای انتخاباتی از روز 20 ژانویه که ساکنان کاخ ‏سفید عوض می شوند، به گوشه ی صندوق خانه ها فرستاده نشود، سیاست گذشته ی دولت آمریکا مبتنی بر ‏توجه ی ویژه به لابی های خاص اپوزیسیون، حامیان و عاملان جریان های شاه دوست و سلطنت طلب یا ‏مجاهدین خلق و همدستان صدام، نیز باید تغییر کند و جای خود را به تمرکز بخشیدن به سمت خواسته ی ‏اکثریت ملت ایران بدهد.‏

‏ در ضمن، باید به این نکته توجه شود که همانگونه که مردم آمریکا خواستار “تغییر” بودند و آرزوی “تحول” ‏و حرف دل خود را در پای صندوق های رای به نمایش گذاشتند، در ایران نیز مردم چیزی جز “تغییر” و ‏‏”تحول” واقعی نمی خواهند. مسلما آن ها نیز کارزار انتخاباتی و صندوق های رای را جلوه گاه اصلی بیان ‏این خواسته می دانند. آمال و آرزوهایی که پیامدش می تواند انتخاب یک رئیس جمهوری اصلاح طلب باشد و ‏تحول خواه. رئیس جمهوری در شان و تراز باراک اوباما که بتواند امکان هم سخنی راحت تر”کبوترها” را ‏فراهم آورد و برای مدتی “بازها” را در لانه زمین گیر کند.‏