نفع سپاه در گفتگو با آمریکا نیست

نویسنده
فیگارو

» گزارشگر فرانسوی در مصاحبه با فیگارو

رنو ژیرار، یکی از بزرگ ترین گزارشگران بین المللی فرانسه زبان است. او در ۳۰ سال اخیر اخبار مربوط به نبردهای بزرگ را پوشش داده. ژیرار همچنین نویسنده کتابی در مورد جنگ عراق تحت عنوان “چرا می جنگند؟” و آخرین کتابش “جهان در حرکت” است. او در مصاحبه با فیگارو به سؤالاتی درخصوص شورش جهادگرایان در عراق و توان ایران و آمریکا برای حل این بحران پاسخ داده است.

 این مصاحبه را می خوانید.

 

جهادگرایان روز دوشنبه اعلام کردند که یک خلافت قرون وسطایی را در عراق و سوریه برقرار ساخته اند. آیا این دولت اسلامی می تواند به بقای خود ادامه دهد یا حتی گسترش پیدا کند؟ پیامدهای آن برای منطقه چه خواهد بود؟

خلافت آنها از استان حلب در شمال سوریه آغاز می شود و تا استان دیالا در شرق عراق و در نزدیکی مرز ایران پیش می رود. در سوریه، برخلاف آنچه بخشی از سران غربی فکر می کنند، بشاراسد در موقعیت پرثباتی قرار دارد و حاضر نیست دمشق را ازدست بدهد. البته اگر به واقع انتخابات آزادی هم وجود داشت، معلوم نیست که او کمتر از ۵۰ درصد رأی به دست می آورد. به همین دلیل در نزد پیکارجویان اسلام گرا در بیابان انشقاق به وجود آمده. جامعه های مسیحی و کرد قربانی این مسأله شده اند. در حال حاضر، خطری بغداد را تهدید نمی کند. این “خلافت اسلامی” به تسخیر دو پایتخت تاریخی بزرگ، یعنی بغداد و دمشق، نیاز دارد تا بتواند نهضت خود را باورپذیرتر نشان دهد. دمشق مقر خلافت بنی امیه [۷۵۰-۶۷۱ میلادی] و بغداد مقر خلافت عباسی [۱۲۵۸-۷۵۰ میلادی] بود تا اینکه یورش مغولان اتفاق افتاد. تا زمانی که “دولت اسلامی عراق و شام” این دو مکان سمبولیک را به دست نیاورده باشد، همواره چیزی کم خواهد داشت.

 

انگیزه جهادگرایان از چه ناشی می شود؟

انگیزه ایدئولوژیک این پیکارجویان بسیار قوی است، زیرا برپایه رؤیایی استوار است که مشابه آن در نزد سربازان انقلاب بولشویک یا سربازان رایش سوم وجود داشت. ایده آل آنها بازگشت به دوران خلفای راشدون است: ابوبکر، عمر، عثمان و علی که از اولین خلفای دوران اسلامی هستند. آنها معتقدند که باید به مانند قرن هفتم میلادی، یک خلافت واحد برای حکمرانی بر کل جهان اسلام وجود داشته باشد. به دنبال تحقیرهای پیاپی که باعث انحطاط امپراطوری عثمانی، آغاز استعمارگری اروپاییان، و شکست ملی گرایی عربی از نوع جمال عبدالناصر شد، اکنون بسیاری از جوانان مسلمان به مقوله اسلام گرایی روی آورده اند و رؤیای بازگشت به دورانی را در سر می پرورانند که مسلمانان قربانی تاریخ نبودند، بلکه خود تاریخ سازی می کردند: دوران فتح آفریقای شمالی و اسپانیا در قرن هفتم و هشتم میلادی. کسانی که دنباله روی این ایدئولوژی اسلام گرایانه اند، به لحاظ سیاسی و فرهنگی دلسرد شده اند: آنها این احساس را دارند که مسلمانان در تاریخ، علوم یا فرهنگ غالب حضور ندارند. رؤیای آنها همان قدر احمقانه است که رؤیای سربازان رایش سوم یا جهان بدون طبقه کمونیست ها بود. ولی نباید فراموش کنیم که سربازان تروتسکی و لنین ارتش روسیه را که مورد حمایت غرب نیز بود شکست دادند.

 

آیا به نظر شما رؤیای آنها برای ازبین بردن مرزهای خاورمیانه واقع گرایانه به نظر می رسد؟

این رؤیای امت مسلمانی است که معتقد است ملت ها، دولت ها، و مرزها ساخته کشورهای غربی است. از نظر آنها، هرگونه سیاستی که از غرب ناشی می شود؛ چه دموکراسی و انتخابات، چه تساوی حقوق زن و مرد، سیاست های شیطان است. آنچه که برای آنها مهم است، مجموعه جامعه های مسلمان می باشد، نه دولت ها. با این حال، فکر نمی کنم که این مسأله واقع گرایانه باشد. دو مثال در این زمینه می توانم ذکر کنم: جنگ ایران و عراق نشان داد که ملی گرایی عربی قوی تر از همبستگی دینی است، چرا که هیچ سرباز شیعه عراقی در جنگ با ایران سلاح خود را زمین نگذاشت. مقوله ای که در این جنگ هشت ساله بیش از هر چیز دیگری حائزاهمیت بود، حس ملی گرایی بود. دومین مثال به زمانی بازمی گردد که ژنرال دوگل در سال ۱۹۶۰ به پادشاه مراکش، محمد پنجم، پیشنهاد داد که به همراه الجزایر [که او قصد داشت از استعمار خود خارج کند] صحرای بزرگ آفریقا را تقسیم کنند. مراکشی ها در پاسخ گفتند که این مسأله را به صورت مستقیم با “برادران” الجزایری خود حل و فصل خواهند کرد. این “حل و فصل برادرانه” در سال ۱۹۶۳ به انجام رسید و تحت عنوان “جنگ شن” شناخته شد.

 

آیا جامعه بین المللی می تواند اسلام گرایان را مجبور به عقب نشینی کند؟ آیا این مسأله با یک مداخله نظامی جدید امکان پذیر است یا با دیپلماسی؟

مداخله نظامی جرج بوش به فاجعه ای تبدیل شد که ما امروز داریم بهای آن را می پردازیم. در صحنه دیپلماتیک، اوباما برگی دراختیار دارد که می تواند آن را با ایران بازی کند، ولی رییس جمهور آمریکا خیلی در خاورمیانه احساس راحتی نمی کند و دلیل آن هم به کنگره اش بازمی گردد. خاورمیانه منطقه ای است که او چندان دل خوشی از آن ندارد و نمی تواند امکان تفاهم استراتژیک میان ایالات متحده و ایران را که البته یک لزوم تاریخی محسوب می شود، رقم بزند.

رقیب بزرگ ایران روسیه است، نه آمریکا. ماهیت تشیع ایرانی بسیار بازتر و گشاده روتر از تسنن است، زیرا با انتقادات و مکتب های مختلف تفسیر اسلام به خوبی مدارا می کند. در ایران، حتی در زمان خمینی، مکتب های لیبرال اسلام شیعه وجود داشت. ایران کشوری است که به مراتب از عربستان سعودی بازتر است و دارای اصولگرایی کمتری است: امروز در ایران کلیسا و کنیسه وجود دارد؛ زنان می توانند رانندگی و کار کنند. زمانی که در تهران قدم می زنید، می بینید که مردم بسیار طرفدار غرب هستند و مساجد در روز جمعه خالی است. زمانی که مردم به روحانی رأی دادند، درواقع به نامزدی رأی دادند که بیشتر از دیگران طرفدار غرب بود. ایران هرگز برای اسراییل به مثابه تهدید نبوده. در تاریخ، پارسیان همواره از یهودیان دفاع و حمایت کرده اند. به همین دلیل، ایالات متحده در سازش خود با ایران باید پا را فراتر بگذارد تا بتواند با وهابیت افراط گرا به مقابله برخیزد. بسیار جای تأسف است که چنین تفاهمی به وجود نمی آید.

متأسفانه آمریکایی ها همچنان پیرو “توافق نامه کوئینسی” هستند که در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۴۵ بر روی ناو جنگی “یو اس اس کوئینسی” میان ملک عبدالعزیر آل سعود، بنیانگذار پادشاهی سعودی، و رییس جمهور وقت آمریکا، فرانکلین روزولت، در بازگشت از کنفرانس یالتا منعقد گردید. معامله بسیار ساده بود: عربستان سعودی انحصار بهره برداری از نفت را به شرکت های آمریکایی می داد و در ازای آن، ایالات متحده از این کشور در برابر همسایگانش حمایت می کرد و درعین حال متعهد می شد که در امور داخلی پادشاهی دخالت نکند. اکنون نیز مهم نیست اگر سعودی ها با درآمد نفتی خود اسلام گرایی و تروریسم را در سراسر جهان ترویج می دهند و آن را تقویت می کنند. در نبود گفتمان استراتژیک میان غرب و ایران، تهران نیز سهم مسؤولیت پذیری خود را دارد. این کشور به دلیل نزاع های داخلی میان لیبرال ها و محافظه کاران، که بنا به دلایل ایدئولوژیک و همچین اقتصادی از بازشدن فضا وحشت دارند، به شدت تضعیف شده. اگر ایران به یک کشور باز تبدیل شود، سپاه پاسداران که کنترل ورود و خروج کلیه کالاها را برعهده دارد، ممکن است بخش بزرگی ازکسب و کار خود را از دست بدهد. و همین مانع بزرگی برای آغاز یک گفتمان استراتژیک تاریخی میان ایران و آمریکاست.

منبع: فیگارو، ۴ ژوئیه