همه شان با هم فرق دارند، ممکن است یکی شان یک موقعی مثل آن یکی بوده، ولی حالا هر کدام یک جوری هستند که انگاری با هم فرق اساسی دارند. مثلا یک علی اصغر شعرباف است که متخصص ادبیات و شعر و تاجیکستان و چیزهای نرم است. یک عمو زنجیرباف است که آدم وقتی بچه باشد، جدی اش نمی گیرد و دورو برش می گردد و شعر می بافد و می خندد و کارش این است که زنجیر می بافد و تازه زنجیر هم ببافد می اندازد پشت کوه، حالا کوهش اوین است یا کهریزک است یا باقی جاها بماند. حالا گفتم زنجیر بیخودی ذهن تان نرود سراغ سردار نقدی، من که نگفتم قهوه که بیخودی فکرهای عجیب و غریب می کنید. این وسط یکی هم می شود قالیباف، دو سال علاف می ماند که این قالی که می خواهد ببافد، بافت تبریز و خامنه باشد، یا بافت مشهد باشد، یا بافت کاشان باشد، یا بافت کرمان و رفسنجان باشد. اصلا قالی اش برای قد دیوار باشد و به درد تشریفات بخورد، یا سه به چهار باشد برای خانه مردم. کلی فکر می کند نکند قالی اش لگد خورش خوب نباشد، بعد از دو سال که هی لگد خورد و رو آمد یک دفعه با یک الدرم و بلدرم فلان چکمه پوش که رفته روی قالی، جر بخورد و امید همه را ناامید بکند و حرف هایی بزند که آدم با خودش فکر کند که تو که می خواستی ضایع کنی و احترام خودت را از بین ببری، دیگر چرا چشمت را لای این تارهای قالی کور کردی و این همه گره زدی؟ می رفتی یک گلیمی، خرسکی، بوریایی، حصیری می بافتی که آدم شک نکند که شاید قالی اش مخمل بافت تبریز هم باشد. البته یکی هم می شود مخملباف که از همان اول تصمیم اش را گرفته که ریز ریز کارش را بکند، گره ریز بزند، یک قالی مخمل ابریشم درست و حسابی ببافد که سالها بماند برای ما و شما و بقیه. واقعیتش را بخواهید این انقلاب های مخملی هم شده مثل حقوق بشر، خوب است برای همسایه. بالاخره با این گندکاری که شما داری می کنی، ملت می ریزند و اوضاع را تغییر می دهند. خوشت می آید بزنند وسط خیابان جرت بدهند و انقلاب سخت بکنند و پاره و پوره رهایت کنند در زباله دانی تاریخ، یا یک انقلاب مخملی نرم بکنند که تعداد کمی کشته و زخمی بشوند و ملت هم نفس راحتی بکشند، شما هم بروی کاراکاس. بخدا من که نرفتم ولی شنیدم خیلی جنگل ها و پرنده های قشنگی دارد، یک مدتی بمانی عادت می کنی، ممکن است تازه از اینکه دیر آمدی پشیمان بشوی. طائب گفت: “ آمریکا می خواهد سال آینده در ایران کودتای مخملی کند.” خب، اشکالی ندارد، تا سال آینده پانزده روز بیشتر نمانده.
اشکها و لبخندها
این سایت فرارو مقادیری عکس گذاشته بود از زنان بازیگر فیلمهای سینمای ایران. نکته اینکه تیتر زده بود “ اشکها و لبخندهای بازیگران زن ایرانی” به چشم خواهری نگاه کردیم، دیدیم که همه شان در حال گریه اند، به چشم برادری نگاه کردیم، دیدیم باز هم همه شان در حال گریه اند. چشم مان را درویش کردیم، باز هم دیدیم دارند زارزار گریه می کنند. با خودمان فکر کردیم لابد گریه کردن برای خودشان بهتر است، اصلا پوست آدم بهتر می شود. من نمی دانم برای چی وقتی می خواهند تعدادی بانوی گریان بگذارند، می نویسند اشکها و لبخندها، خوب فقط بنویسید اشکها، خودمان بعدا می رویم فیلم های شان را می بینیم شاید یک صحنه ای پیدا کردیم بخندند.
انسان، حیوانی است مسلح
انجمن تروریست های مقیم مرکز تشکیل شد. جمع شان کنی، بریزی شان داخل یک سطل، یک کبریت بزنی، تا کویت همه ساختمانهای زیر یک طبقه خراب می شود. حجت الاسلام پناهیان اعضای شورای مرکزی راهبردی قرارگاه عمار را اعلام کرد: “حجتالاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان (مسئول اتاق فکر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها)، حجتالاسلام والمسلمین مهدی طائب استاد حوزه و دانشگاه، مهندس حاج سعید قاسمی (فعال فرهنگی و مدیر مؤسسه فرهنگی میثاق)، وحید جلیلی سردبیر ماهنامه راه و عضو جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، حجتالاسلام والمسلمین محمدمهدی ماندگاری (رئیس هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی سیره شهدا)، دکتر مهدی کوچکزاده نماینده مجلس و استاد دانشگاه، حجتالاسلام والمسلمین حمید رسایی نماینده مجلس و مدیرمسئول هفتهنامه 9 دی، نادر طالبزاده نویسنده و کارگردان و مجری برنامه راز، حاج حسین یکتا دبیر سابق ستاد راهیان نور کشور، دکتر حسن عباسی رئیس مؤسسه بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز، حجتالاسلام والمسلمین علی ثمری دبیر هیئت مرکزی گزینش کل کشور، سعید حدادیان مداح اهل بیت، حسین اللهکرم عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، حجتالاسلام والمسلمین روانبخش دبیر سیاسی نشریه پرتو سخن، حسین روشن (مسئول دبیرخانه قرارگاه عمار) “
ظاهرا راه دور بود و بن لادن و دو سه تا تروریست دیگر نرسیدند خودشان را برسانند. آدم این جانداران را که می بیند تازه یاد مجاهدین خلق می افتد و اینکه بقول مارتین کارلوس” انسان حیوانی است مسلح”
اوباما: قذافی باید برود
یک جوری حرف می زنند انگار آقای قذافی دشمن جمهوری اسلامی بود و نماینده آمریکا در آفریقا، انگار نه انگار که احمدی نژاد می خواست با قذافی شریک سیاسی باشد در این دیپلماسی ت.ت.( تخمیتخیلی) عمومی که واسطه ای فراهم کرد تا چپ مستبد و بنیادگرایی و تروریسم دولتی علیه جهان شکل بگیرد. خبرگزاری فارس نوشت “عوامل اسرائیلی برای نجات قذافی وارد لیبی شدند.” شما که یادتان نرفته اولین کسی که طرح محو کردن اسرائیل از روی نقشه جهان احمدی نژاد را تائید کرد و کلی با آن حال کرد همین آقای قذافی بود و چقدر آن دیوانه و این یکی دیوانه همدیگر را بغل کردند و مالیدند و با هم عکس گرفتند. آخرش هم همه راهها با کاراکاس ختم می شود و بالاخره برادران همه یک جا جمع می شوند. می گوئید نه، همان خط و همان نشان که در بالا رویت شد. به هر حال چرخش جنبش های عربی از تونس و مصر به سوی لیبی یک معنی بیشتر ندارد. تا حالا می شد فرض کرد که دولت های غربی عربی زیر امواج انقلاب اند، حالا دیگر تردیدی نیست که دولت های استبدادی هستند که باید کاسه کوزه شان را جمع کنند و بروند یک جای دیگر. فرقش این است که دولتی مثل تونس یا مصر وقتی با مخالفت عموم مردم مواجه می شود، در عرض یک ماه و با 300 کشته می رود، چون غربی است، اما دولتی مثل قذافی ده هزار تا را در یک سال می کشد و بعد می رود، چون ایدئولوژیک است. البته قاطی نکنید این دو را با جمهوری اسلامی که اصلا داستانش بکلی متفاوت است و ربطی ندارد. در آنجا نوانقلاب های ضد استبدادی علیه استبداد فردی عمل می کند، در ایران جنبش مدنی وجود دارد. این جنبش مدنی ریتمی آرام تر دارد و کارش دشوار تر است. به هر حال اوباما گفت “ قذافی باید برود”
جشنواره بسیج برگزار شد
جشنواره فیلم بسیج به مناسبت خاصی لازم نیست، چون دائما توی خیابان ها ولو هستند، به همین دلیل جشنواره مذکور برگزار و بزودی برندگان آن معرفی خواهند شد.
در گروه فیلمهای وسترن: “هنگ موتورسواران”
در گروه فیلمهای خانوادگی: “بدون رهبرم هرگز”
در گروه فیلمهای کمدی: “انقلابی قلابی”
در گروه فیلمهای عاشقانه: “بسیج فقط شصت بار سنگ می زند”
در گروه فیلمهای ماجراجویانه: “دوازده سردار خبیٍث”
در گروه فیلمهای ملودرام: “می خواهند زنده بمانند”
در گروه وسترن اسپاگتوآبگوشتی: “این گروه خشن”
در گروه فیلمهای تاریخی: “برباد رفته”
در گروه فیلمهای اجتماعی: “گازها، اشک ها و لبخندها”
در گروه آخرین فیلمها: “فرار به سوی جهنم”
فائزه و محسن و باباش
این خط، این هم نشان @ رئیس قوه قضائیه از اینکه به فائزه هاشمی اهانت شده ناراحت است اما کاری نخواهد کرد، اهانت که چه عرض کنم، فحش ناموسی به خودش و پدرش که هنوز مقام دوم کشور از هر نظری است و تنها باقیمانده انقلاب است، بچه مچه هایی مثل خامنه ای و اژه ای و کوچک زاده را که زمان انقلاب گل کوچک بازی می کردند یا عکس قلب تیرخورده روی درخت می کشیدند یا محله بهداشت نگاه می کردند، بگذاریم کنار. بالاخره طرف که احتمالا از هفته آینده به اسمشو نبر تبدیل خواهد شد، هشت سال رئیس مجلس و هشت سال رئیس جمهور و بیست سال رئیس شورای تشخیص مصلحت و هشت سال همه کاره جنگ بود و آدم اصلی آیت الله خمینی بود. خواهیم دید که نه تنها با کسانی که به فائزه بی حرمتی کردند، کاری نخواهند کرد، بلکه به عنوان اعاظم اراذل به آنها جایزه هم خواهند داد. علی مطهری هم آلزایمر خواهد گرفت و لای صندلی مجلس گم خواهد شد. به نظرم خیلی بی ربط نیست که محسن هاشمی هم دیروز کناره گیری کرد و کار مترو را داد دست بیل به دوش های آبادگران که این یکی را هم ضایع کنند. نوزدهم هم که پنج روز دیگر است و انتخابات خبرگان و استاد اعظم حضرت آیت الله مهدوی کنی، احتمالا می شود رئیس مجلس خبرگان. خبر بد اینکه اگر کشور به بحران بیافتد، قطعا نبودن هاشمی در ریاست مجلس خبرگان، به معنی بحرانی بزرگ برای عبور از وضع بلاتکلیف کشور خواهد بود، و خبر خوب اینکه هاشمی می رود کنار و از شر گروهی نادان از ملت که هنوز میان خادم و خائن و دوست و دشمن تفاوت قائل نیستند، راحت می شود. بالاخره هر چه باشد تکلیف این کشور تا یکی دو سال دیگر روشن می شود، اگر آن مهدی از جزایر برمودا نیاید، این یکی مهدی از لندن می آید و مردم انتخاب شان را می کنند. شاید بقول مذهبی ها “ الخیر فی ماوقع” است و حداقل یک گروه مدیر با عرضه خواهیم داشت که در سیستم اجرایی کارشان را خوب پیش ببرند.
تفاوت های شعیب بن صالح و احمدی نژاد
شعیب بن صالح، آقایی که ظاهرا پرچم را از دست سید خراسانی، احتمالا منظور یا شجریان است یا آقای شفیعی کدکنی می گیرد و به امام زمان می دهد، بشرح زیر است:
اول، شعیب بن صالح جوانی است متوسط القامت، احمدی نژاد یک مرد میانسال کوتاه قد است.
دوم، شعیب بن صالح کوسه است، احمدی نژاد ریش پر پشت دارد، کوسه منظور مثلا آقای زم و آقای هاشمی هستند
سوم، شعیب بن صالح صاحب بصیرت است، در حالی که احمدی نژاد کلا مشنگ است و بطور مشخص شعور ریاضی و جغرافیا و تاریخ و فلسفه ندارد. ضمنا آدمی که بصیرت دارد دروغ نمی گوید در حالی که احمدی نژاد دروغگوست.
چهارم، شعیب بن صالح گندمگون است، در حالی که احمدی نژاد سیه چرده است.
پنجم، شعیب بن صالح از اهالی ری است، در حالی که احمدی نژاد اهل ری نیست، و اهل گرمسار است و این دو از نظر جغرافیایی فرق دارند.
ششم، شعیب بن صالح در میان ایرانیان، ظاهر شده و نقش رهبر نظامی را در حرکت ظهور آن حضرت، ایفا میکند، در حالی که احمدی نژاد هیچ اطلاعی از مسائل نظامی ندارد و حتی یک روز هم در جبهه نبوده.
هفتم، شعیب بن صالح مردی است شکستناپذیر است، اگر کوه در مقابلش بایستد آن را منهدم کرده و عبور میکند، در حالی که احمدی نژاد آدمی ترسو است و تا زمانی که مطمئن نباشد امنیتش را سازمانهایی مثل پلیس آمریکا، یا اروپا تامین می کند، در ملاء عام ظاهر می شود، او دو سه بار که مورد هجوم لفظی قرار گرفت از دانشگاه فرار کرد و در مراسم تعلیف جرات نکرد بدون هلیکوپتر از خیابان عبور کند و بارها از ترس دانشجویان نیمه شب به دانشگاه رفته است.
هشتم، شعیب بن صالح به همراه سیّد خراسانی که رهبری سیاسی ایرانیان را به عهده دارد، پرچم اسلام را به حضرت مهدی میسپارد. مطمئنا منظور از سید خراسانی آیت الله خامنه ای نیست، چون او نه تنها رهبری سیاسی ایرانیان را برعهده ندارد، بلکه هر روز مردم علیه او شعار مرگ بر دیکتاتور می دهند.
نهم، فاصله میان خروج شعیب و سپردن زمام امور به مهدی 72 ماه است… که فعلا 68 ماه از آن گذشته، چهار ماه دیگر هم می گذرد، هیچ اتفاقی هم نمی افتد. فعلا که خبری نیست.