نه به بی ادبیهای نامردانه

حسین کمالی
حسین کمالی

به احترام زنان ایران و نمایندگان آگاهشان همچون زهرا رهنورد، نرگس محمدی، شیرین عبادی، و…

زن ستیزی صفت مشترک همه تاریک اندیشان است: گاه به بهانه احکام فقهی یا فرامین عهد عتیق و عطف به سابقه پیشینیان، گاه با پشتوانه آمارهای مشکوک و تحقیقات مخدوش، جنس زن را دست کم می گیرند و زنان را می خواهند در حاشیه نگه دارند. اینگونه خشک مغــزی در انحصار جماعتی از مسلمانان شیعه و سنی یا مدّعیان راستکیشی از گبر و یهود و ترسا نیست، هر چند که همگرایی شگرف میان بنیادگرایان مذاهب مختلف در سختگیری بر زنان ـ به رغم همه اختلافات دیگرشان- مایه تأمل است.

همین پنج شش سال پیش بود (ژانویه 2005) که رئیس وقت هاروارد ـ برج عاج دانشگاههای جهان ـ در ملأ عام ژاژ خایید و کمی زنان دانشمند را در رشته های علوم پایه، نشانه نارساییهای ذاتی جنس مؤنث قلمداد نمود. البته مفتضحانه از آن مقام بر کنار گشت، و فعلاً کم از دو سالی است که به عنوان مشاور اقتصادی در امریکا با نارساییهای ذاتی و عرضی نظام بانکی مردانه دست به گریبان مانده و بین هفت و هشت دست و پا می زند: خرد ناقصشان گر به عیاری گیرند، این همه داعیه داران پی کاری گیرند!

خرده فرهنگ زهوار دررفته ای که دختران خردسال را به  ازدواج تکلیف می کند، زنان بزرگسال را با انگ پرحرفی به ریشخند می گیرد، و در محفل و مجلس خواهران را به رعایت سکوت موعظه می نماید، ضمیر شیطانی مبلغ تلویزیونی اش هیکل زن را به مرده شوخانه حوالت می دهد، و جریده دریده اش برای خوشخدمتی به کارخانه جور و جهالت، خانمها شیرین عبادی و زهرا رهنورد را پیرزن می خواند ـ به این توهّم که زن بودن و پیر شدن منقصتی است- و به بانوان بافرهنگ ایران اتهام فتنه گری می زند. چاکران با زبان و قلمهای زقومیشان پا به پای چوب به دستان ولایتمدار، در تلاشند تا رائحه خوش  خدمت را به مشام کارفرمایشان برسانند، و در این تکاپو دنیایی تیره و عاقبتی ناخجسته را برای خود می سازند: بنده وار اندر گنه جان می کنند، در خیال آنکه طاعت می کنند.

فقیهان و خاخامها و کشیشها در تاریخ  بلند بشریت کوشیده اند و همچنان می کوشند باریک اندیشیها به خرج دهند تا زمین خواری، جنگ افروزی، رباگیری، و اقسام دشمنیهای فرقه ای را در چارچوب دین توجیه نمایند، یا موجّه سازند و نادیده بگیرند. اصل زرّین “بر کس مپسند آنچه تو را نیست پسند، ” و فرمان بنیادین شفقت ورزیدن بر آفریدگان خدا را هر جا خواسته اند به اسم مصلحت و ضرورت از دایره عمل بیرون نهاده اند. مجتهدان که مباهیند به حل مسأله سه طلاق الجایتو، و درجه ریزبینیشان در رساله ها به منصه ظهور رسیده، چطور است که به محض آنکه کار به امعان نظر در حقوق و جایگاه اجتماعی زنان، یا تجدید اجتهاد مثلاً در الغاء سنگسار و اعدام یا برابری سهم ارث و سن تکلیف یا گواهی زن می رسد، اغلب سر می جنبانند که یعنی در و دیوار گواهی بدهد راهی نیست؟!

پیغمبر اسلام به صحابه اش می فرمود از دنیایتان سه چیز می پسندم، “زن، عطر، و نماز.” دقت کنیم و ببینیم مدّعیان پیروی از دین مصطفی با نماز چه کرده اند، و از بوی خوش چه می فهمند، تا از آنجا قیاس بگیریم و گمان بزنیم  سایر رفتارهاشان با زنان چه نسبتی ممکن است با خواسته و پسند حقیقی پیامبر داشته باشد: یا به عکس، تحمیل برقع و پوشیه و مقنعه و حجاب برتر را بر زنان بنگریم، رسم تعدّد زوجات، و صیغه دزدکی را ملاحظه کنیم، حساب قلچماقهایی را بسنجیم که از مردانگی فقط دست بزنش را دارند، و آنگاه بپرسیم اینها کجا و آن  کجا که در مثنوی آمده است:

گفت پیغمبر که زن بر عاقلان/غالب آید سخت و بر صاحبدلان

باز بر زن جاهلان چیره شوند/زانکه ایشان تند و بس خیره روند

حتی پیشداران روشنایی و روشنگری در ایران ما ذهن و زبانشان هنگام گفتن و نوشتن از زنان و زنانگی گاه ناروشن و ناصیقلی است. زنده نام عبدالحسین زرّین کوب، آن ادیب فرهیخته چیره دستی که در پی ریختن نقد ادبی و شناساندن روزگاران ایران هنوز کسی به او نرسده، وقتی می خواست “اختر چرخ ادب” فارسی، پروین اعتصامی را بستاید و ثنا گوید، می نوشت: “پروین زنی مردانه در عرصه ادب.” صادق هدایت با آن قلم سحّار و بینش پیشتاز در بوف کور، علویه خانم، یا عروسک پشت پرده اش گویی جز سردی و تاریکی از زن نمی شناسد. احمد کسروی که خود قربانی تیغ فدائیان اسلام شد، هنگام چاره اندیشی به حال خواهران و دختران ما به همان نتیجه رسید که زن خوب یعنی زن خانه دار: به تعبیر انگلیسی آن زمان، زن پابرهنه و آبستن در آشپزخانه (barefoot and pregnant in the kitchen) بماند. شاهباز سدره نشین عالم معنا، جلال الدّین مولانا، که جان صافیش گواهی می داد “روح را با مرد و زن اشراک نیست، ” چون می دید و می دانست که گوهر آدمیت “از مؤنث وز مذکر برتر است، ” کلامش از چنان استعاره ها و اسطوره های پوسیده پیراسته نمانده، و در داستان سودابه و سیاوش شاهنامه فردوسی پاکزاد نیز بیت “زن و اژدها” سخت نابهنجار افتاده است. دریغ که نمونه فراوان هست.

شیوه شیء پنداری زن اینک منسوخ و زبان ضعیف انگاری جنس زن امروز مردود است. زنان ایران، به اقتضای گسترش نسبی اما بی سابقه شهرنشینی، آموزش همگانی، و امکان اشتغال، اکنون در شئون اجتماعی کشور مؤثرتر از هر زمان دیگرند. گفته اند مادر دارا نخستین زنی بوده در تاریخ که خواندن و نوشتن می دانسته است؛ ابن عربی در بغداد از بانویی اصفهانی استماع حدیث کرد و اجازه گرفت؛ دختران علامه حلی مجتهد صاحب اجازه بوده اند؛ و چندین نمونه دیگر. شاید. ولی اینها همه استثنا بود، در حالی که امروز قاعده این است که دختران ایرانی در شهرها دبیرستان را تمام کنند، و ای بسا به دانشگاه بروند. آرمان دختران دانشکده دیده ایران بسی والاتر از آن است که ایرج میرزا صد سال پیش آرزو می کرد، و می گفت: “زنِ رفته کــلــژ دیده فاکولته/ندارد عیب اگر پوشد دکولته.” به اهتمام چهار نسل از پدران و مادران ایرانی، امروز اوضاع دگرگون گشته و معیارها در خرد جمعی از آستین حلقه ای بر تن کردن یا چادر کرپدوشین به سر کشیدن بسی فراتر رفته است. برکت حضور هزاران پرستار، پزشک، آموزگار، کارمند و کارگر زن سرمایه اجتماعی ایران را گرانمایه تر از هر برهه پیشین ساخته است.

مادران و خواهران و دختران ایرانزمین با صبر و امید و احتیاط راه خود را از میان بازارهای روزمرگی و سیاست زدگی آکنده از بانگ و هلالوش و تنه زدنهای باربران، مغازه داران، و مشتریان گشوده اند، و هدیه آزادگی و آراستگی را سر به مهر و به سلامت از آن ورطه بیرون کشیده اند. البته نسل ما، جنبش سبز ما، مرد و زن، همه حاملان آبگینه ایم، و قدراین دستاورد تاریخی را به شایستگی باید ادا کنیم، و بدانیم که زنان پیر و جوان و میانسال، پیشکسوتان و نمایه های راستین عرصه سعادتند. شرمندگی و سرافکندگی بماند بر رجاله های سست احوال بدگو که کف به هان آورده اند و نامردان خامریشی که به امر آنها باطومهای عاریتیشان را در خلوت و جلوت به رخ می کشند.