ایران دوباره ما را گروگان گرفته

نویسنده

کاترین جین لوپز

درست است که سال 1979 نیست و ما هم مثل آن سال هر شب پای تلویزیون ننشسته ایم، ولی واقعیت آن است که ایران دوباره گروگان گرفته است. آیا کسی اهمیت می دهد؟ برخی صداها از واشنگتن به گوش می رسد. ولی اغلب جواب می دهند “نه آنقدر که باید”.

در تاریخ هشتم ماه مه، جمهوری اسلامی رسما یک مادر بزرگ 67 ساله را دستگیر کرد. هاله اسفندیاری یک ملوان نبود - مانند 15 ملوان انگلیسی که قبلا توسط ایران به گروگان گرفته شده بودند. او رئیس برنامه خاورمیانه در مرکزبین المللی وودرو ویلسون است. وی را از خروج از ایران محروم کردند، جایی که او برای ملاقات مادر بیمارش به آن جا سفر کرده بود. در فرودگاه گذرنامه اش را گرفتند و می شود از اول سال 2007 ابتدا در بازداشت خانگی و اکنون در زندان اوین، به جرم سفری به تهران در حبس به سر می برد. به گفته مقامات اطلاعاتی تهران وی پیاده نظام گروه های شیطانی نومحافظه کاران دولت بوش است که سعی دارد بر ایران حاکم شوند.

اسفندیاری تنها آمریکایی نیست که توسط ایران به گروگان گرفته شده است. هم بند او یک به اصطلاح جاسوس دیگر آمریکاست: کیان تاجبخش، جامعه شناسی از موسسه جامعه باز (گروهی مروج دموکراسی در نیویورک ). ایران همچنین یک فعال سیاسی بنام علی شاکری و یک روزنامه نگار بنام پرناز عظیما، از رادیوی فارسی زبان آمریکا (رادیو آزادی)، را نیز دستگیر کرده است. یک آمریکایی دیگر نیز در این میان مفقود شده است: رابرت لوینستون، مامور سابق سیا (اتهام وی که دیگر کاملا روشن است !). این که برخی و یا تمامی این افراد با گروه های دست راستی یهودی در آمریکا هیچ ارتباطی نداشته اند نیز هیچ معنی خاصی برای رژیم تهران ندارد؛ رژیمی که رونق خود را مدیون شعار های “مرگ بر آمریکا” و “مرگ بر اسرائیل” است.

انتشارخبر دستگیری شاکری از سوی وزارت خارجه تنها چند روز بعد از آنکه ایران و آمریکا، پس از 25 سال با هم مذاکره کردند، منتشر شد. مشکل نه تنها هضم این مطلب است که ایران جهادگر چگونه دارد به سلاح هسته ای مجهز می شود بلکه نمی توانیم مذاکرات با ایران را نیزدرک کنم، در حالیکه جرج بوش بسیار شجاعانه گفت: “شما یا با ما هستند یا علیه ما”. وی ایران را بخشی از “محور شرارت” و حامی تروریست هایی دانست که آمریکاییان را می کشند و جهاد گر های آن ها، در زمانی نه چندان دور، سه هزار نفر آمریکایی را، همین نزدیکی ها کشتند.

همان طور که تحقیر ملوانان انگلیسی در آغاز سال جدید ثابت کرد ایران در حال آزمایش شرایط است و می خواهد بداند سازمان ملل و ایالات متحده تا کجا به این حکومت اجازه می دهند پیش رود. پاسخ هم روشن است: هنوز جا برای پیشروی هست. بر اساس گزارشی از آژانس بین المللی انرژی هسته ای ایران طی یک سال از 164 سانتریفوژ به 1312 سانتریفوژ رسیده است. شاید ظرف یک سال دیگر به هشت هزار تا برسد. ظاهرا فرصت زیادی برای بازی نداریم. من هم خود طرفدار دیپلماسی هستم، ولی با ایران هم؟ کشوری که تحریک کننده خشونت علیه نیرو های ما و متحدین ما در عراق است؟ کشوری که می خواهد اسرائیل را از صحنه جهان حذف کند؟ کشوری که پیشنهاد مذاکره را با گروگان گیری جواب می دهد؟

ولی ما به هر حال در وضعیت دیپلماسی هستیم. وضعیت دیپلماسی که با یادآوری نام پرناز عظیما، هاله اسفندیاری، علی شاکری، تاجبخش، و رابرت لوینستون، باعث عصبانیت آمریکاییان شده و آن ها را وادار می کند دعا کنند که دولت بوش در حال برنامه ریزی برای حرکتی در خور این وضعیت است. دعا کنند که دولت بوش هم به همان اندازه به ایران بد بین باشد که آن ها هستند. دعا کنند که دولت بتوانند از طریق تحریم های فلج کننده، پیام روشنی برای مردان و زنانی که حق زندگی آزاد دارند، آزاد از خشونت طلبانی که کشور را اداره می کنند.

جرج بوش قبلا هم سیاست های درستی را در مورد ایران در پیش گرفته است. وی با اعتقاد به اینکه ایرانیان برای دموکراسی مبارزه می کنند، پیام هایی را برای فعالین و ناراضیان ایران فرستاد؛ فعالینی که برخی از آن ها در زندان اوین به سر می برند؛ همان زندانی که اکنون برخی از تبعه های آمریکا در آن زندانی هستند. ولی به نظر می رسد که آمریکا یا غرب، کمک چندانی، یا حداقل کمکی که مورد نیاز آنهاست، به مخالفان جمهوری اسلامی نمی رساند. وزارت خارجه احتمالا به اندازه ما در مورد دستگیری شهروندان آمریکایی عصبانی نیست چرا که به دنبال “مذاکره” با آن هایی است که شعار “مرگ بر آمریکا” سر می دهند.

منبع: رادیو تاون هال، 5 مه