ابرهای ارغوانی/ نویسنده وکارگردان: سیامک شایقی، تهیه کننده: محمود فلاح، مجری طرح: رزیتا فرنودی، مدیر فیلمبرداری: غلامرضا آزادی، مدیرتولید: فهیمه ساعی، دستیاراول کارگردان و برنامه ریز: ایمان توکلی، عکاس: ایران انتظام، طراح گریم: کیان اولاد وطن، طراح صحنه و لباس: آبتین برقی، صدابردار: منصور شهبازی، تدوین: واروژکریم مسیحی، صداگذاری و میکس: مسعود بهنام “استودیو بهمن”/ بازیگران: حسین یاری، هانیه توسلی، بهناز جعفری، شبنم مقدمی، شیرین یزدانبخش، امید روحانی و رویا تیموریان.
خلاصه داستان: احمد با خبر میشود که پروانه، خواهر دوست و همکلاسی سابقش خانه و خانوادهاش را در شهرستان رها کرده و به تهران آمده است. احمد میپذیرد که پروانه را پیدا کند و او را راضی کند که به خانه و خانوادهاش برگردد.
پذیرش باورها، ارزشها والگوهای رفتاری یک جامعه ازسوی فرد وتبدیل شدن آنها به بخشی ازدرون فرد به جامعه پذیریی درفرد منجرمی شود که دردوساحت خود را نمایان می کند. جامعه پذیری رسمی که در مکان هایی مانند مدرسه، دانشگاه، سازمان ها و… نمود می یابد ویا جامعه پذیری غیررسمی که درفضاهای غیررسمی مانند خانواده وجمع دوستان آشکارمی گردد. درواقع برای سنجش جامعه پذیری فرد به چگونگی خروجی های رفتاری واندیشگی اودرچنین فضاهایی می پردازند. جامعه شهری وروستایی ایران که طی چند دهه گذشته داعیه گذارازساختاری سنتی به ساختاری مدرنیته را داشته، در زمان حاضربا شکاف ها وخلاء های شخصیتی وفرهنگی بیشماری دست به گریبان است که تا به حال نتوانسته راه حل ومفری برای آن بیابد. پرداختن به ریشه های چنین معضلاتی درمقیاس گسترده هم زمانبر وهم پیچیده است که درمقال این بحث نمی گنجد، اما پرداختن به برخی ازاین شکاف ها درقالبی داستانی، می تواند یکی ازبخش هایی باشد که سینماگران می توانند با پرداختن به آنها افق های روشن وجدیدی را برای رفع چنین چالش هایی فراهم آورند. سیامک شایقی فیلمسازی ست که درآثارگذشته اش تلاش کرده تا به سروشکل ژانری اجتماعی نزدیک گردد، دربرخی ازساخته هایش موفق به رقم زدن چنین اتفاقی شده است “باغ فردوس، ساعت 5 عصر” ازنمونه چنین آثاری ست. شایقی درفیلم جدیدش هم باردیگربه سراغ چنین موضوعاتی رفته وبا محوریت قراردادن دختری روستایی وکوچ اوبه شهرتهران داستان خود را روایت می کند. ساختارروایت شایقی درقصه به دوبخش تقسیم می گردد، دربخش نخست مخاطب با مشکلات پروانه درشهرکوچک شان “اجبارخانواده برای ازدواج، عدم استقلال او” آشنا می گردد. درفصل آغازین روایت تصویرگرشکاف هایی ست که میان پروانه وخانواده اش وجود دارد، شکاف هایی که جوانان بسیاری درجامعه امروزی ایران با آن دست به گریبانند. خلق چنین سازوکارهایی برای شخصیت پروانه درمواجهه با شخصیت تک بعدی پدرباعث ایجاد کشش درمخاطبان می گردد اما قصه هر چه درزمان پیشروی می کند با کمبودهای بیشماری مواجه می گردد. درفصل دوم قصه مخاطب شاهد برخورد پروانه با کلان شهرتهران است. تصویری که کارگردان ازتهران درفصل دوم قصه دارد، تصویری خشن، بی روح است. افراد درچنین شهری به دلیل داشتن دغدغه های فراوان دیگردربرخورد با پروانه ارتباط نزدیکی با اوبرقرارنمی کنند وزمانی برای شنیدن خواسته هایش ندارند. شایقی برای به خلق چنین معنایی سکانس هایی را طراحی کرده تا برآیند آنها موجد شکل گیری چنین مفهومی گردد. درواقع “ ترافیک و رعایت نکردن حریم خط ویژه، زد و خورد و قتل در خیابان، دزدیده شدن کوله پشتی، و ترس از بازداشت شدن توسط پلیس ” همگی ازنمونه سکانس هایی ست که پروانه دربرخورد با آنها به سنجش زندگی کنونی خود ومناسبات آن با زندگی گذشته اش می پردازد. شایقی به چنین سکانس هایی بسنده نمی کند ونقد صریح خود را به ساختارشهری تهران درپلان برخورد پروانه با پیرمرد ایستاده دراتوبوس نمایان می سازد. عمل پروانه درسکانس فوق اشاره به احترام به قواعد رفتاری مشخصی دارد که زمانی درجامعه ایران ارزش به شمارمی آمد “احترام به ریش سفیدان” اما نگاه سرد وبی روح برخی ازمسافران به عمل پروانه نشان ازکمرنگ شدن وازبین رفتن چنین باورهایی درجامعه است. عنصردیگری که نویسنده سعی می کند با حضورآن رویداد دراماتیک قصه را رقم بزند شخصیت “امید” است. امید که دوست برادرپروانه درتهران است مأموریت می یابد تا پروانه را پیدا کند واورا برای بازگشت متقاعد کند. شخصیت امید هم درپرداخت دارای کاستی هایی ست، امید هم به مانند دیگرافراد حاضردرشهردغدغه هایی دارد. وجود چنین مشغله هایی مانع ازارتباطی حقیقی میان امید وپروانه می شود. شاید بتوان تنها شخصیتی را که همانندی رفتاری وفرهنگی بسیاری با پروانه دارد وجهان اورا درک می کند، شخصیت زن صاحبخانه دانست. با وجود طراحی وخلق رویدادها وشخصیت های متفاوت شایقی نتوانسته عمق وژرفای لازم را به درام خود ببخشد. مخاطب با یک داستان یکنواخت وفاقد لحظات عاطفی مناسب روبروگشته، این اتفاق تا فصل پایانی اثرهم پیش می رود ومخاطب با پایان بندی پیچیده وبه دور ازمنطق جهان قصه روبرو می گردد. امید که پروانه را متقاعد کرده به ترمینال می روند وفیلم به پایان می رسد. انتخاب چنین موقعیتی برای پایان قصه با انگیزه ها ودرونیات پروانه درتضاد شدیدی قرار می گیرد، برهمین اساس است که پایان بندی اثربیش ازآنکه کارکردی کوششی درمخاطب برانگیزد اورا دچارسردرگمی وابهام می کند، ابهامی که فاقد معنا واحساس لازم است. به نظرمی رسد شایقی دراثر جدیدش موفق نشده تا به شاخصه های محوری درامی اجتماعی نزدیک گردد، شایقی که هرچند سال یک بارفیلمی را مقابل دروبین می برد، گویا دیگربه ساخت چنین آثاری متوسط وکم اثررضایت داده است.