“زندگی مرد بازنشستهای که یک چند از عمر خود را در مبارزات علیه نیروهای استعمارگر انگلیس سپری کرده است. او مدتی از کردستان عراق راهی ترکیه میشود، به نیروهای “مصطفی کمال پاشا” میپیوندد، و سرانجام از مبارزه و آزادیخواهی سرخورده شده به ایران باز میگردد و در اداره سجل احوال استخدام میشود. روایتی از حال و گذشته، تصویری از زندگی پیرمردی بازنشسته را به دست میدهد که بهزعم وی جوانان، در زندگی سیاسی و اجتماعی باید از او بهره ببرند و از تجربه تلخ او در مبارزه و آزادیخواهی استفاده جویند. پیرمرد اما اینک، آنچه از گذشته خود میگوید، حقایق زندگی او نیست. برای نمونه او از ملاقات خود با سفیر وقت انگلیس سخن به میان میآورد که در واقع بخشی از رویاهای اوست که هیچگاه تحقق نپذیرفته است. شور جوانی و مبارزه علیه استعمار، سپس سرخوردگی و کار و زندگی یکنواخت، و در پی آن، یادکرد تجارب تلخ گذشته و سرانجام، مرگ مضمون اصلی این داستان را تشکیل میدهد.( برگرفته از کتاب رویا به رویا ابراهیم یونسی)”
دیگر لزومی ندارد به گزاره کلیشه ای ما که از سنت مرده پرستی رنج می بریم اشاره کنیم. هیچگاه موفق به دیدن ابراهیم یونسی نشدم هر چند دیدن اش کاری دشوار نبود اما حقیقت اش حرفی برای گفتن نداشتم چون وی کار خود را می کرد، شاید همنشینی با وی که روزانه ده ساعت را به ترجمه و تألیف صرف میکند نیاز به تلاشی وافر دارد تا چیزی در چنته برای گفتن داشته باشی. هر چند یکبار تلفنی با دکتر یونسی صحبت کردم، مکالمه ای پنج دقیقه ای در باب جنبش دانشجویی و جنبش کردستان در ایران با انتقاد از آثارش شروع شد- ابتدا از خانواده و شجره ام پرسید چیز زیادی گیراش نیامد- اما در کمال آرامش و حوصله، پذیرای صحبت های دانشجوی تازه وارد و منتقد، پرشورو سطحی نگرشد اما در جواب به دو جمله اتکاء کرد: 1.شما باید صبر کنی و بیشتر مداقه کنی، مطمئنم در صحبت ها و طرز نگرش ات تجدید نظر می کنی. 2. امیدوارم شما به عنوان نسل جدیدی که داعیه بیشتری دارید و ما را به ندامت کاری و گاهی خیانت متهم می کنید بیشتر بنویسید و دامنه نفوذ آثارتان خاورمیانه را درنوردیده و به آمریکای لاتین برسد. بعدها به این نتیجه رسیدم که نسل ما حتی قادر به در نوردیدن مرزهای ذهنی و محفلی خودش هم نیست. هرچند هدف دفاع از ابراهیم یونسی در موضعی عاطفی و احساسی نیست. بلکه هدف برآورد نسل یونسی با نسل ماست. شاید شتاب تحولات بگونه دیگری رخ می دهد و انسانهای نسل ما کمتر قادربه تأثیرگذاری بر سرنوشت خویش هستند. نسلی که در نبود معنا و ایدئولوژی یا گفتمانهای ایدئولوژیک دیگر قادر به تولید کسانی مانند یونسی نیست. شاید دغدغه ها متفاوت باشد اما آنچه برای مقایسه نسل ما و نسل یونسی معیار است همانا آثاری است که آنها تولید کرده اند و آثاری که ما تولید نمی کنیم.
شایدعصرآنچه که یونانیان فیلسوف شاه می نامیدند دیگربسرآمده و در دنیای امروز بیشتردوران تخصص و تخصصی سازی باب شده است؛ تألیف و ترجمه هم اینگونه است و بنظر می رسد چنین امری تاحدی متأثر از محیط و ساختار اجتماعی باشد. اما بحث این است که در دنیای تخصصی و منظومه یافته این عصر نیز هستند کسانی که بر خلاف جریان منظومه یافته عمل کرده اند. ابراهیم یونسی از کسانی بوده که در هیأت فیلسوف شاه ترجمه ظاهر شده است. از ادبیات آفریقا گرفته تا آمریکای لاتین و یونان، از ترجمه آثار فاخردیکنز گرفته تا تاریخ اجتماعی هنر، از نوشتن در باب هنر داستان نویسی گرفته تا داد شیرین و دلداده ها. از ترجمه جامعه شناسی مردم کرد گرفته تا ترجمه سلیس “با این رسوایی چه بخشایشی” جاناتان رندل. ترجمه آثاری مانند دون کیشوت و اسپارتاکوس که شاید همگان یکبار شنیده یا خوانده باشیم و به بخشی از ادبیات ایران پیوسته اند. همه اینها و دهها اثر دیگر در حوزه های مختلف را ابراهیم یونسی به ترجمه و تألیف درآورده است. وی که به بهانه ناقص بودن یکی از پاهایش پس از کودتای 28 مرداد 32 از حکم اعدام نجات یافت و به حبس ابد متهم شد در زندان زبان انگلیسی و فرانسه را یاد گرفت و بعدها نیز دکترای اقتصاد را دریافت کرد؛ مدرکی که به گفته خودش هیچگاه به کارش نیامد.
تألیف و ترجمه های ابراهیم یونسی در مورد کردستان نیز به جز تلاش جهت آشکار سازی گفتمان مستعمراتی وپسااستعماری در این دیار، از آن جنبه اهمیت دارد که تاریخ اجتماعی کردستان را به تصویر کشانده است. تاریخ اجتماعی در کردستان بواسطه تسلط تاریخ سیاسی غیرتحلیلی کمتر مورد توجه قرار گرفته اما آثارو ترجمه های ابراهیم یونسی کمک شایانی به تقویت تاریخ اجتماعی کردستان کرده است.
ابراهیم یونسی از نسلی است که فارغ از خطاهای سیاسی و انحراف درموضع گیری هایشان تعهد، کار جمعی و جدیت را در خود داشتند. نسلی که صداقت و تعهد در کار را به تخصص و فرصت طلبی در کار ترجیح دادند. ابراهیم یونسی همراه چند تن دیگر از نویسندگان و مترجان دیگر بار نهضتی در ترجمه را بدوش کشیدند که در نبودشان شاید دیگر ببار نمی آمد.
مرگ ابراهیم یونسی در 85 سالگی یادآور همان رویای پیر مرد مبارزی است که در داستان رویا به رویا بدان اشاره کرده اما با این تفاوت که داستان وی بازنمایی رویاهای نسل ماست؛ نسلی که هنوز در تحقق رویاهای متنوع و گاه متناقضی سردرگم است و دست و پنجه نرم می کند.