چند نکته در مورد اعلامیه هجدهم موسوی

حسن مکارمی
حسن مکارمی

بیانیه شماره ۱۸  آقای موسوی بر دل می‌نشیند، شاید چون از دل برمی‌آید، و چون همگی گفتار و کردار ما آدمیان خالی از تناقض نیست، دعوت ایشان به بحث و نظر پیرامون این بیانیه را به فال نیک بگیریم. از خلال این نوشتار، دو پیام را می‌توان دریافت کرد. پیامی که ایشان در نظر داشته‌اند آگاهانه برسانند و پیامی دیگر، آنچه که از ورای خواسته ‌ی ایشان، قابل خواندن است. به این نکته نیز باید توجه داشت که در شرایط ایشان شاید بالاجبار، مطالبی نیز در پرده و به طور غیر شفاف، آنهم به عمد مطرح می‌شود. فضای کلی بیانیه، خوش‌بینانه، ساده و کارآمد است.

واژه‌های، ایرانی آباد و سالم، سازندگی ایران، عدالت اجتماعی و قضایی، جنبش مسالمت‌آمیز، احترام به تکثّر اندیشه و به حقوق بنیادین بشر، حمایت از جنبش مدنی، ارتقاء شأن ملت بزرگ و تاریخی ایران  دل را گرما می‌بخشند.

چگونه می‌توان از واژه‌های دنیایی ویژه، انتظار پاسخ گفتن به نیازها و واقعیاتی خارج از آن دنیا را داشت؟ ابعاد گفتار؛ پیام، واژه‌ها، آنچه خواسته و آنچه ناخواسته می‌آید، واژه‌ها و معنای پشت آنها درون ما را باز می گویند. با این پیش فرض دست کم این پرسش ها در مورد این بیانیه  پیش روی ماست:

آیا موسوی واژه‌های بدون وزن لائیک به کار می‌برد؟ آیا موسوی واژه‌های مدیریتی به کار می‌برد؟ آیا موسوی واژه‌های سازندگی، اجتماعی، آینده  ساز به کار می‌برد؟ آیا موسوی واژه‌های سیاسی ـ “سیاستمدارانه” ـ  به کار می‌برد؟ آیا موسوی واژه‌های اداری، سازماندهی به کار می‌برد؟ آیا موسوی تاریخ جهان و ایران و گونه‌گونی فرهنگی و جغرافیایی ایران را می‌شناسد و از آنها می‌گوید؟ موضع فرهنگی موسوی در کجاست؟ موضع ارتباطی او در جهان در کجاست؟ آیا واژه‌های او از دل است یا حساب شده ؟ آیا او اسلام را می‌شناسد  به شیعه، و به معممین و سیستم آنها اعتقاد دارد؟ آیا او سیستم فعلی جمهوری اسلامی، فعالین و کارکرد و ارتباط آنها را می‌شناسد؟

 فضای این بیانیه در حول هویت‌یابی جنبش سبز می‌گردد. از یکسوی مردم میلیونی و از طرف دیگر حاکمان، لایه‌های درونی نظام، دولتیان، پلیس نظام امنیتی ـ قضایی، قداره‌کشان بی‌فرهنگ، که بی‌قانونی می‌کنند و فاقد صلاحیت لازم هستند، و از طرفی نیز جنبش سبز که هویت خود را در واژه‌های زیر تعریف می‌کند: حرکت در چارچوب قانون اساسی و احترام به نظر و به رای مردم، پیگیری اهداف و آرمانهای انقلاب شکوهمند اسلامی چون عدالت، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی پرهیز از مطلق نگری شرک‌آلود، هویت ایرانی ـ اسلامی، تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران، نظام عقلانیت توحیدی، با توسل به خرد جمعی توحیدی، حقوق بنیادین بشر، حقوقی خدادادی، میثاق مشترک مردم ایران یعنی قانون اساسی، حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف انقلاب اسلامی…

راهکار اساسی برای آقای موسوی، آن طور که از این بیانیه می‌آید:اجرای قانون اساسی و دگر قوانین، شفافیت، آنهم از طریق مبارزه‌ای در قالب جنبش مدنی و مسالمت آمیز با افشاگری و لزوم آگاهی است. و در این راستا چند راهکار نیز مطرح می‌شود که به تدریج ما را به رویه‌ی دوم بیانیه، آنچه در پشت نوشته یا لابلای سطور است می‌رساند:

برای روشنتر شدن بی مناسبت نیست تحلیل مختصری از اصول ۵، ۱۰۷ و ۱۵۰  قانون اساسی ارائه کنیم:

 با به  روی صحنه آمدن سپاه پاسداران و آنهم به خط اول جبهه در وقایع سالی که گذشت، آنچه تاکنون به گونه ای زیر زمینی بود، اجبار به حضور پیدا کرد. در اعلامیه های رسمی سپاه، در وابستگی سازمانی، بسیج به سپاه پاسداران، در انتخاب یکی از فرماندهان سپاه پاسداران چون مشاور رئیس قوه قضاییه، خط حضور سپاه در مدیریت و هدایت جامعه کامل می شود.

باید توجه کرد که چه بر اساس مفاد قانون اساسی بگونه ای مخفی و چه در نیات  رهبران جمهوری اسلامی از نخستین روز، نقش ولایت مطلقۀ فقیه و تداوم انقلاب اسلامی بنیانی تر از خود جمهوری اسلامی و مردم ایران است.

از یاد نبریم که پس از سی سال نام رهبر، بطور رسمی، رهبر انقلاب اسلامی است. دادگاههای انقلاب اسلامی فعال تر از همیشه است و عملاً سپاه نیز پاسدار انقلاب اسلامی است. نکته ای بسیار اساسی که نباید از آن غافل شد. اینان در سی سال گذشته، جان و پوست و استخوان و زندگی هر روزه شان با نام پاسداری از انقلاب اسلامی شکل گرفته است. حالتی ازیگانگی جدا ناشدنی میان مفهوم ولایت مطلقه فقیه، رهبری انقلاب اسلامی و پاسداری از آن. از یاد نبریم که ساختارروانی نیروهای امنیتی بر اساس ضرورت وجودیشان شکل می گیرند و ماهیت وجودی پاسداران انقلاب اسلامی در سی سال گذشته همان پاسداری ازانقلاب اسلامی است. حضور گسترده و عمیقشان بعنوان اساسی ترین بنیان مدیریت در جامعه  در سیستم های مخابراتی، صنعتی و تولیدی که از بحث امروز ما خارج است. ولی اشارۀ مختصری به متن قانون اساسی در مورد تأسیس پاسداران و حتی آرم اصلی این سپاه حائز اهمیت است که در هیچکدام نه نامی از ایران نه از مردم ایران است و تنها حمایت از انقلاب اسلامی مورد نظر است. با هم اصل ۱۵۰  را بخوانیم: “سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نخستین روزهای پیروزی این انقلاب تشکیل شد، برای ادامه ی نقش خود در نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن پا برجا می ماند. حدود وظایف و قلمرو مسؤولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسؤولیت نیروهای مسلح دیگر با تأکید بر همکاری و هماهنگی برادرانه میان آنها به وسیله قانون تعیین می شود.”

اگر  این اصل را با اصل   ۵ جمع کنیم  نتیجه گیری دشوار نیست: “در زمان‏ غیب‏ حضرت‏ ولی‏ عصر…  در جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ ولایت‏ امر و امامت‏ امت‏ بر عهده‏ فقیه‏ عادل‏ و با تقوی‏، آگاه‏ به‏ زمان‏، شجاع‏، مدیر و مدبر است‏ که‏ طبق‏ اصل‏ یکصد و هفتم‏ عهده‏ دار آن‏ می‏ گردد.“ 

و در اصل ۱۰۷ عملا مستقیم یا غیر  مستقیم، علاوه بر سه قوه، همگی نیروهای انتظامی در اختیار رهبر است.   

 

با این مختصر تلاش کنیم به پرسش‌هایی چند پاسخ بگوییم:

 

روانکاو بالینی و پژوهشگر سوربن