یکم- طرح مسأله : حجت الاسلام آقا تهرانی- شاگرد آیت الله مصباح یزدی، استاد اخلاق موسسه ی امام خمینی مصباح، استاد اخلاق دولت، نماینده ی مجلس شورای اسلامی- در مصاحبه ای با “رادیو گفت و گو”، که بعداً به وسیله ی خبرگزاری فارس و تمامی وبسایت های اصول گرایان باز نشر شد، درباره ی آیت الله بهجت گفته است:
“آن بزرگوار قبل از این که از دنیا بروند در لبنان خدمت آقا رسیدند که حضرت فرمودند شما یک هفته بیشتر در دنیا نمیمانید. آیتالله بهجت گلایه می کنند که قرار بود ما در زمان ظهور شما باشیم و آن حضرت میفرمایند که در زمان ظهور شما رجعت خواهید کرد”[1].
نکته ی قابل توجه این بود که اکثر وبسایت های اصول گرایان این مدعا را با تیتر “گلایه ی آیت الله بهجت از امام زمان و پاسخ آن حضرت به ایشان” منتشر کردند[2]. آقا تهرانی بعداً تأکید کرد که گفته بوده است:
“در یکی از جلسات به بحثی وارد شدند و داستان رحلت یکی از علمای معاصر را بیان کردند. آیت الله بهجت نقل می کردند آن بزرگوار قبل از این که از دنیا بروند در لبنان خدمت آقا رسیدند که حضرت فرمودند شما یک هفته بیشتر در دنیا نمی مانید ایشان گلایه می کنند که قرار بود ما در زمان ظهور شما باشیم و آن حضرت می فرمایند که در زمان ظهور، شما رجعت خواهید کرد”[3].
در اصلاحیه نیز مدعای رجعت همچنان خودنمایی می کند. منتها اول ادعا شده بود که این رویداد برای آیت الله بهجت روی داده و اینک گفته می شود که برای یکی از علمای معاصر اتفاق افتاده است.
“نظام سلطانی فقیه سالار”، رژیمی خرافه باف است که از طریق بازتولید خرافات “ شیعیان غالی “، ظلم مضاعفی بر مردم ایران تحمیل کرده/می کند.این ظلم، ” ظلم فکری “ است. به کودکان بی گناهی بنگرید که در نظام آموزشی فقیهان به آنان چنین مدعیات کاذبی را یاد می دهند. یعنی به جای نهادینه کردن اندیشیدن و استدلال گری در آنان، همه را با مدعیات کاذب، خرافاتی بار می آورند.کودکان به شدت آسیب پذیرند. در جوامع پیشرفته با انواع قوانین از آنها حمایت به عمل آورده می شود. اما نظام سلطانی فقیه سالار همه ی دستگاه های آموزشی، مساجد، نماز جمعه ها، رسانه ها و… را به دستگاه های تبلیغات ایدئولوژیک خرافاتی تبدیل کرده است. نگاهی به مدعای رجعت در کلام شیعی، مدعای نوشتار کنونی را بهتر روشن می سازد.رجعت چیست و برای کدام مقاصد برساخته شد؟
دوم- رجعت در کلام شیعی : “رجعت” به معنای “بازگشت” است. در نزد متکلمان شیعی به معنای بازگشت برخی از اموات به دنیا بعد از ظهور امام زمان- قبل از قیامت- است.سید مرتضی می گوید:
“رجعت، عبارت است از این که خداوند در هنگام ظهور حضرت مهدی، گروهی از شیعیان را که قبلاً از دنیا رفته اند، دوباره زنده می کند تا به ثواب یاری آن حضرت نائل شوند و دولت او را مشاهده کنند و نیز جمعی از دشمنان آن حضرت را دوباره زنده می کند تا از آنان انتقام بگیرد”[4].
قاضی ابن برّاج در تعریف رجعت می گوید:
“معنای رجعت این است که خداوند، هنگام ظهور حضرت قائم دسته ای از دوستان و پیروان وی را که قبلاً وفات نموده اند، دوباره زنده می کند تا به ثواب یاری و اطاعت آن حضرت و نیز ثواب جنگ با دشمنانش نائل آیند”[5].
شیخ مفید نیز همین مدعا را تکرار کرده و گفته است:
“ان الله یرد قوما من الاموات الی الدنیا فی صورهم التی کانوا علیها فیعز فریقا و یذل فریقا و المحقین من المبطلین و المظلومین منهم من الظالمین و ذلک عند قیام مهدی آل محمد: خداوند گروهی از اموات را به همان صورتی که در گذشته بودند، به دنیا برمی گرداند، و گروهی را عزیز و گروهی دیگر را ذلیل می کند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده، و مظلومین را بر ظالمین و ستمگران غلبه می دهد، این واقعه هنگام ظهور ولی عصر رخ خواهد داد”[6].
از معاصران، محمد رضا مظفر دراین باره می گوید:
“عقیده شیعه در رجعت، بر اساس پیروی از اهل بیت چنین است: خداوند عده ای از کسانی را که در گذشته از دنیا رفته اند، به همان اندام و صورتی که داشته اند، زنده کرده و به دنیا برمی گرداند. به برخی از آنان عزت می دهد و پاره ای را ذلیل و خوار خواهد کرد و حقوق حق پرستان را از باطل پرستان می گیرد و داد ستمدیدگان را از ستمگران می ستاند و این جریان یکی از رویدادهایی است که پس از قیام مهدی آل محمد به وجود می آید. کسانی که پس از مردن به این جهان بازمی گردند یا از ایمان بالا برخوردارند یا افرادی در نهایت درجه فساد و آن گاه دوباره می میرند”[7].
گروهی از شیعیان رجعت را به معنای بازگشت دولت آل محمد از طریق ظهور امام زمان و تشکیل حکومت عادلانه به شمار می آورند، اما اکثریت متکلمان/فقیهان شیعه، رجعت را به معنای بازگشت اشخاص( همه ی ائمه، برخی از پیروان و دشمنانشان) قلمداد می کنند. برخی رجعت را یکی از “ اصول مذهب تشیع ” می دانند، برخی از “ ضروریات دین ” وانمود می کنند، اما گروه دیگری باور به رجعت را از اصول مذهب یا از ضروریات آن نمی دانند، بلکه می گویند: اکثریت شیعیان به آن باور داشته اند[8].
گروه معتقد به رجعت شخصی، به آیاتی از قرآن(بقره، 243. بقره، 259. بقره، 56- 55. بقره، 73- 72.آل عمران، 49. کهف، 45. انبیأ، 83) استناد می کنند که در آنها از زنده شدن برخی افراد در امت های گذشته سخن رفته و از آن آیات نتیجه می گیرند که این عمل در امت محمدی هم واقع خواهد شد. شکل منطقی کار به نحو زیر است:
مقدمه ی اول- وقوع رجعت در امت های پیشین.
مقدمه ی دوم- تکرار هر چه در امت های پیشین روی داده، در امت محمدی.
نتیجه : رجعت ائمه در زمان ظهور امام زمان.
برای اثبات مقدمه ی دوم احادیثی برساخته اند. به سه نمونه ی زیر که از پیامبر گرامی اسلام نقل می کنند، توجه کنید:
” هر چیزی که در امتهای پیشین رخ داده باشد، در این امت نیز رخ خواهد داد”[9].
” یکون فی هذه الامه کل ما کان فی بنی اسرائیل حذو النعل بالنعل و القزة بالقزة : هر اتفاقی که در بنی اسرائیل رخ داده بدون اندکی (ذره ای) کم و زیاد در این امت هم رخ می دهد”[10].
“به آن خدایی که جانم به دست اوست شما مسلمانان با هر سنتی که در امتهای گذشته جریان داشته روبه رو خواهید شد و آنچه در آن امتها جریان یافته مو به مو در این امت جریان خواهد یافت، به طوری که نه شما از آن سنتها منحرف می شوید و نه آن سنتها که در بنی اسرائیل بود، شما را نادیده می گیرد”[11].
سوم- نقد مدعای رجعت : حتی یک دلیل عقلی بر وقوع رجعت وجود ندارد. تنها راه مدعیان، استناد به نقل است.اما،
1-3- آیات قرآن تأویل پذیرند. در طول تاریخ آیاتی که با عقل یا علم تجربی تعارض داشته، توسط مفسران تأویل شده اند.بدین ترتیب، آیاتی که از زنده شدن مردگان در امت های گذشته خبر می دهند را می توان/باید “ نا واقع گرایانه ” تفسیر کرد.آن آیات، حقیقت(صدق به معنای انطباق با واقع) را بیان نمی کنند، بلکه اهداف هدایتی/تربیتی دارند.حداقل آن است که عقل تجربی چنان مدعایی را تکذیب می کند و فقط و فقط با استناد به ظواهر متون مقدس دینی می توان چنان مدعیاتی را مطرح ساخت. عقلانی بودن دین، چاره ای جز تأویل آیات یاد شده باقی نمی گذارد[12]. به چند مورد زیر بنگرید:
1-1-3- آیه ی 259 سوره ی بقره- در مورد میراندن فردی صالح(عزیر پیامبر یهودی: رجوع شود به مجمع البیان، جلد 2-1، ص 639) به مدت یک صد سال و سپس زنده کردن او- که یکی از مستندات اصلی رجعت گرایان است، رشید رضا در تفسیر المنار آن را حقیقی/واقعی به شمار نمی آورد، بلکه مدعی تمثیلی بودن آن است[13]. رشید رضا گفته است که ماجرای اصحاب کهف و این آیه داستان واحدی را بیان می کنند. فرد یاد شده، به مدت یکصد سال به خواب رفت. بدین ترتیب، مسأله ی تحقق مرگ و حیات مجدد در دنیا حل می شود. به گفته ی او، در دنیای امروز شاهد خواب 15 ساله بوده ایم، پس خواب یک صد ساله هم امری عقلایی است[14]. از سوی دیگر، یهودیان در اعتراض گفته اند که پیامبری به نام عزیر نداشته اند و تورات فاقد چنان پیامبری است.
2-1-3- آیه 55 و 56 سوره ی بقره- در مورد میراندن و زنده کردن هفتاد تن از یهودیان که به موسی رفتند و تقاضای رویت خدا را مطرح کردند- نیز یکی از مستندات اصلی رجعت گرایان است. آلوسی در روح المعانی موت در این آیه را به معنای تکرار داستان اصحاب کهف آورده است. یعنی از قبیل خواب و بی هوشی است[15]. و این قول را هم از برخی دیگر از مفسران نقل می کند که موت در اینجا به معنای جهل و نادانی است، مانند آیه ی 122 سوره ی انعام است. یعنی: أو من کان میتاً فآحییناه [16]. صدر خداشناسان- ملاصدرا- هم گفته است که بعد از تقاضای رویت، حالتی شبیه غشیه و سقوط، آن هفتاد تن را فرا گرفت و با چشم دل جمال خدا را نگاه می کردند و آنگاه خداوند به دعای موسی آنها را از این ضیق شبیه مرگ برانگیخت و واژه ی موت و مانند آن بر این حالت نیز اطلاق شده است[17]. آیات 60 انعام، 55 آل عمران و 12 کهف، موید این تفسیر است.
3-1-3- آیه ی 243 سوره ی بقره- در مورد میراندن و زنده کردن هزاران تن فراری از بیم مرگ با طاعون- یکی دیگر از مستندات رجعت گرایان است. صاحب تفسیر المنار آن را قضیه ای خارجی به شمار نمی آورد، بلکه می گوید داستان تمثیلی(مرگ و حیات به معنای مرگ و زندگی معنوی) است[18]. محمد عبده هم آیه را تمثیلی به شمار آورده است.
4-1-3- آیه ی 72 و 73 سوره ی بقره- درباره ی زنده کردن یک مقتول تا قاتل خود را معرفی کند- مستند دیگر رجعت گرایان ست. صاحب المنار موضوع را حقیقی/واقعی به شمار نمی آورد. به گفته ی او، آیه هیچ دلالتی بر زنده کردن مرده ندارد، بلکه کذلک یحی الموتی همانند و من أحیاها فکأنما أحیا الناس جمیعا (مائده، 32) و ولکم فی القصاص حیوة یا اولی الالباب (بقره، 179) است[19].
همین چند نمونه بخوبی نشان می دهد که حتی آیات قرآن را هم به سادگی نمی توان حمل بر مدعای رجعت گرایان نمود.
2-3- پذیرش صدق احادیث درباره ی “تکرار همه ی رخدادهای امت های گذشته در امت محمد”، پیامدهای ناپذیرفتنی بسیار دارد. به عنوان مثال به دومین حدیث که مدعی است: “هر اتفاقی که در بنی اسرائیل رخ داده بدون اندکی (ذره ای) کم و زیاد در این امت هم رخ می دهد”، توجه کنید.این روایت مدعی است که کلیه ی رخدادهای قوم بنی اسرائیل، بدون ذره ای تفاوت در امت پیامبر تکرار خواهد شد.
1-2-3- اگر این روایت صادق باشد، باید معجزه ی عبور قوم بنی اسرائیل از دریا در میان مسلمین تکرار شود و همه ی مسلمانها باید به انتظار چنین رویداد عظیمی بنشینند. مطابق روایت قرآن:
فَأَوْحَینا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْد الْعَظِیمِ : سپس به موسی وحی کردیم که با عصایت به دریا بزن، آنگاه[دریا] بشکافت و هر پاره ای از آن همچون کوهی بزرگ بود”(شعراء، 63).
وَ إِذْ فَرَقْنا بکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ : و یاد کنید که دریا را برای شما شکافتیم و شما را رهانیدیم و آل فرعون را غرق کردیم و شما نظاره می کردید”(بقره، 50).
این داستان در سوره های مختلف (اعراف/136، انفال/54، إسراء/103، شعراء/63 - 66، زخرف/55 و دخان/17 به بعد) آمده است. مفسران در طول تاریخ تفسیری واقع گرایانه از آیه ارائه کرده و آن را معجزه ی خداوند به شمار آورده اند.
2-2-3- اگر این روایت صادق باشد، باید داستان مسخ گروهی از بنی اسرائیل و تبدیل آنها به میمون و خوک در مسلمان ها تکرار شود و مسلمان هایی که در روز شنبه ماهی گیری می کنند، به خوک و میمون تبدیل شوند.به روایت قرآن، یهودیانی که با نقض فرمان در روز شنبه ماهی گیری می کردند، به خوک و میمون تبدیل شدند:
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسئِینَ. فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ : کسانی از خودتان را که در سبت(شنبه) بیروشی کردند خوب می شناسید، که به ایشان گفتیم بوزینگان مطرود باشید. و این[پدیده] را مایه ی عبرت مردم حال و آینده و پندآموز پرهیزکاران ساختیم”(بقره، 66- 65).
یَا أَیُّهَا الَّذینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً : ای اهل کتاب، پیش از آن که چهره هایی را مسخ و محو کنیم و آنها را واپس گردانیم، یا ایشان را همانند اصحاب سبت[حرمت شکنان شنبه] دچار لعنت کنیم، به آنچه فرو فرستاده ایم و همخوان کتاب شماست، ایمان آورید [و بدانید] که امر الهی انجام پذیر است”(نسأ، 47).
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبیلِ : بگو آیا از کسانی که در نزد خداوند از این هم بد سرانجام تراند آگاهتان کنم؟[اینان] کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و طاغوت را پرستیده اند و [خداوند] آنان را بوزینه و خوک گردانده است، اینان بدمقام تر و از راه راست [از همه] گمگشته تراند”(مائده، 60).
وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَ یَسْبتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُم بمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ : و از ایشان درباره ی[اهالی] شهری که در کنار دریا بود بپرس که در روز شنبه که باید حرمت[سبت] را نگه می داشتند، برایشان ماهیهایشان[بر روی آب]پدیدار می آمد، تجاوز می کردند[و حرمت سبت را می شکستند] و [برعکس] روزی که سبت نمی داشتند برایشان[ماهی بر روی آب] نمی آمد. بدینسان ایشان را به نافرمانیشان می آزماییم”(اعراف، 163).
فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسئِینَ : و چون در برابر آنچه از آن نهی شده بودید، گردنکشی کردند، فرمودیمشان که بوزینگان مطرود باشید(اعراف، 166).
إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ : حرمت نهادن شنبه[سبت] فقط بر کسانی مقرر شد که در آن[و در صید ماهی و نظایر آن] اختلاف ورزیدند؛ و بیگمان پروردگارت در روز قیامت در آنچه اختلاف می داشتند، در میان آنان داوری خواهد کرد(نحل، 124).
آیت الله جوادی آملی این آیات را “ واقع گرایانه ” تفسیر کرده و مدعی است که یهودیان ماهی گیر در روز شنبه واقعاً به خوک و میمون تبدیل شدند:
“صید محتالانه ی آنها به خسارت فرد و خنزیر شدن انجامید و این اعتدا به منزله ی جزء اخیر علت تامه برای بوزینه شدن آنان شد…گروه متجاوز که به تحقیق از قصد صید نامشروع ماهی با احتیال در روز شنبه آگاه بودند، به تبدیل صورت مبتلا و حقیقتاً به بوزینه تبدیل شدند …یهود لدود به بوزینه تبدیل شدند”[20].“آنچه برای اصحاب سبت رخ داد، ظاهر و باطن آنان بوزینه و خنزیر شد”[21].
آیا تاکنون هیچ کس شاهد آن بوده که مسلمانانی که در روز شنبه ماهی گیری می کنند، به خوک و میمون تبدیل شده باشند؟
3-3- اگر این روایت ها درباره ی تکرار رخدادهای “همه ی امت” ها در امت محمدی راست باشد، باید همه ی معجزات امت های گذشته در امت مسلمان تکرار شوند. به داستان حضرت سلیمان در قرآن رجوع کنید تا پیامدهای ناپذیرفتنی این مدعا روشن شود. اقلیت انگشت شماری از مسلمین در طول تاریخ مرتکب لواط شده/می شوند. آیا ماجرای قوم لوط و معجزه ای که در آنجا روی داد، در اینجا تکرار خواهد شد؟ اگر جمعیت آن دوره را در نظر بگیریم، لواط کاران مسلمان، تعدادشان قطعاً بیشتر از قوم لوط بوده است(تا حدی که من می فهمم، همجنس گرایی با لواط تفاوت دارد).
4-3- به فرض آن که مقدمه ی اول(وقوع رجعت در امت های پیشین) و دوم(تکرار رویدادهای امت های پیشین در امت محمدی) صادق باشد، چگونه از آنها نتیجه گرفته می شود که همه ی ائمه ی شیعیان دوباره در زمان ظهور امام زمان زنده می شوند؟ مگر در امت های گذشته افرادی چون ائمه ی شیعیان وجود داشته است؟ اگر وجود داشته، آیا قرآن زنده شدن آنها را گزارش کرده است تا آن واقعه در امت محمدی تکرار شود؟ اگر مدعیات شیعیان غالی درباره ی ائمه صادق باشد، قطعاً امت های گذشته فاقد افرادی چون ائمه بوده اند. برای این که شیعیان غالی ائمه را معصوم، واجد علم لدنی، واسطه ی فیض، مدیر عالم هستی و برتر از همه ی انبیای گذشته قلمداد می کننند. چنان موجودات مقدسی، بنابر مدعا، نمی تواند بیش از 12 تن بوده باشد. آنان، فقط و فقط، 12 موجود استثنایی هستند که کل عالم هستی به خاطر آنان خلق شده است.بر این مبنا، می توان نتیجه گرفت که مدعای رجعت ائمه، بلادلیل و کاذب است.
چهارم- برساخته ی انتقام گیرانه : شیعیان حکومت را حق علی بن ابی طالب می دانستند/ می دانند، نه ابوبکر و عمر و عثمان.آن سه حق مسلم حضرت علی را غصب کرده اند. این ظلم را چگونه می توان در این دنیا جبران کرد؟ “ شیعیان غالی ” در چنین سیاق/ زمینه ای مدعای رجعت را برساختند. به تعبیر دیگر، همه ی ائمه و غاصبان حق آنان دوباره زنده خواهند شد.اما این بار، ائمه به حق خود خواهند رسید، و ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و مأمون و…، به سختی مجازات خواهند شد.همه ی مسأله به “ انتقام ” باز می گشت/می گردد. رجعت برساخته ای است برای انتقام گیری و رسیدن حق به حق دار.
اما تعارضی در این مدعا نهفته است. یعنی، این تکرار تاریخ نیست. شیعیان برای تأیید رجعت، به روایات تکرار رویدادهای گذشته- دقیقاً مو به مو به همان نحوی که اتفاق افتاد- استناد می کنند. اما برای انتقام گیری، ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و مأمون و… را به دار می کشند و به ائمه ی خود صدها سال طول عمر دوباره می بخشند. پس این مدعا کاذب است. برای این که قرار بود رویدادهای تاریخ گذشته دوباره تکرار شوند، نه این که تاریخ معکوس شود.
بنابر روایات برساخته ی شیعیان غالی، رجعت ائمه با رجعت امام حسین آغاز می شود.هنگام رحلت امام زمان، امام حسین زنده می شود و مراسم به خاک سپاری امام زمان را عهده دار می شود و سپس زمام حکومت را به مدت طولانی در دست می گیرد[22]. بعد از گذشت نوزده سال از قیام امام زمان، امام حسین بیرون خواهد آمد و به خونخواهی و انتقام خون خود و اصحابش می پردازد و دشمنانش را می کشد و اسیر می کند تا این که حضرت امیر مؤمنان بیرون خواهد آمد[23].امام حسین آن قدر حکومت خواهد کرد که از پیری موهای ابروی های مبارکش بر روی دیده اش آویخته شود[24]. سپس علی بن ابی طالب رجعت می کند.همه ی انبیاء و مؤمنین در حکومت او رجعت می کنند و پیامبر اکرم پرچم حکومت را به دست حضرت علی می دهد و همه ی انبیاء و مؤمنین و خلایق تحت امر او در می آیند و او امیر همه می شود[25].
رجعت ستمگران برای انتقام گرفتن مومنان از آنان، رکن اصلی مدعای رجعت است. مجلسی می گوید: “رجعت بعضی از مؤمنان و بعضی از کافران و نواصب و مخالفان متواتر است و انکارش موجب خروج از دین تشیع است”[26]. در روایتی از امام صادق آمده است: “هر امامی که در قرنی بوده است نیکوکاران و بد کاران زمان او بر می گردند تا حق تعالی مؤمنان را بر کافران غالب گرداند و مؤمنان از ایشان انتقام کشند”[27]. امام محمد باقر در تفسیر آیه ی ان نشا ننزل علیهم من السماء آیة فظلت اعناقهم لها خاضعین : اگر معجزه ای از آسمان برآنان نازل می کنیم، آنگاه گردنهایشان را [به تسلیم] در برابر آن فرود خواهند آورد(شعراء، 4) گفته اند: این آیت علی بن ابی طالب است که گردنهای بنی امیه برای او ذلیل و خاضع می گردد.حضرت علی در هنگام زوال خورشید ظاهر می گردد تا مردم او را به حسب و نسبش بشناسند. پس بنی امیه را بکشد حتی آن که از بنی امیه مردی خود را در پهلوی درختی پنهان کند درخت به سخن آید و فریاد کند که این مردی است از بنی امیه این جا پنهان شده است او را بکشید”[28].
یک نگاه به بحارالانوار مجلسی بخوبی محتوای انتقام گیرانه ی برساخته ی رجعت را برملا می کند.به دستور امام زمان قبر ابوبکر و عمر را می شکافند.سپس کفن هایشان را در آورده و جسد آنان را بر درخت خشکی به دار می کشند. درخت زنده می شود. آنگاه امام زمان دستور می دهد تا همه از آن دو بیزاری بجویند.بعد جسد آن دو را پائین آورده و به امر خداوند زنده می شوند.امام زمان تمامی گناهان خلقت به بعد را به نام آن دو می کند و دوباره آنان را به دار می کشد.در قیامت نیز در هر شبانه روز آن دو را هزار بار زنده و می کشند[29]. پیامبر و همه ی ائمه آمده و از تمامی ظالمان انتقام می گیرند[30].سپس حضرت فاطمه به سراغ ابوبکر و عمر رفته و غصب فدک توسط آن دو و دیگر مظالم آنها را بر می شمارد. در آن روز ظالمان به خاندان علی بن ابی طالب، هزار بار کشته می شوند[31].
شیعیان غالی این مدعا را برساختند تا عطش انتقام خود را سیراب کنند. به همین خاطر احادیثی بر ساخته اند که مطابق آنها ابوبکر و عمر به کرات زنده می شوند و با عذاب کشته خواهند شد[32].
پنجم- مدعایی کافرکیشانه : به جز شیعیان غالی، هیچ یک از فرق اسلامی مدعای رجعت را تأیید نمی کند.اهل تسنن وقتی با این مدعیات “هویت ساز” و “هویت ستیز”(ضد اهل سنت) مواجه می شدند/می شوند؛آنها را خروج از قلمرو مسلمانی به شمار می آوردند. ابن اثیر نوشته است:
“رجعت، مذهب گروهی از اعراب جاهلیت بوده است که برخی از فرق اسلامی (شیعه) بدان گرویده اند”[33].
محمد رضا مظفر نیز نوشته است، اهل تسنن رجعت را انکار کرده:
“و اعتقاد بدان را قبیح می شمردند و راویان احادیث مربوط به رجعت را بدنام کرده و احادیث آنها را مردود و بیان احادیث مربوط به رجعت را به منزله کفر و شرک ، بلکه زشت تر به حساب می آورند و اگر در کتابهایشان از رجعت بحث شده، برای بیان آراء شیعه در مورد رجعت و سرزنش بر آنهاست”[34].
معتزله نزدیکترین گروه به شیعیان در میان فرق مسلمان بوده اند. خیاط از پیشوایان مکتب معتزله ی بغداد شیعیان را به دلیل اعتقاد به رجعت به خروج از دین متهم می سازد. می گوید:
“همه ی امت، جز امامیه اعتقاد به رجعت را طرد و انکار می کنند و هر کسی را که بدان معتقد باشد، کافر و خارج از اسلام می دانند؛ چون رافضیان به خروجشان از اسلام به سبب اعتقاد به رجعت، وقوف دارند، به کتمان این عقیده ی خود می پردازند، در مجالس و کتاب هایشان سخنی از آن به میان نمی آورند؛ مگر در آن کتاب هایی که آن ها را پنهان می دارند و آشکار نمی کنند”[35].
آیا درست است که با مدعایی خرد ناپسند شیعیان را به کافر و مشرک مبدل سازیم؟
ششم- ریشه ی غلو : با توجه به نزاعی که در مدینه میان مسلمان ها و یهودیان جریان داشت، امور مختلفی به یهودیان نسبت داده شده/می شود. به تعبیر دیگر، مدعا این است: برخی از یهودیان مسلمان شده، پس از درگذشت پیامبر گرامی اسلام، در حوزه ی عقیدتی و قلمرو سیاسی کوشیدند تا با ایجاد انحراف، از پیامبر انتقام بگیرند.“اسرائیلیات” را کعب الاحبار(یهودی اهل یمن) و وهب بن منبه(یهودی اهل یمن) برساختند تا انحراف عقیدتی ایجاد کنند. در قلمرو سیاسی نیز، ابن سبأ(یهودی اهل یمن) با طرح مسائلی علیه ابوبکر و عمر و عثمان از یک سو، و بیان مطالب عجیب درباره ی علی بن ابی طالب از دیگر سو، به نزاع های میان مسلمین دامن زد. محمد عابد الجابری می گوید: شواهد تاریخی نشان می دهد که “اسرائیلیات سیاسی”(رجعت، وصیت، غلو درباره ی علی بن علی طالب، موعودگرایی، و…)، برساخته ی ابن سبأ است.
طبقات ابن سعد(متوفای 220 ه) قدیمی تریم متنی است که از ابن سبأ یاد کرده است. پس از به شهادت رسیدن حضرت علی، ابن سبأ آن را انکار کرد و از بازگشت دوباره ی امام علی سخن گفت. ابن سعد می نویسد که به امام حسن گفتند: “مردمانی از شیعیان ابوالحسن[امام علی] ادعا می کنند که علی پیش از قیامت باز خواهد گشت. و او گفت: دروغ گفته اند.اینان نه شیعیان او که دشمنان او هستند”[36].
سعدبن عبدالله بن خلف القمی الاشعری(متوفای 301 ه)- از بزرگان محدثان شیعی، از شیوخ روایت و از اصحاب امام یازدهم[37]- نیز در کتاب خود نام ابن سبأ را به میان آورده است.می نویسد که ابن سبأ عیب جویی از ابوبکر و عمر و عثمان را ترویج می کرد و از آنان برائت می جست و مدعی بود که حضرت علی او را به این کار امر کرده است:
“و علی او را خواست و از او واقعیت امر پرسید و او اقرار کرد. پس علی امر کرد تا او را بکشند و مردم از هر سو فریاد برآوردند که ای امیرمومنان، مردی را می کشی که مردم را به دوستی اهل بیت و ولایت تو و برائت از دشمنانت می خواند، او را به سوی یمن بفرست…گروهی از اهل علم ذکر می کنند که عبدالله بن سبأ یهودی بود که اسلام آورد و با علی همراه گشت. وی که یهودی بود، قائل به آن بود که یوشع بن نون وصی موسی است و آن گاه که اسلام آورد پس از وفات رسول(ص) نیز همین گفته در مورد امام علی گفت…براین اساس مخالفان شیعه برآنند که اصل رفض برگرفته از یهودیت است”[38].
همان گونه که گفتیم، عابد الجابری ریشه ی غلو در حق ائمه(عصمت و علم لدنی و..)، رجعت، مهدویت، وصیت را به ابن سبأ- یهودی اهل یمن- باز می گرداند. اما برخی دیگر، آن را به ایرانیان نسبت داده و گفته اند که ایراینان بودند که ائمه را ناانسان کردند و به آسمان ها فرستادند.
هفتم- نتیجه : مدعای بلادلیل و کاذب رجعت را شیعیان غالی برساختند تا در همین دنیا ائمه را به حکومت برساندند و از ابوبکر و عمر و عثمان و دیگران انتقام بگیرند. آن مدعای خرد ناپسند را با نقل هم نمی توان موجه ساخت. شیعیان غالی بودند که ائمه را نا انسان و برتر از پیامبران کردند[39].
تا حدی که من اطلاع دارم، بسیاری از نواندیشان دینی به وجود موجودی به نام امام دوازدهم باور ندارند. به همین دلیل هیچ گاه چنان مدعیاتی(ملاقات با امام زمان، وعده ی رجعت) از سوی آنان بیان نشده است. خوشبختانه اصلاح طلبان و سبزهای مذهبی هم چنان مدعیاتی مطرح نساخته اند. می ماند طیف اصول گرایان.
روحانیت که انحصار ارتباط برساخته ی ثروت/قدرت آفرین امام زمان در اخیتار دارد، به هیچ فرد دیگری اجازه نمی دهد تا چنان مدعیاتی را مطرح سازد. اگر احمدی نژاد و گروهش دیدار با امام زمان و وعده ی رجعت را مطرح سازند، به سرعت از سوی همه ی اصول گرایان به رمالی، شارلاتانی، دروغ گویی متهم خواهند شد. اما اگر فقیهان چنان مدعیات کاذبی را مطرح سازند، حتما درست است.
اما چرا این خرافات بازتولید می شوند؟ “رژیم سلطانی فقیه سالار” سه رکن دارد. رکن اول- استقلال مالی سلطان از جامعه از طریق درآمدهای نفتی. دوم- تبدیل نیروهای نظامی/انتظامی/ امنیتی/اطلاعاتی به سازمان عمل کننده ی مطابق میل خودسرانه ی سلطان. سوم- بعد ایدئولوژیک که سرشار از مدعیات بلادلیل و خرافاتی است و منتهی به ثروت/قدرت صنف فقیهان می شود.
خرافه ها بازتولید می شوند، چون مصرف کننده دارند، چون به استمرار “حقوق ویژه” ی صنف روحانیت می انجامد، چون به بقای نظام سلطانی فقیه سالار مدد می رسانند. با مجازات خشن و ناقض حقوق بشر سنگسار شاید یکصد تن را نابود کرده باشند. با مجازات همجنس گرایی شاید صدها تن را مجازات کرده باشند. اما، با برساخته هایی چون امام زمان و رجعت، ملتی را به بند کشیده و در تمامی ابعاد زندگی آنان به طور خودسرانه دخالت می کنند.نواندیشی دینی نمی تواند/ نباید اصل و اساس را نادیده بگیرد. اگر مدعای بی اساس جانشینی امام زمان دود شود و به هوا رود، مجازات های خشن و نابرابری ها و تبعیض های “اسلام فقاهتی” هم به تبع رفتن استبداد دینی و آمدن نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر، دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت.
پاورقی ها:
1- رجوع شود به لینک
2- به عنوان نمونه به موارد زیر رجوع شود: لینک 1، لینک 2، لینک 3، لینک 4
3- رجوع شود به لینک
سید مرتضی علم الهدی، رسائل شریف مرتضی، ج 1، ص 125.
ابن براج، جواهرالفقه، ص 268، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول.
شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 86، ناشر مکتبة الداوری، قم.
محمدرضا مظفر، عقاید الامامیه، ترجمه: علیرضا مسجدجامعی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 294.
محمدرضا مظفر، عقائد لاامامیه، ص 84، میرزاجواد تبریزی، صراط النجاة، ج 3، ص 421، دفتر نشر برگزیده، چاپ اول؛ جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج 6، ص 367، چاپ دوم، مؤسسه النشر الاسلامی، قم،
سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج 10، ص 39؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 7، ص 273 ؛سیدبن طاووس حسنی، الیقین، ص 339؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیرالقرآن العظیم، ج 2، ص 364؛ علاء الدین متقی هندی، کنزالعمال، ج 11، ص 253؛ طبرسی، مجمع البیان، ج 7، ص 405.
شیخ حر عاملی، الایقاظ من الهجعه فی البرهان علی الرجعة، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، دار الکتب، قم، ص 29.
بحارالانوار، ج 53، ص 127.
12- به عنوان نمونه به مرتضی مطهری بنگرید که برای معقول سازی رجعت حتی مجبور می شود آیات ناظر به ملائکه را هم تأویل کند.موضع مطهری در رجعت نیز شکاکانه است. می گوید:
“رجعت مثل قیامت نیست. قیامت از ضروریات اسلام است و اگر کسی منکر قیامت باشد اصلا نمی شود او را مسلمان شمرد و در ردیف مسلمانان نیست. مساله رجعت به این شکل نیست، تازه کسانی که معتقد هستند می گویند که از ضروریات و مسلمات مذهب شیعه است. از مرحوم آقا شیخ عبدالکریم هم که راجع به شریعت سنگلجی (که منکر رجعت بود) سؤال کردند، گویا جواب داده بود: نه، از ضروریات اسلام نیست، و شاید گفته بود از ضروریات شیعه هم نیست. ولی البته شاید در علمای شیعه یک نفر، دو نفر هم نمی شود پیدا کرد که رجعت را انکار کنند. آن هایی هم که قائل به رجعت هستند، بعضی به سبک محدثین همین طور معتقدند که عینا مثل قیامت می شود، یعنی واقعا همین مردهها از همین خاک زنده می شوند. عدهای دیگر که یکی از آن ها مرحوم فیض کاشانی است. طور دیگری معتقدند. دیگران اصلا در مقام توجیه برنمی آیند، می گویند به ما گفته اند رجعت، ما هم می گوییم رجعت، ما چه می دانیم کیفیتش چگونه است؟ بحثی نمی کنند. ولی مثل مرحوم فیض معتقد هستند که رجعت نظیر این چیزی است که امروز علمای ارواح می گویند. این حرف علمای ارواح تا چه حد درست است یا نادرست، به جای خود، ولی نظیر این است که می گویند مثلا مشاهده شده کثیرا که یک نفر در حال بیداری، روح میتی را به صورت یک شبح و یک جسم خاص رقیقی که با این جسم ها فرق داشته حاضر کرده و آن را دیده است. اگر حرف این ها را قبول نکنیم، نظیر این را اهل مکاشفه زیاد گفتهاند. اهل مکاشفه زیاد ادعا می کنند که ما در حالی که در حال خاصی از مکاشفه هستیم ارواح مؤمنین را مشاهده می کنیم و می بینیم، می آیند و با ما حرف می زنند….اشخاصی مثل مرحوم فیض کاشانی معتقدند رجعتی که در آینده خواهد شد، نه این است که مرده ها از قبر زنده می شوند، بلکه معنایش این است که در یک وضع خاصی عدهای از ارواح - به همین شکلی که عرض کردم - در این دنیا ظاهر می شوند. افرادی مثل مرحوم شاه آبادی (که در تهران بود و مرد باذوقی بود) و بعضی افراد دیگر معتقدند بسیاری از موارد که در قرآن نام ملائکه آمده، این ها همان ارواح اند نه ملائکهای که از سنخ انسان نبودهاند. مثلا قرآن تصریح می کند که در جنگ بدر یا جنگ های دیگر گروهی از ملائکه به نصرت مؤمنین آمدند. عدهای این طور می گویند و به نظر من حرفشان درست است (قرآن هیچ وقت قول نداده ملائکه را تعریف کند و بگوید چیست. ملائکه در قرآن گاهی اساسا با قوای طبیعت تطبیق می شود، گاهی شامل یک ملک مقرب مثل جبرئیل می شود، و گاهی موجوداتی است در همین دنیا که از چشم ما مخفی است، به قول امروزی ها دو بعدی یا شش بعدی و هفت بعدی است که ما نمی دانیم، و احیانا به ارواحی که در این دنیا ظاهر می شوند اطلاق می شود). عقیده عدهای این است که در جنگ بدر آن ملائکهای که قرآن می گوید چهار هزار ملائکه آمدند که شما را یاری کنند - که یاری شان هم به تعبیر قرآن فقط برای تقویت قلب بود نه یاری عملی - این ها انسان هایی بودند که آن ها را رجعت داده بودند اما رجعت به این معنا، یعنی آن هایی بودند که از دنیایی دیگر در این دنیا ظاهر شده بودند. بنابراین، مساله رجعت با مساله قیامت فرق می کند. اولا خود مساله رجعت یک مساله صد در صد ضروری نیست مثل قیامت. ثانیا کیفیت رجعت با کیفیت قیامت فرق می کند، چون در کیفیت قیامت در قرآن تصریح شده که حشر از قبور می شود ولی ما در باب رجعت چنین حرفی را نداریم. بعید نیست که به این شکل باشد”(مرتضی مطهری، مجموعه ی آثار، جلد 4، ص ).
این نکته هم لازم به ذکر است که بزرگان شیخیه ظهور امام زمان را در عالم ارواح می دانستند، نه عالم واقع کنونی.
13- رشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دارالفکر، جلد سوم، ص 52.
14- رشید رضا، تفسیر المنار، جلد سوم، صص 50- 49.
15- ابی الفضل شهاب الدین السید محمود الالوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، مصحح محمد حسین العرب، بیروت دارالفکر، جلد 1، ص 416.
16- آلوسی، روح المعانی، جلد 1، ص 416.
17- محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی ، تفسیر القرآن الکریم، مصحح محمد خواجوی، انتشارات بیدار، جلد 3، ص 416.
18- رشید رضا، تفسیر المنار، جلد دوم، صص 458- 457.
19- رشید رضا، تفسیر المنار، جلد اول، ص 351.
20- آیت الله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، مرکز نشر اسرأ، جلد پنجم، ص 121.
21- آیت الله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جلد پنجم، ص 146.
22- مختصر بصائر الدرجات، ص48.
23- مجلسی، بحارالانوار (ط بیروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج3، ص104-103.
24- مجلسی، حق الیقین (انتشارات رشیدی، چاپ دوم، 1363) ص252.
25- مجلسی، بحارالانوار، ج53، ص70.
26- مجلسی، بحارالانوار ، ج3، ص261.
27- بحارالانوار، ج53، ص42.
28- بحار الانوار، ج53، ص110-109.
29- مجلسی، بحارالانوار، جلد 13، مهدی موعود، ترجمه ی علی دوانی، صص 1162- 1160.
30- مجلسی، بحارالانوار، جلد 13، مهدی موعود، ترجمه ی علی دوانی، صص 1166- 1165.
31- مجلسی، بحارالانوار، جلد 13، مهدی موعود، ترجمه ی علی دوانی، صص 1178- 1166.
32- مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص13.
ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، .، ج 2، ص 202؛ مؤسسه اسماعیلیان، چاپ چهارم، قم.
محمدرضا مظفر، عقایدالامامیه، ص 81.
35- ابی الحسین خیاط، الانتصار والرد علی ابن الراوندی الملحد، تحقیق ینبرج، مطعبة دارالکتب، 1925، ص 132.
36- محمد بن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، جلد 3، ص 39.
37- داستان ملاقات اشعری قمی با امام حسن عسکری را شیخ صدوق ابن بابویه در کتاب کمال الدین و تمام النعمه به روایت محمد بن علی بن محمد حاتم النوملی المعروف بالکرمانی آورده است(شیخ مفید، کمال الدین و تمام النعمه، طبع تهران، ص 251-257).
در رجال تقی الدین الحسن بن علی بن داود الحلی (طبع دانشگاه، 1342) درباره سعد بن عبدالله چنین آمده است: “سعد بن عبدالله بن ابی خلف الاشعری القمی ابوالقاسم (جش) شیخ الطائفه و فقیهها و وجیهها سمع من حدیث العامة شیئا کثیرا، لقی مولانا ابا محمد العسکری و بعض اصحابنا یضعف لقاء له و یقال حکایته موضوعة. عاصره و لم اعلم انه روی عنه. مات سنة ثلائمایة وقبل قبلها بسنة و قیل بعدها بسنه فی ولایه رستم”. و نیز رجوع کنید به قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعه و محدثیهم تألیف الشیخ محمد التقی التستری ج4 ص 334-339.
38- سعدبن عبدالله بن خلف القمی الاشعری، المقالات و الفرق، چاپ تهران، به تصحیح محمد جواد مشکور، 1341، ص 20.
39- مقاله ی “جانشین امام زمان و دست انداختن امام زمان”، برخی دیگر از مدعیات شیعیان غالی را به نقد کشیده است. رجوع شود به لینک