واقعا همینطور است؟

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

دوست و همکار گرامی آقای ماشاءالله شمس الواعظین اخیرا برای چندمین بار از موفقیت دیپلماسی اتمی دولت ‏آقای احمدی نژاد سخن گفته است، سخنی که طبق معمول با استقبال رسانه‌های حامی دولت ایران روبرو شده ‏است.‏

در میان چهره‌های منتقد دولت آقای احمدی نژاد، آقای شمس الواعظین تنها فردی نیست که دیپلماسی اتمی ‏آقای احمدی نژاد را موفق ارزیابی می‌کند. دوست عزیز دیگرمان آقای علیرضا رجایی نیز یکی – دو بار با ‏تاکید بر اینکه “تا این لحظه” دیپلماسی اتمی آقای احمدی نژاد موفق بوده است، به اظهار نظر مشابهی با آقای ‏شمس پرداخته است.‏

قاعدتا من هم مانند این دو دوست گرامی، به اثبات نقیض هر آنچه آقای احمدی نژاد می‌گوید و یا عمل می‌کند، ‏علاقه‌ای ندارم، اما به نظرم می رسد که در مود خاص برنامه هسته‌ای، دولت آقای احمدی نژاد نه فقط توفیقی ‏نداشته، بلکه یک تهدید بزرگ علیه امنیت ملی ایران را پایه ریزی کرده است.‏

همه ما می‌دانیم که برنامه هسته‌ای ایران در حدود بیست سال پیش آغاز شده است، بنابراین، اگر پیشرفت‌های ‏فنی در این پروژه مایه مباهات تلقی شود، دولت آقای احمدی نژاد در آن سهم بسیار اندکی داشته است.‏

تنها کار مشخصی که آقای احمدی نژاد در این مورد انجام داده شکستن تعلیق روند غنی سازی اورانیوم بوده ‏است، اما این تصمیم سیاسی به خودی خود موفقیت محسوب نمی‌شود مگر اینکه با به کار گرفتن یک دیپلماسی ‏فعال و کارامد، حق ایران برای غنی سازی اورانیوم را به دیگر کشورها قبولانده باشد و یا اینکه بدون تحمیل ‏کردن هزینه قابل توجهی به منافع کشور، جامعه جهانی را در مقابل عمل انجام شده قرار داده باشد.‏

واقعیت‌ها اما نشان می‌دهد که دولت آقای احمدی نژاد در این دو زمینه هیچ توفیقی نداشته است. ‏

البته آقای احمدی نژاد مدعی است که بیش از 120 کشور جهان از حق ایران برای برخورداری از چرخه ‏سوخت هسته‌ای حمایت می‌کنند و برای اثبات این مساله به حمایت کشورهای عضو جنبش عدم تعهد، اعضای ‏سازمان کنفرانس اسلامی و گروه 77 اشاره می‌کند.‏

ما می‌دانیم که گروه 77 و اعضای سازمان کنفرانس اسلامی عموما عضو جنبش عدم تعهد هستند، بنابراین ‏جمع بستن عددی همه آنها اشتباه نخست آقای احمدی نژاد در این باره است.‏

در عین حال، آنچه آقای احمدی نژاد از آن به عنوان حمایت جنبش عدم تعهد از حق ایران برای غنی سازی ‏اورانیوم یاد می‌کند، تنها بیانیه‌هایی کلی است که از حق ایران برای برخورداری از تکنولوژی صلح آمیز ‏هسته‌ای حمایت شده است، یعنی همان ادبیاتی که آمریکا و اتحادیه اروپا نیز در برخورد با پرونده هسته‌ای ‏ایران استفاده می‌کنند. بدین ترتیب ادعای آقای احمدی نژاد مبنی بر اینکه بیش از 120 کشور جهان ( به نظرم ‏وی گفته است بیش از 130 کشور) از غنی سازی اورانیوم در ایران حمایت می‌کنند، اشتباه دوم وی در این ‏مورد است.‏

حال فرض کنیم که منظور بیاینه‌های جنبش عدم تعهد حمایت از غنی سازی اورانیوم در ایران باشد، در آن ‏صورت ضروری است که تک تک اعضای جنبش عدم تعهد از این مساله حمایت کنند، در حالی که می‌دانیم ‏اینگونه نیست.‏

شماری از مهمترین و با نفوذترین اعضای جنبش عدم تعهد در شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و ‏شورای امنیت سازمان ملل عضویت دارند که همگی تا کنون به ترتیب به ارجاع پرونده ایران به شورای ‏امنیت و صدور سه قطعنامه الزام آور علیه آن برای تعلیق غنی سازی اورانیوم رای مثبت داد‌ه‌اند.‏

اگر این کشورها به راستی مدافع برنامه غنی سازی اورانیوم در ایرانند، به چه دلیل خواستار تعلیق الزام آور ‏آن شده‌اند؟ نادیده گرفتن این مساله از سوی آقای احمدی نژاد اشتباه سوم وی در این باره است.‏

بنابراین می‌توان با صراحت گفت که دیپلماسی اتمی آقای احمدی نژاد سبب حمایت هیچکدام از کشورهای ‏موثر و قدرتمند نظام بین‌الملل و یا شمار قابل توجهی از کشورهای کوچک و کم اثر از غنی سازی اورانیوم در ‏ایران نشده است.‏

این در حالی است که شکستن تعلیق نیز تا کنون بدون هزینه‌های سنگین برای کشور نبوده است. تا کنون ‏شورای امنیت سازمان ملل سه قطعنامه الزام آور تحت فصل هفتم منشور ملل متحد علیه ایران صادر کرده که ‏دو قطعنامه آن حاوی تحریم‌های اقتصادی و تکتولوژیکی است.‏

ماجرا اما به همینجا ختم نشده و قطعنامه چهارمی در پیش است که تحریم‌ها را تعمیق می‌کند و در عین حال ‏راه را برای قطعنامه شدید دیگری هموار می‌کند.‏

هر چند که آقای احمدی نژاد و حامیانش این قطعنامه‌ها را ورق پاره و بی اثر می‌دانند، اما دوستان ما از جمله ‏آقای شمس و آقای رجایی بهتر می‌دانند که تحریم‌های بخصوص تحریم‌های بانکی تا چه اندازه در حال تخریب ‏پایه‌های اقتصاد ایران است.‏

بنابراین می‌توان گفت که “تا این لحظه” نیز دیپلماسی اتمی آقای احمدی نژاد موفق نبوده است، ضمن آنکه ‏داوری در باره پرونده‌ای که همچنان در جریان است بدون ارائه چشم انداز روشنی از سرانجام آن، چندان ‏منطقی به نظر نمی‌رسد.‏

این نوع داوری مانند رفتار همان کسی است که از پشت بام ساختمانی چند طبقه به پایین پرت شد و چون به ‏طبقه دوم رسید، گفت: تا اینجایش که به خیر گذشت، به نزدیک زمین که رسیدم آن یک متر را هم می‌پرم پایین!‏